eitaa logo
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
723 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
5هزار ویدیو
115 فایل
📍تحت مدیریت تر‌ک اوشاخلاری پارس آبادمغان😁 - کپۍ؟ حلالت‌ رفیق😉! https://harfeto.timefriend.net/17250461676885
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️128♥️ ▪️ تا 💔 از عشق در سینہ دلے آگاه داریم این عشق را از لطف ثارالله داریم با ڪارواטּ لالہ ها همراه هستیم هشتاد و پنج منزل تا مُحرَّم راه داریم 🌹 🌹
در کلمات ائمھ روۍ دو جملھ راجع بھ حضرت اباالفضل‌العباس'ع' تأکید شدھ است: یڪۍ بصیرت و یڪۍ وفا..! 🌿
Hasan Ataei - Khakam Nakonid (128).mp3
3.32M
خاکم نکنید ... ؏... # وصیت نامه ی عاشقان اباعبدالله الحسین حتما همینه🌱
🖐🏼!' +میگفت: اللھم‌اجعلنی‌مِن‌انصارالمھدی! ولی‌...🤦🏻‍♂ مامانش‌بھش‌میگفت‌فلان‌کارُانـجام‌بده، صدتاخونہ‌اونورتر🙅🏻‍♂❌ صدایِ‌غُرغُرکردن‌هاش‌میرفت 😄💔 ! ‍‎‌‌‎‎
•🌻✨• 🧔🏻جوان انقلابی خود را برای مردم میکُشد؛😎🕊 همانطور که شهدا خود را فدا کردند...!🕊🥀 🌱 ♥️
~🕊 💕 ♡اولین بار که میخواست بره ♡آینه قرآن‌گرفتم براش قرآن ♡رو بوسید و باز کرد ♡ترجمه آیه رو برام خوند ♡ولی بار آخری که میخواست بره ♡وقتی قرآن رو باز کرد آیه رو ترجمه نکرد!! ♡گفتم سعید چرا ترجمه نمیکنی؟! ♡رو به من کرد و گفت: اگه ترجمه آیه رو بهتون بگم ناراحت نمیشین؟! گفتم: نه.. ♡گفت: آیه شهادت اومده💚 ♡من به آرزوم میرسم🙃 ❤️🕊 🌸 ‍‎‌‌‎‎‎
1_1002691418.aac
406K
صدای پر آرامــش 💔😍 دلگرمی دادن ایشان از سفر به سوریه به مردم شریف ایـران☔️ ‍‎‌‌
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
#چادرآنه
🌻 چادرم را باد نیاوردھ ڪھ باد ببرھ…✨ چادرم پرچم غیرتِ💚 همھ‌ے مردمان سرزمینم است🌱 ڪھ سرخے خونشان را بھ سیاهے آن بخشیدھ‌اند… :) ‍‎‌‌‎‎‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
💞 #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن💞 قسمت #چهاردهم رفتم سمت دفتر بسیج خواهران و دیدم بیرون پایگاه زهرا د
💞 💞 . .قسمت . بابا:هییی دخترم...ولی اینجا ایرانه و مجبوری به حجاب اجباری..بزار درست تموم بشه میفرستمت اونور هر جور خواستی بگرد..😉 . -نه پدر جان...منظور این نبود😐 . مامان:پس چی؟!😯 . -نمیدونم چه جوری بگم...راستش...راستش میخوام چادر بزارم😊 . پدر : چی گفتی؟! درست شنیدم؟!چادر؟!😨😳 . مامان: این چه حرفیه دخترم.. تو الان باید فکر درس و تحصیلت باشی نه این چیزها😑😟 . -بابا: معلوم نیست باز تو اون دانشگاه چی به خردشون دادن که مخشو پوچ کردن.😠 . -هیچی به خدا...من خودم تصمیم گرفتم😞 . بابا: میخوای با آبروی چند ساله ی من بازی کنی؟!؟همین مونده از فردا بگن تنها دختر تهرانی چادری شده😠 . -مامان: اصلا حرفشم نزن دخترم...دختر خاله هات چی میگن..😐 . -مگه من برا اونا زندگی میکنم؟!