هدایت شده از لبیک یا مهدی (بدهکار شهدا)
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #هشتادویک
کمربند انفجاری به خودش بسته که تنم لرزید...
ابوالفضل نهیب زد...🗣😡 کسی به کمربند دست نزند،
دستانش را به دست مرد دیگری سپرد و خودش مقابل بسمه🔥 روی زمین زانو زد...
فریاد میزد...🗣🗣
تا همه از بسمه فاصله بگیرند...
و من میترسیدم این کمربند در صورت برادرم منفجر شود..😱😱😱😱
که با گریه التماسش میکردم عقب بیاید..😱😱😰😰😭😭😭😭
و او به قصد باز کردن کمربند، دستش را به سمت کمر بسمه برد...
با دستانم چشمانم را گرفته و از اضطراب پَرپَر شدن برادرم ضجه میزدم..😰😰😭😭😩😩😭😭
تا لحظه ای که گرمای دستش را روی صورتم حس کردم...
با کف دستانش دو طرف صورتم را گرفت،..
با انگشتانش اشکهایم را پاک کرد و با نرمی لحنش نازم را کشید
_برا من گریه میکنی یا برا این پسره که اسکورتت میکرد؟😁😉
چشمانش باشیطنت😜 به رویم میخندید،😁میدید صورتم از ترس میلرزد..
و میخواست ترسم تمام شود...
که دوباره سر به سر حال خرابم گذاشت
_ببینم گِل دل تو رو با پسر سوری برداشتن؟😉 ایران پسر قحطه؟😁😁
با نگاه خیسم 😥😢دنبال بسمه🔥گشتم و دیدم همان دو مرد نظامی او را در انتهای راهرو میبرند...
همچنان صورتم را نوازش میکرد تا آرامم کند و من دیگر از چشمانش #شرم میکردم..🙈
که حرف را به جایی دیگر کشیدم
_چرا دنبالم میگشتی؟🙁😢
نگاهش روی صورتم میگشت..
و باید تکلیف این زن تکفیری روشن میشد که باز از پاسخ سوالم طفره رفت
_تو اینو از کجا میشناختی؟😐😕
دیگر رنگ شیطنت از صورتش رفته بود، به انتظار پاسخی چشمش به دهانم مانده...
و تمام خاطرات 🔥خانه بسمه و ابوجعده🔥 روی سرم خراب شده بود... 😣😞
که صدایم شکست..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#یک_صلوات_بفرستید_برای_شادی_روح_شهید
هدایت شده از لبیک یا مهدی (بدهکار شهدا)
وقتی این مرد بزرگ از جبهہ بہ خانہ میآمد
آن قدر ڪار ڪرده بود ڪہ شده بود یڪ پوست و استخوان و حتی روزها گرسنگی ڪشیده بود ،جادهها و بیابانها را برای شناسایی پشت سر گذاشتہ بود
اما در خانہ اثری از این خستگی بروز نمیداد
مینشست و بہ من میگفت:
در این چند روزی ڪہ نبودم چہ ڪار ڪردهای،چہ ڪتابی خواندهای و همان حرفهایی ڪہ یڪ زن در نھایت بہ دنبالش هست ،من واقعاً احساس خوشبختی میڪردم
#شهید_حسن_باقری
#یک_صلوات_بفرستید_برای_شادی_روح_شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️پست ویژه ۳ امروز کانال منتظران ظهور
#وقایع_آخرالزمان
با هر کی از امام زمان حرف میزنی جدیدا میخنده بهت😓.
بعضیا میگن کدوم امام زمان😕
بعضیا میگن هست اما حالا حالاها نمیاد😔....
خلاصه امام زمانمون انقدی غریبه که خودی ها هم روزی حتی شده ۱۰ دقیقه در موردش با هم حرف نمیزنن😔
ی دو دو تا چهار تا کن ببین زندگیت چقدر بوی مهدی فاطمه رو میده⁉️
تو روز چقدر بهش فکر میکنی و باهاش حرف میزنی⁉️
کارت⁉️ رفتارت⁉️ زبونو چشمت چقدر شبیه آقات هستش⁉️
چقدر از دلت رو به نامش کردی⁉️
اونوقت میفهمی که چقدر منتظرشی و چقدر ازت راضیه😔😔
➖➖➖➖➖➖➖
گفتم : بہنظرتکیاشهیدمیشن؟!
