eitaa logo
نبض ظهور (#انا_علی_العهد)
572 دنبال‌کننده
612 عکس
91 ویدیو
1 فایل
در کانال نبض ظهور به انعکاس فعالیت‌های #روشنا می‌پردازیم. #نیشابور
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶 خواب شهادتشون رو دیده بود ... . . . چند وقت پیش توفیق حضور و شرفیابی پیش مادر شهید سید محمد سید حسینی رو داشتیم ، برامون از خاطرات پسرش گفت که چطور دست تو شناسنامه برده تا بتونه راه عموی شهیدش رو ادامه بده . برامون از مادری هایی که کرده بود می‌گفت و فضای احساسی ای که ایجاد کرده بود، وصف نشدنی بود . بغض گلوم رو گرفته بود ، باهاش از برنامه هام و اهدافم راجب حکمرانی مردمی صحبت کردم ، مادر هم برام دعای خیر کرد ؛ گفت دعای همه شهدا پشت سرت هست و ان شاالله موفق میشی . مادر از قبل از شهادت حاج قاسم به ایشون میگفتن داداش. شب شهادت حاج قاسم ، خواب دست یه بچه معصومی که پر خون هست و جمع شده رو میبینن و از خواب میپرن، ساعت رو میبینن ، ساعت ۱ و نیم شب هست . دقیقا همونجا که حاج قاسم ساعت ۱ و ۲۰ دقیقه شهید شدن . . . . 🎙️کانال رسمی @zakiyekamali_ir
🔶مردم صبور و امیدوارند .... . . . فوشنجان سرسبز و پرحس و حال ، اینبار میزبانی ما برای تبیین حکمرانی مردم را پذیرفته بود . در مابین صحبت هایم اشاره ای کردم به دستاوردهای مان تا بتوانم کمی در مردم مهمان نواز فوشنجان امید آفرینی کرده باشم ، اما بعد از جلسه که باهاشون صحبتی داشتم ، فهمیدم که این مردم چقدر امیدوار هستند و شوق آینده رو دارن . خواهر شهیدی اومد و منو در آغوش گرفت ، بهم گفت خدا امثال تو رو زیاد کنه ، من دیدم اون زمانی رو که ما سختی کشیدیم ، دیدم زمانی که نون نداشتیم بخوریم ، اما الان پیشرفت های زیادی داشتیم و اگر بخواهیم که به عقب بر نگردیم و بتونیم پیشرفت سریعتری داشته باشیم باید همه کسانی که خودشون رو و وطن خودشون رو دوست دارن در انتخابات حاضر بشن و به نفع خود مردم به اصلح رای بدن تا بتونیم با کمک هم راه های سعادت رو بگذرونیم و خیلی سریعتر به اهدافمون برسیم . . . . 🎙️ کانال رسمی @zakiyekamali_ir
🔶بعضیا مفتی مفتی نشستن سر سفره انقلاب.... . . . سه شنبه ، سوم بهمن ماه دیداری داشتیم پر از حس های متفاوت و پررنگ با مادر دو شهید . از خاطرات بچه هاش می‌گفت ، گفت یکی از بچه هام شونزده سالش بود که عزم رفتن کرد ، لحظه خداحافظی تو واگن های قطار میدوید به سمت انتهای قطار و دست تکون میداد ، آرزو میکردم ای کاش واگن ها تموم نشه ، واگن آخر که رسید ایستاد ، قلبم کنده شد و با غلامحسین رفت ، سیزده روز نگذشته بود که خبر مفقودیش رو آوردن ، میرفتم بنیاد شهید و ازش خبر میخواستم ولی هیچ خبری ازش نبود تا اینکه بالاخره بهم گفتن بچت پیدا شده ، بچم رو بدون سر برام آورده بودن . شهید دومم پسر بزرگترم بود که توی جبهه آسیب دید ، آورده بودنش خونه اما بستری بود ، چهار ماه بیشتر نتونست دووم بیاره و توی دستای خودم کنار دوتا دختر کوچولوش جون داد و شهید شد . دو سال بعد پدرشون دق کرد ، از اون زمان این خونه دیگه آرامش نداشته ، این زجرهایی که ما کشیدیم الکی نبود . بچه های من جونشون رو کف دستشون نزاشتن که الان بعضیا مفتی مفتی انقلاب بیفته دستشون و با اسم انقلاب هرکاری بکنن . گفت مادرجان بچه های من تو رو فرستادن تو این مسیر ، شک نکن راه درست رو میری و مطمئن باش از پشتوانه ات که بچه های من هستند . حرف این دوتا شهید بزرگوار که تموم شد ، مادر جان یادی از آش بی بی پختنش کرد و حسابی برای اون زمان ابراز دلتنگی کرد ، بعدش هم از ما خواست تا باز هم بهش سر بزنیم و محرم تنهایی هاش باشیم. . . . 🎙️ کانال رسمی @zakiyekamali_ir