هدایت شده از شهدای کربلای خان طومان
5.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظه بازشدن مرقد مطهر حضرت زینب(س) پس از نصب ضریح جدید
# لبیک یا خامنه ای
#لبیک یا زینب سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هشدار فرمانده کل سپاه به آلسعود: رسانههای خود را کنترل کنید
🔹یک سفارش به رژیم آلسعود دارم که با بنگاههای سخنپراکنی و رسانههایی که فقط شیطنت ترویج میکنند و آشکارا بهدنبال تحریک جوانان ما هستند، هشدار میدهم مراقب رفتارتان باشید و این رسانهها را کنترل کنید وگرنه دود آن به چشم شما خواهد رفت.
🔹ما با شما اتمام حجت میکنیم. شما از طریق این رسانهها در امور داخلی ما وارد شدهاید ولی بدانید آسیبپذیرید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید حاج قاسم سلیمانی:
امروز اگر میخواهیم جامعه توجه کند به حقیقت وضع خودش، باید در آن جامعه یاد شهید زنده بماند...
یاد شهدا با صلوات 🌷
9.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هشدار سردار سلامی به آلسعود
🔹فرمانده کل سپاه: به رژیم آل سعود هشدار میدهم که رسانههای خود را کنترل کنید وگرنه دود آن در چشم شما خواهد رفت.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
#شهیدمدافع_حرم_علیرضابریری🇮🇷
چه پاسخ خوبی داد حمید رسایی به سئوالی در مورد این که: چرا با وجود فیلترینگ در پلتفرمهای فیلتر شده فعالیت میکنید؟
🌹 @shahidalirezaboreiri
هدایت شده از نشیلو
🍃
من سیده کلثوم مسیح پور هستم.
۱۲ شهریور ۱۳۴۴ در روستای(کاله)ی بابلسر به دنیا آمدم.
چهار خواهر دارم و دو برادر.دختر آخری هستم.برادرهام میر علی و سید احمد هستند و خواهر هام سیده فاطمه،سیده شهربانوو سیده رقیه.
در خانه ی ما رسم نبود اسم هم دیگر را صدا کنیم.پدرم فکر می کرد این طوری احترام کوچک تر بزرگ تری از بین می رود.برای هر کداممان اسمی گذاشته بود.
دختر ها را به ترتیب آبجی،شاه باجی،جان باجی صدا می کردیم.من هم که گل باجی بودم.
برادر بزرگم را داداش و برادر کوچکم را گل داداش صدا میکردیم.
صفحه۷
#السلام_علیڪ_یااباصالح_المهدے_عج❤
سلام بر آن خورشیدے ڪہ همہ
مردمان تاریخ در انتظارش بوده اند..
و با طلوعش
همگان زیر سایہ محبّتش
یڪدل و یڪ نوا مے شوند..
سلام بر او
و بر لحظہ هاے طلوعش..
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجـــ
#شهیدمدافع_حرم_علیرضابریری🇮🇷
شهید علیرضا بُرِیری
🍃 من سیده کلثوم مسیح پور هستم. ۱۲ شهریور ۱۳۴۴ در روستای(کاله)ی بابلسر به دنیا آمدم. چهار خواهر دارم
پدرم-خدا رحمتش کند-بچه ی آخر پدر بزرگم و ثمره ی آخرین ازدواجش بود.در رنج و سختی بزرگ شده و در سن بیست و دو سالگی با مادرم ازدواج کرده بود.مثل بسیاری از روستایی ها زمین کشاورزی نداشت.راننده بود و روی تراکتور و وانت مردم کار می کرد.پدر زیاد نتوانست در روستا دوام بیاورد و ما خیلی زود به بابلسر نقل مکان کردیم.روستای کاله مدرسه نداشت.پدرم میخواست بچه هاش درس بخوانند و برای خودشان کسی بشوند،ما را به شهر آورد.
کلاس اول و دوم ابتدایی را در مدرسه ی شاهدخت خواندم.نمی دانم الان اسمش را چی گذاشته اند.پدرم در شهر هم روی ماشین مردم کار می کرد و گاهی مسافر می برد به شهر های دیگر.
کم کم با کمک و قناعت مادرم،توانست خانه بخرد و مدتی بعد هم یک مینی بوس قسطی خرید.
مادرم خیلی زحمت کش بود.وقتی با پدرم ازدواج کرد،از زندگی قبلی اش یک پسر داشت که پیش پدر خودش زندگی می کرد.مادرم هیچ وقت راجع به شوهر قبلی اش برای ما حرف نمی زد.وقتی حرف پیش می آمد، می گفت:زندگی خوبی نبود.
پدربزرگم باغ داشت و مادرم محصولات باغ پدر بزرگ را می برد بازار می فروخت تا وقت هایی که پدر به سفر یکی دو ماهه می رفت کمک خرج خانه باشد.
***
دوازده ساله بودم که مادرم فوت کرد.اوایل سال ۱۳۵۷ بود.
صفحه۸
🌷 شهید همت:
🌿 هر شهیدی به تنهایی قادر است تاریخی را زنده کند.
📚 کتاب طنین همت
یاد شهدا با صلوات 🌷