😒 . -میگم حرفشو نزن😠 . . با خودم گفتم اینجور که معلومه اینا کلا مخالف هستن و دیگه چیزی نگفتم😕 . نمیدونستم چیکار کنم. کاملا گیج شده بودم و ناراحت😔از یه طرف نمیتونستم تو روی پدر و مادر وایسم از یه طرف نمیخواستم حالا که میتونم به اقا سید نزدیک بشم این فرصتو از دست بدم😞 . ولی اخه خانوادم رو نمیتونم راضی کنم😞 یهو یه فکری به ذهنم زد. اصلا به بهانه همین میرم با آقا سید حرف میزنم☺ شاید اجازه بده بدون چادر برم پایگاه. .بالاخره فرمانده هست دیگه😊 . فردا که رفتم دانشگاه مستقیم رفتم سمت دفتر آقا سید: . تق تق . -بله بفرمایید . -سلام . -سلام...خواهرم شرمنده ولی اینجا دفتر برادرانه.. گفته بودم که اگه کاری دارید با زهرا خانم هماهنگ کنید. . -نه اخه با خودتون کار دارم . -با من؟!؟چه کاری؟!😨 . -راستیتش به من پیشنهاد شده که مسئول انسانی خواهران بشم ولی یه مشکلی دارم😕 . _چه خوب.چه مشکلی؟!😯 . -اینکه😕اینکه خانوادم اجازه نمیدن چادری بشم😔میشه اجازه بدین بدون چادر بیام پایگاه؟! . -راستیتش دست من نیست ولی یه سوال؟!شما فقط به خاطر پایگاه اومدن و این مسولیت میخواستین چادر بزارین؟!😕 . -اره دیگه 😐 . _خواهرم ،چادر خیلی داره ها... خیلی... چادر که خواهر... بلکه ماست... میدونید چه قدر برای همین ریخته شده؟؟چند تا ؟!چادر گذاشتن میخواد نه اجازه. 😊 ولی همینکه شما تا اینجا به گذاشتنش گرفتین خیلی خوبه ولی به نظرم هنوز کامل باهاش نیست. من قول میدم اون مسئولیت روبه کسی ندن و شما هم قول بدین و پوششتون رو با و قلبی انتخاب کنین نه به خاطر مردم.✋ . ادامه دارد نويسنده✍ بارتا حالا اخر داستانو عوض کردم 🚫 منبع👇 💟Instagram:mahdibani72
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
💞 #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن💞 . .قسمت #پانزدهم . بابا:هییی دخترم...ولی اینجا ایرانه و مجبوری به حجاب
💞 💞 قسمت _من قول میدم اون مسئولیت رو به کسی ندن و شما هم قول بدین و پوششتون رو با مطالعه و اطمینان قلبی انتخاب کنین...اول از همه خودتون تصمیمتون رو قلبی بگیرین. -درسته...ولی میدونید 😕 اخه کسی نیست کمکم کنه 😔خانوادم هم که راضی نمیشن اصلا...😞مادرم که میگه چادر چیه و با همین مانتو حجابتو بگیر و اصلا میگن چادر رو اینا خودشون در آوردن ...😥 شما کسی رو پیشنهاد نمیکنید که بتونم ازش بپرسم و کمک بگیرم و بتونه تو انتخاب چادر بهم یقین بده؟! . -چه کسی میخواید بهتر از خدا؟! . -منظورم کسی هست که بتونم ازش سوال بپرسم و جوابمو بده 😕 . -از خود خدا بپرسید..قرآن بخونید.. . -اما من عربی بلد نیستم😐 . -فارسی بلدین که؟! از خدا کمک بخواین...نیت کنین و یه صفحه رو باز کنین و معنیشو بخونین...حتما راهی جلو پاتون میزاره...البته اگه بهش معتقد باشین . -باشه ممنون😕 . گیج شده بودم... نمیدونستم چی میگه. اخه تو خونه ما قرآن یه کتاب دعا بود فقط ...