eitaa logo
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
734 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
5هزار ویدیو
115 فایل
📍تحت مدیریت تر‌ک اوشاخلاری پارس آبادمغان😁 - کپۍ؟ حلالت‌ رفیق😉! https://harfeto.timefriend.net/17250461676885
مشاهده در ایتا
دانلود
پوشـش و حـجـاب🧕 بہتـرین راہ برای اینہ کہ ابعـاد وجـودیِ زن فدایِ ظـاهر و بـدن او نشـہ...🤗💕 @shahidsarjoda
🖐🏻‼️ میگم‌چطور‌اسم‌خودتو‌میزارۍمذهبی‌.؟ بعد یہ ذرھ عصبانۍ میشی نمیتونی خودتو ڪنترل ڪنی! و‌هر‌چۍ‌میخواۍ‌موقع‌عصبانیت‌میگۍ: اینجورۍ الگوت امام علۍ «ع» و.. هست؟! :\🚶🏻‍♂ 😊😊خطاب بہ جنابان/سرڪاران به اصطلاح مذهبی 🙂❤️ @shahidsarjoda
Hamed-Zamani-Dirooz-Emrooz-Farda.mp3
3.24M
آهنگ انقلابی🎤🎤 آقای حامد زمانی @shahidsarjoda
. هرکجا خدا امتحانت کرد؛ویک خورده عقب رفتی؛غصه نخور، این امتحان لازم بود: تا به ناقص بودن خود پی ببرید، امتحان فضل خداست💛 وبرای رشد خلق نافع ولازم است حاج‌اسماعیل‌دولابی🎈🌿 @shahidsarjoda
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 #دام_شیطان😈 #قسمت_چهاردهم 🎬 پدرم خیلی زود یک روحانی پیدا کرده بود که کارش بر
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 😈 🎬 آخری بهم پیامک داد با این مضمون:خانم شیطونک,زور الکی نزن چون یک جن درون وجود تو حلول کرده , الآن درقالب تن تو ,روح یک جن وجود دارد! انجمن روی تو برنامه ریزی‌ها کرده, لطفاً خودت را خسته نکن,اول وآخرش مال مایی😏 , اینم آدرس جشن:تهران ....... بیژن , طبق شناختی که از من داشت محال بود به فکرش خطور کند که من بخوام از کارهاشون با کسی صحبت کنم. اما با ذکرهایی که آقای موسوی بهم آموزش می‌داد خیلی وقتا ,اختیارم دست خودم بود اماگاهی اوقات هم اذیت کردن اجنه را احساس می‌کردم. تمام متن پیامک بیژن را برای شماره‌ی همراه آقای محمدی (پلیسی که در جریان کار برد) فرستادم. خودم رفتم مشغول ذکر شدم,آقای موسوی بهم گفته بود هرچه وسیله که علامت یک چشم روش هست را دارم,ببرم بزارم امامزاده یا یک جای مقدس تا اثرشون از بین بره,من یک گردنبند داشتم که به عنوان چشم زخم گرفته بودمش اما غافل از این که ,این گردنبند که روش تک چشم حک شده بود برای چشم زخم کاربردی نداشت که هیچ بلکه علامت چشم چپ شیطان بود و باعث جذب اجنه و شیاطین اطرافم می‌شد. اون گردنبند و انگشتری که بیژن بهم هدیه داده بود را سپردم به مامان تا بگذاره امام زاده وخودم مدام اسپند دود می‌کردم چون به عینه متوجه شدم تا دود اسپند بلند میشه ,جن درونم یک جورایی اذیت میشه و من را هم اذیت می‌کنه... فردا عاشورا بود و من برنامه ها داشتم, می‌خواستم با ذکر خدا و گریه بر ارباب ،خودم را پاک کنم.... می‌دونستم روز سختی در پیش دارم ,توکل کردم و به انتظار روزهای خوش نشستم....... ... ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═┅─ @shahidsarjoda ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎
•⊰💙🚎⊱ 💙¦⇠ 🚎¦⇢ •• درمیان‌خانہ‌گم‌کردیم‌صاحب‌خانہ را‌،‌آنچـہ‌ما‌با‌خود‌کردیم‌،هیچ‌نابینا نکــــرد..!^^ ••• @shahidsarjoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠ایت الله ناصری 💠 🔶قران عمل میخواد نه حفظ کردن و خواندن @shahidsarjoda
✋دختر خانم... حواستـــــ هستـــــ به عڪس پر عشوه چادری (!)پروفایلتـــــ؟! آقا پسر... حواستـــــ هستـــــ به عڪس با ژستـــــ های مختلفتـــــ؟! نڪنه گول بخوریم! نڪنه ڪنیم! نڪنه حالا شـــــهیدی ڪه سی سال پیش رفتـــــ و گفتـــــ بخاطر نسل و خاکمون... شهیدی ڪه گفتـــــ زندگیمو فدای آیندگان و میڪنم... حالا خیره شده باشه به چشماتـــــ و بگه...😔 قرارمون این نبود اخوی! قرارمون این نبود خواهـر! @shahidsarjoda
🎗 آیت الله فاطمۍنیا: بعضۍ از اعمال‌وگناهان مانـع اجابت دعا هستند. یڪۍ از آن‌ھا میباشد متاسفانه بعضۍازمابہ راحتۍدل‌ میشڪنیم و توفیقات را از خودمان سلب می‌ڪنیم..!💔🚶🏻‍♀ مواظبِ‌زبان‌خودباشیم🌿 ؟؟ ‌‌ ‍‎@shahidsarjoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😊رفتی حرم لبخند بزن! 🔻کی گفته امام رضا(ع) دلشکسته‌ها رو بیشتر تحویل می‌گیره؟! @shahidsarjoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌دختران در آخرالزمان و شکستن دل مهدی زهراعجل الله😭💔 "استاد 🎤 ❌بسیارتاثیرگزاروآموزنده👌👌
