#رویداد_تاریخی
#رویداد_به_افق_نینوا
🔹پیوستن شبث بن ربعی به سپاه عمر بن سعد
در این روز ابن زیاد به دنبال شبث بن ربعی فرستاد و او را خواست که به جنگ امام حسین(علیه السلام) فرستد. شبث خود را به بیماری زد و میخواست او را معاف دارد. اما ابن زیاد به او نامهای نوشت و گفت: اگر زیر فرمان مایی زود نزد ما بیا. چون به او وارد شد بسیار به او خوش آمد گفت و او را به خود نزدیک کرد و گفت: من خواهش دارم به جنگ این مرد بروی و به عمر بن سعد کمک کنی. او گفت: ایها الامیر! اطاعت میکنم و سپس با هزار سوار به سوی کربلا روان شد.
در این روز نیروهای پراکنده در سطح شهر کوفه کم کم جمع شده و به لشکر عمر بن سعد پیوستند. چون گروهی از مردم میدانستند که جنگ با امام در حکم جنگ با خدا و پیامبر است، در اثنای راه از لشکر دشمن جدا شده و فرار کردند .نوشتهاند فرماندهی که از کوفه با هزار جنگجو حرکت کرده بود، چون به کربلا رسید، سیصد یا چهارصد نفر همراه او بودند و بقیه چون اعتقادی به این جنگ نداشتند، اقدام به فرار میکردند.
#امام_حسین علیهالسلام
#امام_عصر علیهالسلام
#شعر_ضد_استکباری
🔹یادگار حسین🔹
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
چشم بستم درون خود باشم
کربلای غمش مُجسّم شد
رشتۀ اتصال ما و حسین
نخ پرچمسیاه هیأت بود
شهدا خوب یادمان دادند
کربلایی شدن به هِمّت بود
یاد آنان که در سیاهی شب
ماه بودند و روسفید شدند
خوش به حال رفیقهامان که
پای این حرفها شهید شدند
«ما تَرکناک!» با تو میمانیم
وقت تجدید بیعت و یاریست
خاصه این روزها که عطر حرم
در حسینیۀ شما جاریست
خبری آمد و نسیم انداخت
از لب حوضِ خانه گلدان را
چند وقتیست خوب میفهمد
شهر من، غربت شهیدان را
خیره ماندم به نام سرخ شهید
راز سربند کوچه سربستهست
زمزمه میکنند در گوشم
کوچۀ بیشهید بن بست است
خط به خط، جبهه جبهه، خون دادیم
گام اول شروع همعهدیست
ما به فرمانده اقتدا کردیم
گام دوم نماز با مهدیست...
نسل «تَبَّت یَدا اَبی لَهَب» است
هر که با دست حق در افتاده
همگی شاهدیم اسرائیل
به نفسهای آخر افتاده...
صلح با شمر تا ابد ممنوع
درس عباسها مذاکره نیست
حال ما وصف خیبر و بدر است
شیعه امروز در محاصره نیست
در یمن، شام، کربلا، بحرین
شورِ حُبُ الحُسَین یَجمَعُناست
از همین اتحاد معلوم است
روزهای زوال آمریکاست...
یک قدم مانده تا سپیدۀ صبح
آخرین روزهای تاریک است
آمده در زبور، بعد از ذکر
اندکی صبر، صبح نزدیک است
شیعه با کربلا بزرگ شده
مقتدایش شهید بیکفن است
خون مظلومها اثر کرده
ردّ پای ظهور در یمن است
صدر اخبار میشود روزی،
آفتاب ظهور سر زده است
کعبه یک صبحِ جمعه میبیند
یادگار حسین آمده است
چه حسینی که ظهر عاشورا
پر شد از تیغ و نیزه دور و برش
چه حسینی که سر به نی داد و
زیر بار ستم نرفت سرش...
📝 #جمعی_از_شاعران
روز مقاومت اسلامی
🔹حزب الله به جهان عرب و اسلام، عزت دوباره بخشید. رژیم پوشالی صهیونیست به لرزه درآمد و بذر مقاومت ثمره داد. مقاومت ۳۳ روزه ماندگار شد و ۲۳ مرداد به تجلیل از این واژه به نامش، نامگذاری شد. کار، جهاد و مقاومت به مردم واگذار گردید. لبنان به دست مردمی با ایمان در جنگی نابرابرانه آزاد شد و بر جنایات همیشگی صهیونیستها مهر نابودی زد.
