eitaa logo
روزی حلال
33.8هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
4.7هزار ویدیو
65 فایل
✳️برای رزرو تبلیغات در مجموعه اَسرا بر روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2186347655C6187e57a27 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vB1e.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 به شكل مار 🔆حضرت آيت الله آخوند مى فرمود: شبى در خواب ديدم مردى عبا به دوش وارد شد و يك مار در آورد و به جان من انداخت مار از طرف چپ سينه مرا گرفت من در حالى كه مى ترسيدم به آن مرد گفتم : بيا آن مار را بردار. ولى او گفت : پنج تاى ديگر دارم مى خواهم به جانت بيندازم . گفتم من مى ترسم بيا اين را بردار و با آن پنج تاى ديگر ببر و بينداز به جان فلان آقا - اسم يكى از آقايان شهر را بردم - قبول كرد آن مار را برداشت و رفت . فردا صبح وقتى از خانه به قصد مدرسه بيرون آمدم ديدم يك عبا به دوش آمد و سلام كرد (همان مردى بود كه در خواب ديده بودم لكن در آن حال ، خواب را فراموش كرده بودم) گفتم : اگر فرمايشى داريد به منزل برگردم گفت : لازم نيست همينطور صحبت كنان برويم . در بين راه كه مى رفتيم پنج تومان در آورد و به من داد كه من آن را در جيب بغل سمت چپ گذاشتم . مقدارى كه راه رفتيم آن مرد گفت : پنج تومان ديگر دارم و مى خواهم به شما بدهم من به او گفتم : بيا اين پنج تومان كه دادى پس بگير با آن پنج تومان ديگر ببر و به فلان آقا كه خيلى وقت است به خدمت او نرسيده ام بدهيد. آن مرد قبول كرد و خداحافظى نمود همينكه از او جدا شدم به ياد خواب شب قبل افتادم فهميدم همين قضيه بود كه در خواب ديده بودم و همين مرد بود كه مار را به جانم انداخت و بعد هم گفت : پنج تاى ديگر دارم و آن آقا را كه شب در خواب گفتم مارها را به جان او بينداز همان شخص بود كه گفتم : پول را به او بدهيد. حدود يك ماه از اين قضيه گذشته بود كه يك روز در مدرسه در حجره روبروى در ورودى نشسته بودم كه ديدم همان مرد عبا بدوش وارد حجره شد و دست در جيب خود برد و پول در آورد كه به من بدهد من به ياد خواب آن شب افتاده و بى اختيار فرياد زدم و گفتم : مار است . آن مرد بدون اينكه تعجب كند بنا كرد به عذر خواهى و پسران خود را ملامت كرد و گفت تقصير من نيست خداوند فرزندانم را چنين و چنان كند تقصير آنها بود. گفتم : مگر چه شده است ؟ گفت من خانه اى داشتم كه موقع احداث خيابان عباس آباد در مسير خيابان قرار گرفت و مقدار كمى از آن مانده بود كه از آن يك مغازه ساختم . پسران من بى خبر از من آن را به يك مشروب فروش اجاره داده بودند من هر چه فعاليت و تلاش كردم نتوانستم اجاره را فسخ كنم به ناچار بخاطر اينكه اجاره بها با اموالهم مخلوط نشود فكر كردم بهتر است آن پول را به شما بدهم اجاره ماه گذشته ده تومان بود كه خدمت شما آوردم و حضرتعالى حواله فرموديد به فلان آقا دادم و گرنه اجاره ماه دوم را به خدمت شما نمى آوردم . 📚داستان های عرفانه، داستان آیت الله ملا علی همدانی(ره) 💠 @RoozieHalal 💠
به چ قیمتی؟؟؟!!! 💠 @RoozieHalal 💠