نویسندگی واقعا حس قشنگی داره😍
و من اینجا میخوام این حس خوب رو با شما قسمت کنم🎈🌸
یک کانال پر از رمان های زیبا!
بانوی نویسنده اومده تا با رمان هاش دل همه رو ببره😍❤️
اولین رمان کانال : «خواهران دور»
برای رفتن به پارت اول کلیک کنید💜
https://eitaa.com/romanhayebanafsh/40
اگه اهل مطالعه هستی و دوست داری یک نویسنده عالی بشی حتما یک سری به این کانال بزن!📚
«@romanhayebanafsh»
✨رایـحـهـــღقـلـمـღ✨
نویسندگی واقعا حس قشنگی داره😍 و من اینجا میخوام این حس خوب رو با شما قسمت کنم🎈🌸 یک کانال پر از رما
دوستان کانال عالی وارد بشید☝️🏼🌺
💜💜💜💜💜
💜💜💜💜
💜💜💜
💜💜
💜
#پارت_بیست و ششم
وقتی صبحانه خوردیم قرار شد یکم بخوابیم
اما چطوری؟
احمد گفت:
_خوب دخترا شما پایین بخوابین و ما بالا میخوابیم
خ سجادی گفت:
_نه من و زهرا بالا میخوابیم
احمد رفت کنارش و گفت ریحانه ما بالا بخوابیم بهتره
منم که همش زمین رو نگاه میکردم😂
خ سجادی هم گیر داده بود که میخواد بالا بخوابه
_احمد من بالا میخوابم
_نه شما پایین میخوابین
از زبان(ریحانه)
خیلی لجم گرفته بود
میخواستم هرجور شده بالا بخوابم
ولی احمد راضی نبود میدونستم برای چی قبول نمیکنه ولی منم لج کرده بودم و میخواستم بالا بخوابم
_باشه احمد حالا که اینجوریه خودتون برید بالا بخوابین من میرم بیرون و نمیخوابم.
و بدون توجه به بقیه رفتم بیرون کوپه و وایستادم و به بیرون خیره شدم
بعد از یکم احمد اومد بیرون و کنارم وایستاد و گفت:
_تو چرا این روزا اینجوری شدی؟
_لطفا برو بخواب حوصله ت رو ندارم احمد
ادامه دارد....🌱
💜💜💜💜💜
💜💜💜💜
💜💜💜
💜💜
💜
#پارت_بیست و هفتم
_ریحانه اینجوری حرف نزن
بخاطر اینکه بس کنه لپش رو بوسیدم و یه جورایی پرتش کردم توی کوپه و در رو بستم و به بیرون خیره موندم
تا نماز ظهر داشتم بیرون رو نگاه میکردم که قطار برای نماز وایستاد اول علی آقا اومد بیرون دنبالش زهرا و بعدش احمد اومدن
احمد اومد پیشم و گفت:
_ریحانه میای بریم نماز؟
_از اونجایی که من نماز نمیخوندم کلا گفتم:
_نه من منتظرتون میمونم تا بیایین
و بعد رفتم توی کوپه نشستم
بعداز یکم بچه ها اومدن توی کوپه و کنارم نشستن و قطار حرکت کرد
وقتی دیدم همه ساکت ن دوست داشتم توی این لحظه تنها باشم بخاطر همین از پله ها رفتم بالا و روی تخت نشستم
یه لحظه چشم م به یه تسبیح خیلی قشنگ آبی خورد
ورش داشتم و بوسیدمش
خیلی حس خوبی بهم میداد
سرم رو گرفتم پایین و به احمد گفتم:
_احمد این مال توئه؟ خیلی خوشگله
_نه مال علی هست
سرم رو آوردم بالا و به تسبیح خیره موندم
پس اینجا جای علی آقا هست که من نشستم یکم سرم رو گذاشتم روی بالش و تمام عطر علی آقا رو توی بینی م فرو کردم
ادامه دارد....🌱
https://abzarek.ir/service-p/msg/682675
اگر تا شب نظرات زیاد باشه یه پارت دیگه میدم ..☝️🏼🌺