#دلنوشته
یه روستای کوچیک...
بدون امکانات آنچنانی.
پسرایی که هزاران آرزو دارند و با اینترنت و رویاهاشون شب و روز رو سپری میکنند.
دخترایی که هزاران فکر قشنگ تو سرشونه اما سخته برای این جامعه کوچیک!
برای همین طوری تربیت میشند که تو سن ۱۳,۱۴ سالکی مثل خانم ۳۰ ساله برخورد میکنند، ازدواج های زود و بچه داری زود.
خانومایی که بعد از ظهر دور هم جمع میشند و از هر چیزی حرف میزنند...از خونه مجلل فلان آدم و پول زیادش، جهاز فلانی تا لباس فلانی...از این که فلانی تو سن زیاد چیکار کرد و...
و منی که گاهی به این حرفا گوش میدم و به فکر میکنم
که یه باتلاق اگه قصری از جنس شیشه هم داخلش باشه همیشه باتلاقه.
یه باتلاق یه ماهی طلایی هم توش زندگی کنه... همیشه باتلاقه!
و تا وقتی افکار تغیر نکنه این باتلاق هیچوقت دریا نمیشه.
تا وقتی یادگیری یه زبان دیگه...ورزش کردن و مهمونی گرفتن مجردی یا بیرون رفتن چند دختر برای گردش، عادی نشه ...
تا وقتی پسرا یاد نگیرند از سن کم پول جمع کنند و برای خودشون کسی بشند و تحصیل و درس. و اولین قدم زندگی شون بذارند... این باتلاق همیشه باتلاقه و هیچ تغییری نمیکنه.
از دید غریبه ها ...این روستا و آدماش ..و آب و هواش بهترینند ولی از باطن نه پیشرفتی هست نه قدم بزرگی نه تلاشی برای این اتفاقات!
📝 #من_نوشت...
ارسالی از مخاطب محترم کانال...