حال و روز فرزندان شهدا😪😪😪😭
#شهدا_شرمنده😢
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازیگران در تلوزیون😊
و
بازیگران در واقعیت... 😑
🤣🤣🤣🤣🤣🤣
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جنگ نرم 📲
🎙 استاد رائفۍ پور
🖇 ڪار براۍ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در فضاۍ مجازۍ...
🤲 التماس دعاۍ ظھور
#اَݪَّهُـمَعَجَـݪَاݪوَلِّیِڪَاݪـفَرَج
#دراݩٺـظارقـائـمآݪاحـمد
حتما ببینید
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44
سید رضا نریمانی_16 فروردین 97 - هیئت فدائیان حسین - زمینه - بزار من بگم من از دل خرابمو-1523251209.mp3
7.42M
مداح:سیدرضا نریمانی
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
همراه با مردم😏
همگام با مسئولین😒
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری📲
یا حسین و یا عینالحیاة...♥️🌿
#امام_حسین(؏)
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهادت دُر گرانیست
بہ هر کس ندهندش (:✨
🎥 روایت حاج حسین یکتا
از شهید مدافع حرم
محمدرضا دهقان امیری✨
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44
🌸🍃رمــان #من_با_تو... 🌸🍃
قسمت #دوازدهم
ماشین 🚖سرخیابون ایستاد،رو بہ بنیامین گفتم:
_ممنون خدافظے! ☺️
دستم رو گرفت،عادت ڪردہ بودم!
_فردا بیام دنبالت باهم بریم دانشگاہ؟ 😍
بے حس دستم رو از دستش ڪشیدم بیرون.
_با،بابا میرم باے! 😉
مثل بچہ ها گفت:
_دلم تنگ میشہ خب! ☹️
حسے بهش نداشتم منتظر فرصت بودم تا باهاش بهم بزنم!
بہ لبخند ڪم رنگے اڪتفا ڪردم و پیادہ شدم!
بوق زد،نفسم رو با حرص دادم بیرون،برگشتم سمتش و براش دست تڪون دادم،با لبخند😀 دستش رو برد بالا و رفت!
آخیشے گفتم، با دستمال ڪاغذے برق لبم💄 رو پاڪ ڪردم و راہ افتادم سمت خونہ، جدے رو بہ روم، رو نگاہ میڪردم و محڪم قدم برمیداشتم!😏
مریم همونطور ڪہ داشت چادرش رو مرتب میڪرد بہ سمتم مے اومد، نگاهم ڪرد،با لبخند گفت:
_سلام هانیہ خوبے؟😊
دستم رو بہ سمتش دراز ڪردم و گفتم:
_سلام ممنون تو خوبے؟😊
همونطور ڪہ دستم رو میگرفت گفت:
_قوربونت.
سرڪوچہ رو نگاہ ڪرد و گفت:
_امین اومد من برم!😉
دیگہ برام مهم نبود، 😌دیدن مریم و امین زیاد اذیتم نمے ڪرد، فقط رد زخم حماقتم بودن، 😣
ازش خداحافظے ڪردم و وارد خونہ شدم،مادرم داشت حیاط رو میشست آروم سلام ڪردم 😊✋و وارد پذیرایے شدم!
مادرم پشت سرم اومد داخل
_هانیہ! 😊
برگشتم سمتش.
_بلہ مامان! 😊
نشست روی مبل،بہ مبل ڪناریش اشارہ ڪرد.
_بیا بشین!
بے حرف ڪنارش نشستم. با غصہ نگاهم ڪرد.
_قرارہ برات خواستگار بیاد! 🙂
پام رو انداختم رو پام.
_مامان جان من تازہ هیجدہ سال رو تموم ڪردم،تازہ دارم میرم دانشگاہ رو دستتون موندم؟
با اخم نگاهم ڪرد:
_نہ خیر!ولے بسہ این حالت!شدے عین یہ تیڪہ یخ،دوسالہ فقط ازت سلام،صبح بہ خیر،شب بہ خیر،خستہ نباشے،خداحافظ میشنویم!هانیہ چرا این ڪار رو با خودت میڪنے؟😠
بے حوصلہ گفتم:
_نمیدونم!روانشناس هایے ڪہ میرے پیششون میگن شوڪہ! 😕
با عصبانیت نگاهم ڪرد:
_بس نیست این شوڪ؟!هانیہ یادت بیارم ڪہ سال سوم همہ درس ها رو بہ زور قبول شدے؟یادت بیارم بہ زور ڪنڪور قبول شدے ڪجا؟! دانشگاہ آزاد قم رشتہ حسابدارے،خانم مهندس!بہ خودت بیا! 😠
از رو مبل بلند شدم.
