🌺
🔹خواجه اى غلامش را ميوه اى داد.
غلام ميوه را گرفت و با رغبت تمام میخورد.
خواجه ، خوردن غلام را میديد
و پيش خود گفت:
كاشكى نيمه اى از آن ميوه را
خود می خوردم.
بدين رغبت و خوشى كه غلام،
ميوه را می خورد ،
بايد كه شيرين و مرغوب باشد.
پس به غلام گفت:
یک نيمه از آن به من ده
كه بس خوش میخورى.
غلام نيمه اى از ميوه را به خواجه داد. خواجه قدرى از ميوه خورد ،
آن را بسيار تلخ يافت.
روى در هم كشيد ، و غلام را
عتاب كرد كه چنين ميوه ی تلخى ،
چون خوش میخورى.
غلام گفت اى خواجه!
بس ميوه ی شيرين كه از دست تو
گرفته ام و خورده ام.
اكنون كه ميوه اى تلخ از دست تو
به من رسيده است، چگونه روى
در هم كشم و باز پس دهم
كه شرط جوانمردى و بندگى
اين نيست.
صبر بر اين تلخى اندک،
سپاس شيرينی هاى بسيارى است
كه از تو ديدهام و خواهم ديد.
همیشه از خوبی آدم ها
برای خودت دیوار بساز
هر وقت در حق تو بدی کردند
فقط یک آجر از دیوار را بردار.
بی انصافیست اگر دیوار را خراب کنی!
#داستان_آموزنده
┄┄┅┅┅❅🌺❁🌺❅┅┅┅┄┄
@character_psychology
☘
♨️حق الناس
احمد پسر حوارى مى گويد:
آرزو داشتم سليمان دارانى
(يكى از عرفا) را در خواب ببينم.
پس از يك سال،سرانجام او را در خواب ديدم.
به او گفتم :
استاد! خداوند با تو چه كرد؟
گفت: اى احمد! از جايى مى آمدم ، قدرى هيزم در آنجا ديدم،چوبى به اندازه چوب خلال از آنها برداشتم،
حتی نمى دانم خلال كردم يا نه!
اكنون يك سال است كه
براى حساب همان چوب
معطل هستم!
#بحارالانوارج٧٨ص٥٣
#تلنگر #داستان_آموزنده
❁❥༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄❀
@Roye_mahe_khoda