eitaa logo
حضܝ‌ࡅ߳ߺߺܙ ܢܚܘ ܢܚߊ‌ܠܘ🇵🇸
33 دنبال‌کننده
230 عکس
198 ویدیو
3 فایل
بسم‌الرب‌رقیه‌بنت‌الحسین«ع» تاریخ شروع:1402/06/18 کانال وقف‌حضرت مادر و رقیه خاتون سلام الله عیله🫀✨ پناه حرفاتون:https://harfeto.timefriend.net/16942429823828 مدیر کانال:https://eitaa.com/Unbrreakablle کپی:صلوات برای ظهور جایز✓🌱🫂
مشاهده در ایتا
دانلود
نوشتم سَر دَرِ قَلبم یا ..³¹⁵ :) ♡ʝσiŋ🌱↷ @Ruqiya_Khatoonm
•♥️🌱• ماه رمضان يا كه محرم، نكند فرق! سوم روزِ آن متعلق به ست... ♡ʝσiŋ🌱↷ @Ruqiya_Khatoonm
🏴زیارت نامه حضرت سلام الله علیها بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّةَ، عَلَیْکِ التَّحِیَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْکُبْرى اُمِّ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَةِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقیّةُ النَّقیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الزَّکِیَّةُ الْفاضِلَةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِیَّةُ، صَلَّى اللهُ عَلَیْکِ وَعَلى رُوحِکِ وَبَدَنِکِ، فَجَعَلَ اللهُ مَنْزِلَکِ وَمَاْواکِ فِى الْجَنَّةِ مَعَ آبائِکِ وَاَجْدادِکِ، الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ، وَعَلَى الْمَلائِکَةِ الْحـافّینَ حَوْلَ حَرَمِکِ الشَّریفِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، وَصَلَّى اللهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ وَسَلَّمَ تَسْلیماً بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ♡ʝσiŋ⁦☺️⁩↷ @Ruqiya_Khatoonm
🏴زیارت نامه حضرت سلام الله علیها بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنـا رُقَیَّةَ، عَلَیْکِ التَّحِیَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یـا بِنْتَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ خَدیجَةَ الْکُبْرى اُمِّ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِىِّ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَةِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا التَّقیّةُ النَّقیَّةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الزَّکِیَّةُ الْفاضِلَةُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ اَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِیَّةُ، صَلَّى اللهُ عَلَیْکِ وَعَلى رُوحِکِ وَبَدَنِکِ، فَجَعَلَ اللهُ مَنْزِلَکِ وَمَاْواکِ فِى الْجَنَّةِ مَعَ آبائِکِ وَاَجْدادِکِ، الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ، وَعَلَى الْمَلائِکَةِ الْحـافّینَ حَوْلَ حَرَمِکِ الشَّریفِ، وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ، وَصَلَّى اللهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ وَسَلَّمَ تَسْلیماً بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ♡ʝσiŋ⁦☺️⁩↷ @Ruqiya_Khatoonm
دیگه امروز همه میرسن.. زینب میرسه.. اُمِ‌کلثوم میرسه.. رُبآب میرسه.. سکینه میرسه.. ولی...(: 💔 ❥‹@Ruqiya_Khatoonm⇢♡🌙›
روضه‌خون میگفت: عمه‌سادات دید یه دختر بچه داره از دور میاد .. به خرابه که رسید هی نگاه میکنه انگاری دنبال کسی میگرده ، حضرت‌عَقیله جلو رفت .. + دنبال کسی میگردی اینجا..؟ دختر‌بچه گفت: کجاست..؟! عمه‌جان رو کرد بهش گفت با رقیه چیکار داری؟ گف اومدم باهاش بازی کنم دیشب این بچه ها بازی راهش ندادن من دلم سوخت امشب عروسکمو آوردم باهم بازی کنیم اشکای عمه جاری شد +دیر اومدی دختر ؛ باباش اومد دنبالش رو با خودش بُرد ..💔:)! ❥‹@Ruqiya_Khatoonm⇢♡🌙›
و دختری بود ؛ که از کِثرَتِ آغوش‌ها ، پاهایش به زمین نمی‌رسید💔(: ❥‹@Ruqiya_Khatoonm⇢♡🌙›