_چشم بہ خودم میام،بہ در و دیوار ڪہ نمیام! 🙁
همونطور ڪہ میرفتم سمت اتاقم گفتم:
_خواستگار بیاد فقط سنگ رو یخ میشید من از این اتاق تڪون نمیخورم! 😐
_شهریار چرا باید پاے تو بسوزہ؟! 😠
با تعجب 😳برگشتم سمتش!
_مگہ شهریار رو چے ڪار ڪردم؟!
جدے نگاهم ڪرد.
_شهریار عاطفہ رو دوست دارہ بخاطرہ
تو....😐
نذاشتم ادامہ بدہ سریع اما با خونسردے گفتم:
_میدونم مامان جان اما لطفا ڪسے براے من فداڪارے نڪنہ!نگران نباشید عاطفہ رو ترور نمیڪنم،قرار خواستگارے رو بذار! 😐
در اتاق رو بستم،بدون اینڪہ لباس هام رو عوض ڪنم نشستم روے تختم و بہ حیاطمون خیرہ شدم، 👀
دوسال پیش اولین ڪارے ڪہ ڪردم اتاقم رو با شهریار عوض ڪردم!
🌸🍃ادامه دارد...
✍نویسنده:لیلے سلطانے
منبع👇
instagram:leilysoltaniii
#ڪپے_بدون_ذڪر_منبع_یا_تغییر_در_متن_و_بدون_ذکر_نام_نویسنده_اخلاقے_نیست_و_حق_الناسہ
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44
🌸🍃 رمـــان #من_با_تو... 🌸🍃
قسمت #سیزدهم
وارد ڪافے شاپ🍹 شدم،
بنیامین از دور برام دست تڪون داد،👋
هم ڪلاسے دانشگاهم، حدود چهارماہ بود باهم در ارتباط بودیم،
رفتم سمتش، بلند شد ایستاد.
_سلام خانم خانما!
دستش رو بہ سمتم دراز ڪرد، باهاش دست دادم و نشستم.
_چے میخورے؟
نگاہ سرسرے بہ منو انداختم و گفتم:
_فعلا هیچے! 😕
+چہ عجب حرف زدے!😊
بے حوصلہ گفتم:
_ڪش ندہ باید زود برم! 😐
بدون توجہ بہ من رو بہ گارسون گفت:
_دوتا قهوہ ترڪ لطفا! ☕️☕️
دوبارہ برگشت سمتم،دستم رو گرفت هے دستم رو فشار میداد!
دستم رو از تو دستش ڪشیدم بیرون.
_صد دفعہ نگفتم خوشم نمیاد اینطورے نڪن؟!😠
_نخوردمت ڪہ! 😄
با عصبانیت گفتم:
_نہ بیا بخور!😠
لبخند دندون نمایے زد و گفت:😁
_اتفاقا مامان و بابام چند روز خونہ نیستن!
پوزخند زدم و بلند شدم.
_دیگہ بہ من زنگ نزن!
سریع بلند شد!
_هانیہ!خب توام!! شوخے ڪردم.😕
ڪیفم👜 رو انداختم روے دوشم.
_برو این شوخے ها رو با عمہ ت ڪن!
با اخم نگاهم ڪرد.
_گفتم شوخے ڪردم دیگہ ڪش ندہ!😐
همونطور ڪہ میرفتم سمت خروجے گفتم:
_برو بابا دیگہ دور و بر من نباش!
+حرف آخرتہ دیگہ؟! 😕
_حرف اول و آخر! 😠
با لبخند بدے نگاهم ڪرد
_باشہ ببینم بابا و داداشت چے میگن! 😏
آب دهنم رو قورت دادم😧 ولے حرڪتے از خودم نشون ندادم ڪہ بفهمہ ترسیدم!
دوبارہ حرڪت ڪردم سمت خروجے،
دو تا از دخترهاے مذهبے ڪلاس داشتن نگاهم میڪردن و حرف میزدن!