نه یه کتابی که بشه ازش کمک گرفت 😕😣 . رفتم خونه و همش تو فکر حرفاش بودم... راستیتش رو بخواین با حرفهای امروزش بیشتر جذبش شدم 😔😢 اخر شب رفتم قرآن خونمون رو از وسط وسطای کتاب خونمون پیدا کردم و 🚶♀اروم بردم تو اطاق. . قرآن رو تو دستم گرفتم و گفتم: خدایا 🙏من نمیدونم الان چی باید بگم و چیکار کنم😕آداب این چیزها هم بلد نیستم😔...ولی خودت میدونی که من تا حالا گناه بزرگی نکردم 😢 خودت میدونی که درسته بی چادر بودم ولی بی بند و بار نبودم😢خودت میدونی که همیشه دوستت داشتم 😢خدایا تو دوراهی قرار گرفتم.😔 کمکم کن...خواهش میکنم ازت 😔😢 . یه بسم الله گرفتم و قرآنو باز کردم . 🌟سوره اومد ولی از معنی اون صفحه چیزی سر در نیاوردم...😔 گفتم خدایا واضح تر بگو بهم..😔 و قرآن رو دوباره باز کردم 🌟سوره اومد که تو معنیش نوشته بود: ای پیامبر به زنان مؤمنه بگو دیدگان خویش فرو گیرند (از نگاه هوس آلوده) و دامان خویش را حفظ كنند و زینت خود را به جز آن مقدار كه نمایان است، آشكار ننمایند و (اطراف) روسری‌های خود را بر سینه‌ی خود افكنند تا گردن و سینه با آن پوشانده شود . باز هم شکی که داشتم تو چادری شدن برطرف نشد😔 گفتم خدایا واضح تر 😢🙏من خنگ تر از این حرفاما 😢😢و قرآن رو دوباره باز کردم. 🌟اینبار سوره اومد . معنی اون صفحه رو خوندم تا رسیدم به ایه 59 . یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا» . ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: جلباب‌های خود را بر بدن خویش فرو افكنند این كار برای آن كه مورد آزار قرار نگیرند بهتر است. . ؟!؟!؟! . جلباب دیگه چیه؟!😯😯 . . سریع گوشیم رو برداشتم و سرچ کردم جلباب... . 💥دیدم جلباب در زبان عربی به پارچه ی سرتاسری میگن که از سر تا پا رو میگیره و پارچه ای که زنان روی لباسهای خود میپوشند... . اشک تو چشمام حلقه زد...😢😔 . گفتم ریحانه یعنی خدا واضح تر بهت بگه دوست داره توی چادر ببینتت؟!😢 . تصمیمم رو گرفتم.. . من باید چادری بشم..😍☝️ . . . ادامه دارد... . . ✨قسمت قرآن باز کردن و اینا برگرفته از یه ماجرای حقیقی بود و اتفاق افتاده برای یه خانمی...✨ نويسنده✍ 🚫 منبع👇 💟Instagram:mahdibani72
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
💞 #چند_دقیقه_دلت_را_آرام_کن💞 قسمت #شانزدهم _من قول میدم اون مسئولیت رو به کسی ندن و شما هم قول بدی
💞 💞 . .قسمت تصمیمم رو گرفتم.. . من باید چادری بشم😍😊 . حالا مونده راضی کردن پدر و مادر😕 . هرکاری میشد کردم تا قبول کنن..ازگریه و زاری تا نخوردن غذا ولی فایده نداشت😐 . و این بحث ها تا چند هفته تو خونه ما ادامه داشت.. اوایلش چادرمو میزاشتم توی یه پلاستیک و وقتی از خونه بیرون میرفتم میزاشتم تا اینکه بابا و مامان اصرار من رو دیدن یه مقدار دست کشیدن و گفتن _یه مدت میزاره خسته میشه...فعلا سرش باد داره و از این حرفها. . خلاصه امروز اولین روزیه که با چادر وارد دانشگاه میشم☺👌 . از حراست جلوی در گرفته تا بچه ها همه با تعجب نگاه میکنن😳😐 . نمیدونم ولی یه حس خوبی توش داشتم😊 و به خاطر همین هم سریع رفتم سمت دفتر بسیج خواهران. . وقتی وارد شدم سمانه که از صبح منتظرم بود سمتم اومد: . -وای چه قدر ماه شدی گلم . _ممنون☺️ . _بابا و مامانو چطوری راضی کردی؟!