📗 داستان حضرت رقیه سلام الله علیها 🌸 حضرت رقیه ( یا فاطمه صغری ) 🌸 دختر امام حسین علیه السلام است 🌸 مادرش ، امّ اسحاق است 🌸 که قبلا ، 🌸 همسر امام حسن مجتبی بوده 🌸 و پس از شهادت ایشان ، 🌸 به وصیت امام حسن علیه‏ السلام 🌸 به عقد امام حسین درآمد . 🌸 رقیه خانم در واقعه عاشورا ، 🌸 سه سال سن داشتند 🌸 که بعد از شهادت پدر و یارانش ، 🌸 در عصر عاشورا ، 🌸 به همراه دیگر زنان بنی‌هاشم ، 🌸 توسط سپاه یزید ، به اسیری رفتند 🌸 و به شهر شام برده شدند . 🌸 عصر روز سه شنبه ، 🌸 در خرابه های قصر یزید ، 🌸 در کنار عمه اش حضرت زینب ، 🌸 نشسته بود . 🌸 ناگهان چندتا از کودکان شام را دید 🌸 که در رفت و آمد هستند . 🌸 پرسید : عمه جان ! 🌸 اینها کجا می روند ؟ 🌸 حضرت زینب فرمود : 🌸 عزیزم این ها به خانه هایشان می روند . 🌸 پرسید : عمه ! مگر ما خانه نداریم ؟ 🌸 فرمودند : چرا عزیزم ، 🌸 خانه ما در مدینه است . 🌸 تا نام مدینه را شنید ، 🌸 خاطرات زیبایی که از پدرش ، 🌸 و بازی کردن با او داشت ، 🌸 در ذهن او آمد . 🌸 دوباره پرسید : 🌸 عمه ! پدرم کجاست ؟ 🌸 حضرت زینب فرمود : به سفر رفته . 🌸 رقیه دیگر سخن نگفت ، 🌸 به گوشه خرابه رفت . 🌸 زانوی غم بغل گرفت 🌸 و با غم و اندوه به خواب رفت . 🌸 پاسی از شب گذشت . 🌸 ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید . 🌸 سراسیمه و آشفته از خواب پرید ، 🌸 مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت 🌸 اما ایندفعه بهانه جویی نمود ، 🌸 گریه و زاری می کرد . 🌸 همش بهانه پدر را می گرفت . 🌸 با صدای ناله و گریه او ، 🌸 تمام اهل خرابه به گریه و ناله پرداختند . 🌸 خبر را به یزید رساندند ، 🌸 دستور داد سر بریده پدرش را ، 🌸 برایش ببرند . 🌸 سر مطهر سید الشهدا را ، 🌸 در میان تشت طلا گذاشتند ، 🌸 و به خرابه بردند 🌸 و در مقابل رقیه قرار دادند . 🌸 همه فکر می کردند 🌸 برای او غذا و میوه و اسباب بازی آوردند 🌸 تا او را آرام کنند . 🌸 یکی از سربازان ، 🌸 سرپوش تشت را کنار زد ، 🌸 ناگهان رقیه ، سر مطهر پدرش را ، 🌸 در وسط تشت دید ، 🌸 سر را برداشت و درآغوش کشید . 🌸 بر پیشانی و لبهای پدرش بوسه می زد 🌸 آه و ناله اش بلند تر شد ، 🌸 با پدرش حرف می زد و گریه می کرد 🌸 بقیه هم با گریه های او ، 🌸 گریه می کردند و ضجه می زدند . 🌸 رقیه به پدرش گفت : 🌹 پدر جان ! 🌹 چه کسی صورت شما را ، 🌹 به خونت رنگین کرد ؟ 🌹 پدر جان ! 🌹 چه کسی رگهای گردنت را بریده ؟ 🌹 پدر جان ! 🌹 چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد ؟ 🌹 پدر جان ! 🌹 یتیم به چه کسی پناه ببرد 🌹 تا بزرگ بشود ؟ 🌹 پدر جان ! 🌹 کاش خاک را ، 🌹 بالش زیر سرم قرار می دادم ، 🌹 ولی محاسنت را ، 🌹 خضاب شده به خونت نمی دیدم . 🌸 سه ساله امام حسین علیه السلام ، 🌸 آن قدر شیرین زبانی کرد 🌸 و با سر پدر ، ناله نمود 🌸 تا ناگهان صدایش خاموش شد . 🌸 همه خیال کردند به خواب رفته . 🌸 اما وقتی به سراغ او آمدند ، 🌸 او را دیدند که از دنیا رفته است . 🌸 شبانه غساله آوردند ، 🌸 او را غسل دادند 🌸 و در همان خرابه های شهر شام ، 🌸 او را دفن نمودند . ❥‹@Ruqiya_Khatoonm⇢♡🌙›
هروقت به زیارت حضرت (س) میرفت، آنقدر گریه میکرد که انگار داشت برای همیشه خداحافظی میکرد. چند ساعت قبل‌ از انفجار به زیارت رفته بود و شاید هم حاجتش را گرفت که شب (س) شهید شد. . ❥‹@Ruqiya_Khatoonm⇢♡🌙›
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭 ❥‹@Ruqiya_Khatoonm⇢♡🌙› ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
