eitaa logo
روشنگری
112.5هزار دنبال‌کننده
22.3هزار عکس
30.6هزار ویدیو
103 فایل
🖥 روشنگری های سیاسی و فرهنگی 📞ارتباط با ما و ارسال سوژه: eitaayar.ir/anonymous/aC3q.b45U 🎫 تبلیغ: @Sepehr_ads 📱سروش: splus.ir/roshangari_ir سوپرگروه: eitaa.com/joinchat/1696989196Cab8f107da5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی سیاحت غرب ▫️قسمت اول چرا گریه می کنید؟! های با شما هستم!!! مگر کر و کور شده اید که پاسخ مرا نمی دهید؟!! های با شما هستم... هر چه فریاد کردم کسی به من توجهی نکرد!! انگار اصلا مرا نمی بینند و صدایم را نمی شنوند!!! از این بی توجهی آنها سخت دلگیر شدم... #سیاحت_غرب 🆘 @Roshangari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی سیاحت غرب ▫️قسمت دوم قلبم در حال ترکیدن است!!! از وحشت زبانم بند آمده... چهره هایشان چنان کِدِر و خشمگین است،که آرزو می کنم هیچ چشمی آنها را نبیند!!! گرزهایشان را بلند کردند و آماده زدن شدند... #سیاحت_غرب 🆘 @Roshangari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی سیاحت غرب ▫️قسمت سوم نمی دانم کِی خوابم برد؟! احساس می کنم در سمت راست و چپ من،دو نفر یکی خوش صورت و دیگری کریه المنظر نشسته اند!! اعضاء مرا جداگانه از پا تا سر بو می کشند!! حالا صدایشان را به وضوح می شنوم که میگویند: قلبش را ببین سیاه شده !!! قفسی آهنین آوردند...!! #سیاحت_غرب 🆘 @Roshangari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی سیاحت غرب ▫️قسمت چهارم 🔺من اصلا راضی نیستم که او همراهم باشد! چرا که به شدت از او می ترسم... 🔺گفتم: اگر به دوراهی برسیم،راه منزل را میدانی؟ 🔺گفت:نمی دانم !! 🔺گفتم: من تشنه ام،در این نزدیکی ها آب هست؟ 🔺گفت:نمی دانم!! 🔺گفتم:پس چه میدانی که همراه من شده ای؟؟!! 🔺گفت:همینقدر میدانم که چون سایه ی تو از اول عمرت همراهت بوده ام و از تو جدایی ندارم!...مگر خدا کمکت کند که از دست من خلاص شوی !! 🔺گیر عجب دشمن آشکاری افتادم؟! #سیاحت_غرب 🆘 @Roshangari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی سیاحت غرب ▫️قسمت پنجم 🔺گفت: در آن مکان آب وجود دارد،اگر تشنه ای برویم آب بخوریم... 🔺در دل با خود گفتم: این ملعون از کجا به تشنگی من پی برد؟! نباید به حرفش گوش بدهم چون او ذاتاً دروغگوست... 🔺اما بی آب که درخت سبز نمی روید؟! 🔺از راه خارج شدیم و بعد از طی کردن مسیری سخت به آن درختان سبز رسیدیم......اما هیچ آبی در کار نیست!!! 🔺صدای قه قهه ی خنده هایش گوشم را آزار میدهد..... #سیاحت_غرب 🆘 @Roshangari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی سیاحت غرب ▫️قسمت ششم با هزار بدبختی خود را به راه کشیدم...دهانم زخم و دست و پایم بر اثرضربه های مرد چوب به دست شکسته است!! به یاد هادی افتادم و سخت گریه ام گرفته... این ملعون در بالای سرم ایستاده و به من می خندد!! #سیاحت_غرب 🆘 @Roshangari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی سیاحت غرب ▫️قسمت هفتم باد خوش با عطری دل انگیز می وزد،قلبم پر از شادی و سرور شده،گویی جمال خداوند جَمیل آشکار شده است!!! به منزلگاهی رسیدم که خِشتهای آن از طلا و نقره است!!! #سیاحت_غرب 🆘 @Roshangari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی سیاحت غرب ▫️قسمت هشتم راه پٌر از گِل و لَجن شد!! می بینم که در دو طرف راه تا چشم کار می کند،جانورانی هستند که بدن آنها به شکل انسان و صورتهایشان به شکل بوزینه است!!! وحشت وجودم را فرا گرفته،این چه سرزمینی ست؟؟! هادی فریاد زد: مبادا از راه خارج شوی که تا گردن در لَجن فرو می روی! #سیاحت_غرب 🆘 @Roshangari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی سیاحت غرب ▫️قسمت نهم زمین و آسمان همچنان عبوس و کِدِر است...هوایی پٌر حرارت و متعفن از سمت چپ ما وزیدن گرفت!! خوکها و خرسها را می بینم که گویی آتش می بلعند!! شکمهایشان بسیار بزرگ اما دست و پایشان بسیار لاغر است!!! چه بد منظره ای ست... #سیاحت_غرب 🆘 @Roshangari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی سیاحت غرب ▫️قسمت دهم زمین میلرزد و آسمان کاملا سیاه و پٌر از دود شده!! در میان دود و خاکستر و آتش،آن دشمن آشکار را می بینم که به طرف من حمله ور شده!! هادی کجاست؟! چرا از من دور شده؟! این جنگ آخر است... #سیاحت_غرب 🆘 @Roshangari_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان صوتی سیاحت غرب ▫️قسمت یازدهم (آخر) هادی پیش من آمد و گفت: آماده ی ورود به شهر وادی السلام باش که رستگار شدی... همچون قطره ای در میان دریا، میان جمعیتی عظیم به طرف شهر وادی السلام در حرکتم... اما نه!! اینجا چه خبر است!؟ عده ای سوار را می بینم که در حال خروج از شهر هستند!!! اینها که هستند؟! چرا به دروازه ی ورود به بهشت پشت کرده اند؟!!... فردی در میانشان فریاد میزند: این مرد کیست؟ دردش چیست؟ این تنها وارث تاریخ انسان... وارث پرچم سرخ زمان... تنها چرا؟! 🆘 @Roshangari_ir