😯 . _خلاصه ما هم ترفندهایی داریم دیگه 😂خب حالا بهمون میگی کارمون اینجا دقیقا چیه 😐 . _اره..با کمال میل😊 . در همین حین بودیم که زهرا خانم وارد دفتر شد و: . -به به ریحانه جان...چه قدر چادر بهت میاد عزیزم☺ . -ممنونم زهرا جان😊 . -امیدوارم همیشه قدرشو بدونی . -منم امیدوارم..ای کاش همه قدرشو بدونن و حرمتشو نگه دارن 😒 . زهرا رو کرد به سمانه و گفت : . سمانه جان آقا سید امروز داره میره مرکز و یه سر میاد پرونده ی اعضای جدید رو بگیره..من الان امتحان دارم وقتی اومد پرونده ها رو بهش تحویل بده . -چشم زهرایی..برو خیالت راحت☺ . زهرا رفت و من و سمانه تنها شدیم و سمانه گفت _خوب جناب خانم مسئول انسانی😆... این کار شماست که پرونده ها رو تحویل بدین به اقا سید😉 . یهو چشمام یه برقی زد و انگار قند تو دلم اب شد😯😊🙈 . . اقا سید اومد و در رو زد و صدا زد: . _زهرا خانم؟ . . سریع پرونده هارو برداشتم و رفتم بیرون: . -سلام 😊 . سرش پایین بود و تا صدامو شنید و فهمید که صدای زهرا نیست چند قدم عقب رفت وهمونطوری که سرش پایین بود گفت: . -علیکم السلام...زهرا خانم تشریف ندارن؟!😯 . -نه...زهرا امتحان داشت پرونده ها رو داد به من که تحویل بدم بهتون😏 . یه مقدار سرشو بالا آورد و زیر چشمی یه نگاهی بهم کرد و گفت: _اااا...خواهرم شمایید 😊نشناختمتون اصلا... خوشحالم که تصمیمتون رو گرفتین و چادر رو انتخاب کردین☺ ان شا الله واقعا ارزششو بدونید چون هم با چادر خیلی فرق کردید و اینکه هم با چادر.......هیچی..🙊 . حرفشو خورد و نفهمیدم چی میخواست بگه و منم گفتم: -ان شا الله..ولی من یه تشکر به شما بدهکارم بابت راهنماییتون😊 . -خواهش میکنم... نفرمایید این حرفو . دستشو آورد بالا و پرونده ها رو گرفت و همچنان همون انگشتری که زهرا خریده بود تو دستش بود 😐😔 . پرونده ها رو تحویل دادم و رفت ولی من همچنان تو فکرش بودم . ادامه دارد ... ⛔️ منبع👇 💟iNsTAgRam:MaHDiBanI72
سه پارت تقدیم نگاه هاتون 😍😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم رفیقا✋😍
●{🕰🍁}● چگـونہ‌جـآن‌ندهـدعاشـقےڪہ‌دلـتنگ‌اسـت؟! کسـےڪہ‌بـآغـمِ‌دورۍمـدام‌درجـنگ‌اسـت💔!•• ✋🏼 (: ‌
3612047185.mp3
5.08M
•🎵🌱 [کربلا توی دار دنیا خونه ی بهشتی منه♥️ 🎙 کربلایی حسین طاهری
⸀♥️🌱🔗˼.. .. ❤¦⇢ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ✾ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـھرشھیـد‌مثل‌یڪ¹فانوس‌است مۍ‌سوزدونورمۍدهد ..✨• وازڪناراو‌بودن‌توھم‌نورانۍ‌‌‌مۍ شوۍ‌و... با ڪہ‌رفیق‌شدۍ مۍ‌شوۍ ..♥️• ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ✾ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
❮🌵🌱❯ * * ±⁞قَــدْ عشقنـا الشہادة فے سبێل الله⁞🕊 عشــاقــُ الشہادة|✌️🏼 📗⃟🖇⸽➻
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