#روز_مقاومت_اسلامی
#تیر_خلاص
#معرفی_کتاب
کتاب حسینیه واژه ها
📚 در میان روضه هایت زندگی کردن خوش است
این کتاب اولین جلد از مجموعه ۴ جلدی «حسینیۀ واژهها» است. این مجموعه مخاطب را با زوایای جدیدی از حادثۀ کربلا آشنا می کند و تلاش میکند حادثۀ کربلا را با سبک زندگی اتصال دهد .
ویژگی مشترک کتابهای این مجموعه ، برخوردار بودن از متن ادبی روان و قابل فهم برای عموم مردم است.
در این کتاب ، روضه هایی از شهدای کربلا با بیانی ساده ، زیبا و متفاوت بیان می شود و از آن درس زندگی به مخاطب می آموزد.
▫️نویسنده محسن عباسی ولدی
▫️ناشر آیین فطرت
▫️قطع رقعی
▫️تعداد صفحات ۱۳۸
✅ مناسب برای #جوان
#بزرگسال
🥀 شهید ۱۱ سالهای که حکم جهادش را از دستان مقام معظم رهبری گرفت
🌺شهید شاخص دانشآموز, مرحمت بالازاده در هفدهم خردادماه 1349، در روستای «چای گرمی» یکی از روستاهای شهرستان گرمی از توابع انگوت در دامان سر سبز مغان و در یک خانواده متدین و محروم، دیده به جهان گشود.
شهید بالازاده آموزشهای نظامی، قرآن و عقیدتی را در پایگاه مقاومت بسیج گذرانده و با شور و حال عجیبی به پاسداری از آرمانهای انقلاب اسلامی می پردازد و در پایگاه مقاومت مسوولیت تبلیغات را عهده دار شده و با سخنان معصومانه و پاک خویش، پیام امام خمینی(ره) را به دوستان می رساند و آنها را با فعالیت های فرهنگی فوق العاده موثر خود جهت اعزام به جبهه تشویق میکرد.
شهید بالازاده نوجوان، جنگجوی خردسال کربلای ایران بود که با بسیاری از پیشروان انقلاب، همچون امام خمینی(ره)، ریاست جمهوری، نخست وزیر و ریاست مجلس دیدار کرده و بارها مورد تفقد و نوازش و تمجید آنها قرار گرفته بود, در شهرستان گرمی مغان، مرحمت سخنگوی انقلاب و رزمندگان اسلام شده بود امام جمعه شهر، قبل از خطبه های نمازجمعه، از شهید بالازاده میخواست که برای مردم سخنرانی کند و پیام عاشوراییان ایران را به جوانان و نوجوانان شهر برساند.
🌺از نسل قاسم
🔹مرحمت، این بزرگمرد کوچک به مقام معظم رهبری میگوید: «آقا جان! من از اردبیل آمدم تا اینجا که یک خواهشی از شما بکنم.»
حضرتآقا میفرمایند: «بگو پسرم. چه خواهشی؟»
شهید بالازاده میگوید: آقا! خواهش میکنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم (علیه السلام) نخوانند!
حضرتآقا میفرمایند:چرا پسرم؟
شهید بالازاده به یک باره بغضش ترکیده و سرش را پایین انداخته و با کلماتی بریده بریده میگوید: «آقا جان! حضرت قاسم 13 ساله بود که امام حسین (علیه السلام) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم 13 سالهام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمیدهد به جبهه بروم هر چه التماسش میکنم, میگوید 13 سالهها را نمیفرستیم, اگر رفتن 13 سالهها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم را چرا میخوانند؟» و شانههای شهید بالازاده آشکارا میلرزد.
حضرت آقا دستشان را دوباره روی شانه شهید بالازاده گذاشته و میفرمایند: «پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است»شهید بالازاده هیچ چیز نمیگوید، فقط گریه میکند و این بار هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش میرسد.
حضرتآقا شهید بالازاده را جلو کشیده و در آغوش میگیرند و رو به سرتیم محافظانش کرده و میفرمایند: «آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ملکوتی (امام جمعه وقت تبریز)تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است, هر کاری دارد راه بیاندازید و هر کجا هم خودش خواست ببریدش, بعد هم یک ترتیبی بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل, نتیجه را هم به من بگویید»
حضرتآقا خم شده صورت خیس از اشک شهید بالازاده را بوسیده و میفرمایند: «ما را دعا کن, پسرم درس و مدرسه را هم فراموش نکن, سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» و...
شهید مرحمت بالازاده بیشتر اوقات در کنار فرماندهش «شهید مهدی باکری» بود