گفت : اونایےکہاسرافمیکنن
گفتم : اسراف! توچے؟!
گفت : تو"دوستداشتنخدا"
#شهید_مصطفی_صدرزاده
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهید_سید_مصطفی_موسوی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#عصرتون_شهدایی📿
#یک_صلوات_بفرستید_برای_شادی_روح_شهید
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #هشتادودو
که صدایم شکست
_شبی که سعد🔥 میخواست بره ترکیه، برا اینکه فرار نکنم منو فرستاد خونه اینا!
🔥بی غیرتی سعد🔥😞 دلش را از جا کَند،..
میترسید در آن خانه بلایی سرم آمده باشد که نگاهش از پا درآمد..
و من میخواستم خیالش را تخت کنم
که حضرت سکینه(س)😭💚 را به شهادت گرفتم
_همون لحظه که وارد اون خونه شدم، این زن منو برد #حرم، 😢فکر میکرد وهابی ام. میخواستن با بهم زدن مجلس تحریکشون کنن و همه رو بکشن!😥😢
که به یاد نگاه #مهربان و #نجیب مصطفی🌸 دلم لرزید و دوباره اشکم چکید
_ولی همین آقا و یه عده دیگه از #مدافعای_شیعه_وسنی حرم نذاشتن و
منو نجات دادن!
میدید اسم مصطفی را با چه حسرتی
زمزمه میکنم..
و هنوز خیالش پیِ خیانت سعد🔥 مانده و نام ترکیه برایش #اسم_رمز بود که بدون خطا به هدف زد
_میخواست به ارتش آزاد ملحق بشه که عملگی ترکیه و آمریکا رو بکنه؟😏😐
به نشانه تأیید پلکی زدم..😥
و ابوالفضل از همین حرفها خطری حس کرده بود که دستم را گرفت، با قدرت بلندم کرد..
و خیره در نگاهم هشدار داد
_همونجور که تو اونو شناختی، اونا هم هر جا تو رو ببینن، میشناسن، باید برگردی ایران!
_از قاطعیت کلامش ترسیدم، تکه ای از جانم در اینجا جا مانده و او بی توجه به اضطراب چشمانم حکمش را صادر کرد
_خودم می رسونمت فرودگاه، با همین پرواز برمیگردی تهران و میری خونه دایی تا من #مأموریتم تموم شه و برگردم!😊
حرارت غمی کهنه زیر خاکستر صدایش پیدا بود..
که داغ فراق مصطفی گوشه قلبم پنهان شد و پرسیدم
_چرا خونه خودمون نرم؟🙁😢
بغضش😢 را پشت لبخندی😊 پنهان کرد..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
#یک_صلوات_بفرستید_برای_شادی_روح_شهید
میخواهم به خطّ مقدم بروم
پوتین و لباسهایم باید تمیز باشد.
انسان باید در هر حال تمیز و مرتب باشد.
مگر تمیزی در خطّ مقدم عیب است؟
دوست دارم همیشه و مخصوصاً
در زمان شهادت پاکیزه باشم.
در ضمن وقتی به جبهه میروم، میخواهم
مردم ببینند که ما در حال جنگ هم
به #نظم و ترتیب و #تمیزی اهمّیت میدهیم.
#شهید_حسین_تاجیک
┄#یک_صلوات_بفرستید_برای_شادی_روح_شهید
خدا
نماز
صلوات
امام زمان
اصول دین
فروع دین
شهادت
مرگ
اخلاق امام زمانی
اخلاق شهدایی
سیاست
پاکیزگی
کم حرفی
کم خوردن
کم خابیدن
قناعت
هوای نفس
کار برای خدا خستگی ندارد
ارام حرف زدن
تفکر و فکر اندیشی
حواسمون به لقمه حلال و حرام باشه
هم دری و هم درکی انسانی
عبور کردن از تجملات گرایی
ظرفیت خود را بالا ببریم
الگو گرفتن از اهل بیت امام زمان رهبر شهدا
این دنیا محل ازمایش است
حملات شیطان همه جوره
کمک و هم یاری مشکلات نداری مردم جوانان
کمک و هم یاری مشکلات ازدواج جوانان
#تلنگرانه