🍋🌝
همـہ مے گویند:خــوش بحـال فلانے شد اما هیچ ڪس حواســــش نیست ڪه فلانے براۍشهید شدن شهیـد را یاد ڱرفت.🙂🌱 🦋
‌🌻 - یامہدۍ...🖐🏻 گل‌نرگس‌عطر‌مادرتان‌را‌دارد عطر‌نرجس‌خاتـون...🌱 این‌گل‌را‌بہ‌یاد‌شما‌دوست‌دارم🔗 ‌
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
‌🌻 - یامہدۍ...🖐🏻 گل‌نرگس‌عطر‌مادرتان‌را‌دارد عطر‌نرجس‌خاتـون...🌱 این‌گل‌را‌بہ‌یاد‌شما‌دوست‌دارم🔗 ‌
😞 شڪستم..🥺 شڪستی..😓 شڪشتند..⁦🕯️⁩ دلِ‌ مهدی‌ را....🍂 و این‌ قصه‌ هنوز‌ ادامه‌ دارد....🥀 ترڪ‌ گناه‌ دل‌ آقا‌رو‌ شاد‌ میڪنه..🍃 بیا تا گناه‌ نڪنیم☔ به‌ نیت‌ تعجیــل‌ در‌ ظهـورش⁦🤲🏻⁩ و به‌ رسم‌ رفاقت‌ گنـاه‌ نڪنیـم🙂 ✨بیاید از امروز قرارمان‌ این‌ باشه‌ ڪه گناه‌ نڪن‍‍یم‌ به‌ خاطـر‌ دل‌ِ عزیزِ فاطـمه آقا‌ شرمنده‌ ایم...💔😞
‌ اگـر‌نگـاه‌چـپ‌به‌حـرم‌اندازی‌جانـت‌ را‌بـا‌خونـم‌میخـرم✋🏼 :)' ‌‌
شهید حججی میگفت:🌱 یه وقتایی دل کندن از یه سری چیزای خوب باعث میشه یه چیزای بهتری بدست بیاریم... ما برای رسیدن به امام زمان(عج) از چی دل کندیم؟!
ﺁﯾـﺎ ﻣـﯿـﺪﺍﻧـﯽ ﭼـﺮﺍ ﺩﺭ ﮔـﻮﺵ ﻃـﻔـﻞ ﺗـﺎﺯﻩ ﻣـﺘـﻮﻟـﺪ ﺷـﺪﻩ اذان ﻣـﯽ ﮔـﻮﯾـﻨـﺪ ⁉️ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﮐﺮﻡ صلی الله علیه وسلم ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ : ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺗﻮﻟﺪ ﻃﻔﻞ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﺭﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺍﺫﺍﻥ ﻭ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﭼﭗ ﺍﻭ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﺑﮕﻮﺋﯿﻢ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺍﺫﺍﻥ ﻭ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯﯼ ﺑﺮ ﭘﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ . ﭘﺲ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﮐﺠﺎﺳﺖ❓❗️ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﺫﺍﻥ ﻭ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻌﺪﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻫﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ . ﺁﯾﺎ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺖ ﺍﺫﺍﻥ ﻭ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﻧﺪﺍﺭﺩ⁉️ ﭼﻮﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺗﻮﻟﺪﻣﺎﻥ ﺍﺫﺍﻥ ﻭﺍﻗﺎﻣﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺩﺭﮔﻮﺷﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺩﺭ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻨﯿﻦﺭﻭﺯﯼ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﻢ . 🔮 ﭘﺲ ﻋﻤﺮ ﻣﺎ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﯿﻦ "ﺍﺫﺍﻥ" ﻭ "ﻧﻤﺎﺯ" است 🔮 ✨ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻋﻤﺮﻣﺎﻥ ﺭﺍ پرﺑﺮﮐﺖ و ایمانی ﮐﻦ