eitaa logo
رشدانه(سبک زندگی)
257 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
464 فایل
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود. 📝نظرات مشفقانه خود را در باره مطالب کانال با نشانی زیر در میان بگذارید. ممنونم صفری @Tebyan_313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. انتظار فرج داشتن یعنی واقعا در نیِّتِ ما این باشدکه در رکابِ امام زمان(ع) ودرخدمتِ ایشان،دنیا را اصلاح کنیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای آینه هرچند نگاهم سنگ است هرچند کُمِیت چشم هایم لنگ است گویند: تو را دیده هرآنکس مرده یک عمر دلم برای مردن تنگ است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷دیروز هفتم مهرماه سالروز سرلشگر 🌷 🔹️شهید محمد جهان‌آرا در تاریخ ۹ شهریور ۱۳۳۳ در خرمشهر متولّد شد. وی در سال‌های نخست از جنگ ایران و عراق به عنوان فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر فعالیت می‌کردو درعملیات‌هایی چون نبرد خرمشهر و حصر آبادان، نقشی کلیدی ایفا نمود. 🔹️شهید جهان‌آرا فرمانده ی سرافراز سپاه خرمشهر، در تاریخ ۷ مهر ۱۳۶۰ در پی اصابت موشک ضدهوایی به پرواز هرکولس سیصدوسی۳۳۰ نیروی هوایی ارتش، توسط پدافند خودی و سقوط هواپیما در منطقه کهریزک به همراه چهار سردار بزرگ اسلام سرلشگر جانشین رئیس ستاد مشترک ارتش، سرتیپ وزیر دفاع، سرتیپ جانشین رئیس ستاد مشترک ارتش و شهید یوسف قائم مقام فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به شهادت رسیدند🌷 🕊روحشان شاد و یادشان گرامی باد... شاخه گلی از صلوات همراه فاتحه به روح این شهدا هدیه مینماییم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥💥💥 💥💥 💥 وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ ... از پروردگار خود، آمرزش بطلبید؛ و به سوی او بازگردید؛ سوره هود/آیه۹۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 وقتی به خانه می‌رسید، گویی جنگ را می‌گذاشت پشت در و می‌آمد تو. دیگر یک رزمنده نبود. یک همسر خوب بود برای من و یک پدر خوب برای مهدی. با هم خیلی مهربان بودیم و علاقه‌ای قلبی به هم داشتیم. اغلب اوقات که می‌رسید خانه، خسته بود و درب و داغون. چرا که مستقیم از کوران عملیات و به خاک و خون غلتیدن بهترین یاران خود باز می‌گشت. با این حال سعی می‌کرد به بهترین شکل وظیفه سرپرستی‌اش را نسبت به خانه صورت دهد. به محض ورود می‌پرسید؛ کم و کسری چی دارید؛ مریض که نیستید؛ چیزی نمی‌خواهید؟ بعد آستین بالا می‌زد و پا به پای من در آشپزخانه کار می‌کرد، غذا می‌پخت. ظرف می‌شست. حتی لباسهایش را نمی‌گذاشت من بشویم. می‌گفت لباسهای کثیف من خیلی است؛ تو نمی‌توانی چنگ بزنی. بعضی وقتها فرصت شستن نداشت. زود بر می‌گشت. با این حال موقع رفتن مرا مدیون می‌کرد که دست به لباسها نزنم. در کمترین فرصتی که به دست می‌آورد، ما را می‌برد گردش. 🌹 همسر شهید 📕 کتاب همسرداری سرداران شهید، مؤسسه فرهنگی و هنری قدر ولایت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا