#خطبه3🍃🍃🍃
آگاه باشيد! به خدا سوگند! ابابکر، جامه خلافت را بر تن کرد، در حالی که می دانست جايگاه من نسبت به حکومت اسلامی، چون مِحوَر آسياب است به آسياب، که دور آن حرکت می کند.
او می دانست که سيل علوم از دامن کوهسار من جاری است، و مرغان دورپرواز انديشه ها، به بُلَندای ارزش من نتوانند پرواز کرد.
پس من رِدای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده از آن کناره گيری کردم و در اين انديشه بودم که آيا با دست تنها برای گرفتن حقِّ خود به پاخيزم؟
يا در اين محيط خفقان زا و تاريکی که به وجود آوردند، صبر پيشه سازم؟
که پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه می دارد!.
پس از ارزيابی درست، صبر و بردباری را خِرَدمندانه تر ديدم.
پس صبرکردم در حالی که گويا خار در چشم و استخوان درگلوی من مانده بود.
و با ديدگان خود می نگريستم که ميراث مرا به غارت می برند. تا اينکه خليفه اوّل، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خَطّاب سپرد.
دقایقی با #نهج_البلاغه😍
@rouzane