هدایت شده از روحانیت مردمی
انا لله و انا الیه راجعون
حاج علی روز همه ما با رفتنت به هم ریخت،
مشتی خودت گفتی برو دوراتو بزن، اما حالا حالا باید برای آقا کار کنیم، خستگیت که رفت، با انرژی برگرد!
حاج علی این رسمش نبود، تازه داشتم فکر میکردم برگردم!
پس چی شد؟ چرا گذاشتی رفتی؟
مگه نگفتی بیا از کتاب های شیخ علی #صفائی کار نمایشی در بیاریم! پس چی شد حاجی؟
از اولین باری که اربعین سال ۹۲ دیدمت و از مشهد اومدید تهران و همسفر #اربعین شدیم، تا همین تماس آخر چند هفته پیش همیشه ی همیشه حال خوبی داشتی، حتی در بدترین شرایط!
درس و مهندسی و ارشد و دانشگاه #امیرکبیر را تموم کرده بودید و پر انرژی درس حوزه میخوندی!
غریب بودی حاجی!
کاملا غیر عادی
مثل همه #جهادی ها که بیقرارند
بیقرار خدمت بیقرار اثر مهم در این ۴ روز دنیا
حاجی دمت گرم
و احتمالا بیفرار رفتن که اینقدر زود رفتی!
خوب زندگی کردی
مفید مفید
هیچ ثانیه ای از زندگیتو هدر نکردی
کم زندگی کردی اما پر اثر
از درس و بحث و اخلاق
کار #جهادی
کمک به مستضعف و دخیل کردن همه در خیرات
تا تلاش برای ترویج کتابخوانی
و خرج برای ترویج کتاب خوب
حاجی نمیدونم امشب کجائی و کنار کدوم بزرگوار
ولی یقین دارم جات خوبه و حالت خوش
اما حال خانواده و بچه هات و رفقات همه خرابه
خوش به حالت که اینقدر خوب زندگی کردی و اینقدر همه ازت خوب میگن
الهی به حق سربازی بی ادعایی که برای امام زمان(عج) کردی خود حضرت قلب نزدیکانت را آروم کنه.
.نمیدونم چه حکمتی در رفتنت بود که همچون شیخ علی صفائی در تصادف رفتی، تو از امروز برای ما #عین_صاد_شین هستی، علی صفوی شاملو
سید محمود رضوی
تهیه کننده سینما
@rohaniat_mardomi
#خدمت صادقانه
حدود ۱۶۰ سال پیش ملک التجار روسیه یک دست چای خوری برای امیر کبیر تحفه فرستاد
امیر اندیشید که آیا صنعت گران زِبردست ایرانی می توانند نظیرش را بسازند؟
سالها بعد در ایام نوروز جمعی در باغ چهل ستون اصفهان به تفریح نشسته بودند در این بین گدایی پیش آمد و گفت:
من واقعا گدا نیستم سرگذشتی دارم اگر حوصلهٔ شنیدن دارید برایتان تعریف کنم گفت:
در زمان صدارت امیر کبیر یک روز حاکم اصفهان صنعت گران شهر را احضار کرد و گفت آیا میتوانید کسی را که در میان شما از همه استادتر است معرفی کنید؟ صنعتگران مرا معرفی کردند
حاکم گفت: امیرکبیر برای کار مهمی تو را به تهران خواسته است، به تهران رفتم
سماوری نزد امیر بود؟ سماور را آب و آتش نمود و تمام اجزاء سماور را بیان کرد و گفت: میتوانی سماوری مانند این بسازی؟ من تا آن زمان سماور ندیده بودم
گفتم: بله می توانم
امیر گفت مانندش را بساز و بیاور، سماور را برداشتم مشغول شدم پس از اتمام کار سماور ساخته شده را نزد امیر بردم و مورد پسند واقع شد، امیر پرسید این سماور با مزد و مصالح به چه قیمت تمام شده است؟
من عرض کردم روی هم رفته ۱۵ ریال
امیر دستور داد تا امتیاز نامه ای برای من بنویسند که فن سماور سازی به طور کلی برای مدت ۱۶ سال منحصر به من باشد و بهای فروش هر سماور را ۲۵ ریال تعیین کردند پس از صدور این فرمان گفتند به حاکم اصفهان دستور دادم که وسایل کار را از هر جهت فراهم نماید، در اصفهان به سرعت مشغول کار شده و چند نفر را نیز استخدام کردم
و مجموعا مبلغ ۲۰۰ تومان خرج شد
اما بعد از مدتی به دنبال من آمدند و من را همچون دزدان نزد حاکم بردند، حاکم با خشونت گفت: امیرکبیر از صدارت خلع شده و دیگر کاره ای نیست و باید هر چه زودتر مبلغ ۲۰۰ تومان را به خزانهٔ دولت برگردانی، من پولی نداشتم مصادره اموالم صادر شد ۱۷۰ تومان فراهم شد
برای ۳۰ تومان دیگر مرا سر بازار برده و جلوی مردم چوب زدند تا اینکه مردم ترحم کرده و سکه های پول را به سوی من که مشغول چوب خوردن بودم پرتاب کردند ... آن ۳۰ تومان هم پرداخت شد اما به خاطر آن چوبها و صدمات چشم هایم تقریبا نابینا شد و دیگر نمیتوانم به کارگری مشغول شوم از این رو به گدایی افتادم ...!
این حکایت دویست سالهٔ ماست که با تغییر اشخاص و حاکمان کل زیر ساخت هایمان را شخم میزنیم...
#شهیدرئیسی مظلوم
#امیرکبیر مظلوم
دوفعال دلسوز ایرانی...