لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون
از گلوي خود بريدن وقت حاجت همت است
ورنه هر کس گاه سيري پيش سگ نان افکند
#صائب_تبریزی
#انفاق
@SAEB_TABRIZ
هلاک حسن خداداد او شوم، که سراپا
چو شعر حافظ شیراز انتخاب ندارد
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
بر نقشِ پای مور بهآهستگی خرام
زنجیرِ فیلِ مستِ مکافاتْ پاره است
#صائب_تبریزی
#مکافات_عمل
@SAEB_TABRIZ
خودنمایی غافلان را در بلا می افکند
پای خواب آلود تا ساکن بود بی آفت است
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
هدایت شده از انجمن ادبی مَطلَع
یکی از صنایع زیبا و رایج در شعر فارسی خصوصا در بین شاعران سبک هندی اسلوب معادله یا مدّعا مثل میباشد
اسلوب معادله این است که دو مصراع یکی شامل یک ادعا هست و مصراع بعدی مثالی هست که در حکم دلیل آن مدعایی است که در مصراع دیگر آمده
دو مصراع در ظاهر هیچ گونه ارتباطی با یکدیگر ندارد اما وقتی به دو مصراع خوب دقت کنیم در می یابیم که یک مصراع در حکم دلیلی شاعرانه یا مصداقی برای مصراع دیگر است تا جایی که می توان جای دو مصراع را عوض کرد و میان آن ها علامت مساوی گذاشت و این ارتباط معنایی نیز بر پایه ی تشبیه استوار است .
مثال ۱ :
عیب پاکان زود بر مردم هویدا می شود
موی اندر شیر خالص زود پیدا می شود
#صائب_تبریزی
مثال ۲ :
اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهی ست
اشک کباب موجب طغیان آتش است
#صائب_تبریزی
مثال ۳ :
کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی
در کف گلچین ز گلشن خار می ماند به جا
#صائب_تبریزی
مثال ۴ :
در گشاد کار خود مشکل گشایان عاجزند
شانه نتواند گشودن طرّه شمشاد را
#صائب_تبریزی
#مدعا_مثل
#اسلوب_معادله
#صنایع
@anjoman_matla
دعوی دانش بود صائب به نادانی دلیل
هر که نادان می شمارد خویش را داناترست
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : مِن كفّاراتِ الذُّنوبِ العِظامِ :إغاثَةُ المَلهوفِ ، والتَّنفيسُ عنِ المَكروبِ
امام على عليه السلام : رسيدن به فرياد ستمديده و زدودن غم اندوهناك از كفّاره هاى گناهان بزرگ است
.
.
به دامان تو از صحرای محشر گرد ننشیند
اگر افشانده ای گردی ز دلهای غمین اینجا
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
علیکم انفسکم : بر شما باد خودتان
حاصلم از زندگی چون شمع اشک و آه بود
من در این محفل برای دیگران می زیستم
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
از خویش برآورد تمنای تو ما را.mp3
5.44M
از خویش برآورد تمنای تو ما را
سر داد به فردوس تماشای تو ما را
خوشتر ز تماشای خیابان بهشت است
هر جلوه ای از قامت رعنای تو ما را
چون سایه که سر در قدم سرو گذارد
محوست سراپا به سراپای تو ما را
ما را نتوان از تو جدا کرد، که دادند
دلبستگی خاص به هر جای تو ما را
چون صبح برانگیخت به یک خنده پنهان
از خواب عدم، لعل شکرخای تو ما را
امروز ز رخساره خود پرده برانداز
تا نقد شود جنت فردای تو ما را
این ماحضری بود که در دیدن اول
کرد از دو جهان سیر، تماشای تو ما را
حاشا که ز آیینه دل پاک نسازد
گرد دو جهان، دامن صحرای تو ما را
گو سیل فنا گرد برآرد ز دو عالم
کافی است سیه خانه سودای تو ما را
صائب به نوا کوش، کز این نغمه طرازان
کافی است همین صوت دلارای تو ما را
#صائب_تبریزی
خوانش : علی مقدم
@SAEB_TABRIZ
غریب گشت چنان فکرهای ما صائب
که نیست چشم به تحسین هیچ کس ما را
#صائب_تبریزی
@SAEB_TABRIZ
بی قدر ساخت خود را ، نِخوَت فزود ما را
بر ما و خود ستم کرد ، هر کس ستود ما را
#صائب_تبریزی
#میل_به_ستایش
#غرور
نخوت : غرور
@SAEB_TABRIZ