『خُذنـی الکربلاء یاحسیـن حیث الحیاة فی تعود..!』 حسیـن جانم مرا با خود به کربلا ببر جایی که زندگی به من بازمیگردد♥️🌱 ♥ @shahidsarjoda
قدر برقو بدونید😂 @shahidsarjoda
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 #دام_شیطان😈 #قسمت_پانزدهم 🎬 آخری بهم پیامک داد با این مضمون:خانم شیطونک,زور ا
💜🖇♥️🖇💜🖇💜 💜🖇💜🖇💜 ♥️🖇💜 💜 😈دام شیطان😈 🎬 امروز روز عاشورا بود چشم که بازکردم خودم را روی تخت با بولیز قرمز رنگم,دیدم. مطمئنم دیشب توخواب, شیطان درونم تن مرابه حرکت دراورده.ولباس قرمزم راپوشیدم. قبل از رفتن به بیرون اتاقم,رفتم سراغ کمد لباس ,بولیز مشکی رابرداشتم تابپوشم,هرچه میکردم ,بولیز قرمزه درنمیامد انگاربه بدنم چسبانده باشند. با اراده ای قوی گفتم:کورخوندی ابلیس ,اگرشده پاره اش کنم ,درش میارم. استینش را دراوردم دوباره کشیده شد تنم,دکمه هاش که انگار قفل شده بود,عصبی شدم.وگفتم اماده باش من ازت نمیترسم,نیروی من که اشرف مخلوقات هستم از توی رانده شده ی درگاه خدا,بیشتره... بلند بلند خوندم (اعوذوبالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم یاصاحب الزمان ادرکنی ولاتهلکنی....یاصاحب الزمان ادرکنی ولا تهلکنی,,,,یاصاحب الزمان....) هرچه این ذکر راتکرار میکردم اختیار خودم بیشتردستم میمود تااینکه به راحتی لباسم رابالباس مشکی عوض کردم. دیروز بابا ومامان به خاطرمن عزاداری نرفته بودند اما امروز میخواستم به هرطریقی شده بفرستمشون عزاداری, میدونستم خودم روز سختی درپیش دارم واز طرفی پدرومادرم نذرداشتند اخه وجودمن را از لطف ارباب میدونستند. نذرداشتند تا باپای برهنه برای غم امام حسین ع درهیأت سینه بزنند وپدرم به یاد سقای دشت کربلا به تشنگان آب بدهد,پس باید میرفتند... خودم نذر کردم که امروز قطره ای اب ننوشم ودست به دامان حسین ع,در خانه ی خدارابزنم... وعجیب روزی بود ,چیزهایی دیدم که هرصحنه اش برای مرگ کسی کافی بود اما من بامدد خداوند تحملش کردم.... مامان وبابا رابزور راهی هیأت کردم. خودم رفتم طرف دستشویی تا وضوبگیرم. نگاهم افتادتو آیینه,احساس کردم کسی زل زده بهم,خیلی بی توجه شیرآب رابازکردم,منتها دستم به اختیارخودم نبود هی میخورد به آیینه,به دیوارو... دوباره شروع کردم:اعوذوبالله من شیطان الرجیم,اعوذوبالله من الشیطان الرجیم و... به هربدبختی بود دست وصورت وآرنجهام رااب ریختم ووضوگرفتم ,وقتی میخواستم پاهام رامسح کنم تاخم شدم ,یکی از پشت سر ,کله ام را کوبید به سنگ روشویی دردوحشتناکی توسرم پیچید اما ازپا نیانداختم . باهر سختی که بود وضوگرفتم وشاید بشه گفت این سخت ترین وشیرین ترین وضویی بود که درعمرم گرفته بودم سخت بود به خاطراینکه نیرویی نمیگذاشت وضوبگیرم وشیرین بود به خاطراینکه اراده ی من براراده ی شیاطین پیروز شده بود.. سجاده راپهن کردم ,چادرنمازم انداختم سرم,سجاده از زیرپام کشیده شد وباسرخوردم به زمین..... نتونستم به نماز بایستم,نشستم به ذکر گفتن دوباره صدای مردی ازحلقومم بیرون میامد واینبار فحشهای رکیکی از دهانم خارج میشد... به شدت گلوم خشک شده بود,بی اختیار به سمت اشپزخانه رفتم ولیوان ابی پرکردم تابخورم یک آن یادم افتاد نذر دارم آب نخورم,هرچی خواستم لیوان رابزرام رو ظرفشویی,نمیتونستم,لیوان چسبیده بودبه دهنم ,انگار شخصی به زور میخواست آب رابه خوردم بدهد. دراثر تکانهای بیش ازاندازه ی دستم، لیوان روی سرامیکهای اشپزخانه افتاد وشکست ناگهان نیرویی به عقب هلم داد,پام رفت رو خورده شیشه های لیوان و زخم شدوخون بود که میریخت کف اشپزخونه دست کردم یه قران کوچک رو اپن بود برداشتم,چسبوندم به خودم... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔💜𖣔༅═ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌ 🌸 @shahidsarjoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️🚫 به هرزه ها نگاه نکن...‼️ 🔥 حواست باشه عزیزم 💯 تا آخر حتما نگاه کنید 💯 @shahidsarjoda