. حضرت زهرا(ع)و حضرت س گریز به خرابه ی شام انجام كار خانه مرا سخت گشته است دیگه خودم نمی تونم برا بچه هام نون درست كنم... نمی تونم خودم لباس های بچه هام رو بشورم... بابا چند وقت ِ زینب میاد جلو بسترم... توقع داره مثل همیشه بغلش كنم... موهاش رو شونه بزنم... آخ كه دیگه دستم بالا نمیاد... بابا برا علی نمیتونم بگم،بچه ها هم كه طاقت ندارن... اومدم برا تو بگم بابا انجام كار خانه مرا سخت گشته است می دونی چرا بابا؟ ضرب غلاف بال و پرم را گرفته است همسایه ها عیادت نمی اومدند،ای كاش نمی اومدند،وقتی می اومدند،می رفتن بیرون،زینب میشنید،هی با خودشون می گفتن،این خانم دیگه موندنی نیست،این روزها روزهای آخرشه، همسایه ها همه فهمیده اند كه مرگ سر تا به پای محتضرم را گرفته است فاطمه هجده ساله از دیوار كمك میگرفت،می اومد كنار قبر بابا،این روزها وقتی از بابا حرف می زدن دلتنگ میشد،می گفت:علی جان پیراهنی كه بابام رو در اون پیراهن غسل دادی،بده من بوی بابام و استشمام كنم،امیرالمؤمنین علیه السلام می دونه فاطمه چقدر دلتنگه،هی امتانع میكرد،هی زهرا اصرار،پیراهن رو آورد،روایت نوشته،تا پیراهن رو بو كرد،دیدن خانم غش كرد،رو زمین افتاد،می خوام بگم بی بی طاقت نداشتی،پیراهن بابا رو ببینی،من بمیرم برا اون سه ساله ای كه تا بهانه ی بابا رو گرفت،دیدن نانجیب ها از در خرابه یه طبقی دارن میارن،قول بده ناله هات تموم نشه برای باقی شعر،همچین كه رو پوش رو كنار زد،بچه ترسید،عمه جان این سر كیه؟ آخه حق داره بچه،باباش این طوری نبود،همه صورت زخمی ِ،لبها تركیده،بی بی كنار قبر بابا با باباش حرف می زد،اما این سه ساله،كنار سر بریده بابا، گفت:بابا،خیلی درد و دل دارم باهات بابا، درشام بی كسی مرا داد می زند زخمی كه بال چشم ترم را گرفته است اگه كسی تا حالا برا رقیه سلام اللله علیها گریه نكرده باشه،با این بیت تلافیش رو در بیاره. هر جا زقافله عقب افتاده ام ضجر از روی اسب موی سرم را گرفته است. هر جا رقیه رو می زند رو می كرد به عمه جانش میگفت:اگه عموم بود،اینها جرأت نداشتن من و بزنن دق مرگ كرده حرمله ام بس كه در برم بر نی سر عموی حرم را گرفته است این یكی رو به اندازه ی غیرتی كه پا روضه ی بی بی داری باید پاش ناله بزنی. انگشت های طعنه امانم بریده است خیرات شهر دور و برم را گرفته است این كه بی تاب ِ رو زمین خواب ِ دختر شاه ِ شده بی بابا اما حالا با كیا همراه ِ اونجا اگه تو مدینه،غربت اگه بود،اما علی بود سلمان بود،اباذر بود،اینجا هر وقت سر از محمل بیرون میكرد،باید سرهای بریده رو میدید،یا باید شمر و خولی رو می دید. شده بی بابا اما حالا با كیا همراه ِ نزنید اینقدر بی گناهه توی ویرونه یه ریز می خونه كجایی بابا كی میگه بابا نوه ی زهرا بی كس و كاره یتیم تنها كه نشسته با لباس پاره آخه كی گفته خنده داره آفتاب از كدوم طرف در اومده كه بابام با سر اومده لب تشنه بریده حنجر اومده كه بابام با سر اومده غریب مادر اومده حسین رو، مادرش براش گریه می کنه..."بُنَیَّ! قَتَلوکَ ذَبَحوکَ وَ مِنَ المَاءِ مَنَعوک .." عصر عاشورا خواهرش در کنار پیکر پاره پاره اش به مادرش سلام می کنه...* *باباش علی میرفت صفین؛از کربلا عبور کرد.اینقدَر برای کشته ی کربلا گریه کرد.اشک چِشمانش جاری شد.مادرش زهرا به علی سفارش کرده بود:علی! "ابْکِنِی وَ ابْکِ لِلْیَتَامَی وَ لَا تَنْسَ قَتِیلَ الْعِدَی بِطَفِّ الْعِرَاقِی"علی برای حسینم زیاد گریه کن‌‌‌.. قربون امام زمان برم که فرمود:اگر اشک چشم نداشته باشم برات خون گریه می کنم:" بَدَلَ الدُّموعِ دَما‌‌..." * .❥‹@Ruqiya_Khatoonm⇢♡🌙›
Untitled 11.mp3
3.15M
شور| عشقه ما 🎤کربلایی مجتبی عبداللهی،امیر برومند آخره کارام با رقیه خاتونه..! من که پایی روضه اش سفید شده موهام💔 ⇩ッ? @Ruqiya_Khatoonm
Untitled 8.mp3
6.14M
شور|دوای دردم 🎤کربلایی امیر برومند دختر اربابی«گل‌گل‌های» تو واقعا خودزهرایی اسمش شده حک تو قلبم تا وقتی که زنده هستمممم!⁦🖐🏾⁩💚 ⇩ッ? @Ruqiya_Khatoonm