با خودم گفتم ڪارت بہ حراست نڪشہ! از ڪافے شاپ خارج شدم، حضور ڪسے رو پشت سرم احساسم ڪردم،برگشتم، بنیامین بود.😬
_شنیدے چے گفتم؟!😏
بیخیال گفتم:
+آرہ،ڪر ڪہ نیستم! 😏
دخترهاے ڪلاس از ڪافے شاپ اومدن بیرون یڪے شون گفت:
_خانم هدایتے مشڪلے پیش اومدہ؟😟
بہ نشونہ منفے سرم رو تڪون دادم،با شڪ راہ افتادن سمت دانشگاہ، 🏫
خواستم برم ڪہ بنیامین بازوم رو ڪشید با عصبانیت گفتم:
_چتہ وحشے؟!برو تا ملتو سرت نریختم!😡
انگشت اشارہ ش رو بہ نشونہ تهدید سمتم گرفت:👈🙎
_ببین من دست بردار نیستم.😏
نگاہ چندش آورے بهم انداخت و گفت:
_چیزے ڪہ ازت بهم نرسید!
دیگہ نتونستم طاقت بیارم محڪم بهش سیلے زدم😡👋 خواست ڪارے ڪنہ ڪہ پشیمون شد!
چندتا از طلبہ هاے👳👳 دانشگاہ ڪہ بہ معرفے استادها براے واحدهاے دینے مے اومدن، بہ سمتمون اومدن، حتما ڪار دخترها بود!
یڪے شون با لحن ملایمے گفت:
_سلام اتفاقے افتادہ؟ 😐
بنیامین با عصبانیت گفت:
_بہ تو چہ ریشو؟! 😠
با لبخند زل زد بہ بنیامین:😊
+چہ دل پرے از ریش من دارے!
سریع گفتم:
_این آقا مزاحمم شدہ!😏
پسر بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ گفت:
_شما بفرمایید ما حلش میڪنیم! 😏
توقع داشتم اخم ڪنہ😕 و با عصبانیت بتوپہ بہ بنیامین بہ من هم بگہ خواهرم چادرت ڪو؟! 🙁
با تعجب راہ افتادم سمت دانشگاہ،
پشت سرم رو نگاہ ڪردم، داشت با لبخند با بنیامین حرف میزد!
🌸🍃ادامه دارد....
✍نویسنده:لیلے سلطانے
منبع👇
Instagram:leilysoltaniii
#ڪپے_بدون_ذڪر_منبع_یا_تغییر_در_متن_و_بدون_ذکر_نام_نویسنده_اخلاقے_نیست_و_حق_الناسہ
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44
🌸🍃رمــان #من_با_تو... 🌸🍃
قسمت #چهاردهم
با عجلہ وارد دانشگاہ شدم،
در ڪلاس رو زدم و وارد شدم. پسرے ڪہ پاے تختہ بود برگشت بہ سمتم،
با دیدنش رنگم پرید😨 ڪمے استرس گرفتم!همون پسرے بود ڪہ با بنیامین صحبت ڪرد،بے اختیار دستم رو بردم سمت مقنعہ م،همونطور ڪہ برگشت سمت تختہ گفت:
_بفرمایید بشینید!
آروم رفتم بہ سمت یڪے از صندلے هاے خالے،بنیامین با اخم نگاهم 😠مے ڪرد توجهے نڪردم!
نگران بودم چطور برخورد ڪنہ،نڪنہ بخاطرہ اون روز سر درس ها ڪارے ڪنہ یا بہ دوست هاے حراستیش بگہ؟!😰
محمدے،یڪے از پسرهاے ڪلاس دستش رو برد بالا و گفت:😏✋
_ببخشید برادر،بہ خانم هدایتے نذرے ندادین!
با تعجب 😳نگاهشون ڪردم،پسر برگشت سمتش و گفت:
_بعداز ڪلاس بدید!
محمدے با پررویے گفت:
_اول وقتش فضلیت خاصے دارہ! 😏
بیشتر بچہ هاے ڪلاس باهم گفتن صحیح است صحیح است!
پسر لبخندے زد و گفت:
_مگہ نمازہ؟ 😊
محمدے شونہ اے بالا انداخت و گفت:
_نمیدونم والا!ما از ایناش نیستیم! 😕
و بہ یقہ پسر طلبہ اشارہ ڪرد،پسر قد بلند و متوسط اندامے ڪہ شلوار پارچہ اے مشڪے با پیرهن یقہ آخوندے سفید پوشیدہ بود،ریش ها و موهاے قهوہ ایش مرتب بود و هروقت صحبت میڪرد سفیدے دندون هاش مشخص میشد!
ملایم اما جدے گفت:
_ما حق سلیقہ داریم درستہ؟سلیقہ اے ڪہ بہ جامعہ مون آسیب نزنہ؟ 😊
ڪسے چیزے نگفت!
یقہ پیرهنش رو گرفت و گفت:
_همونطور ڪہ شما دوست دارین مدل یقہ پیرهنتون اونطور باشہ من هم این مدل یقہ رو دوست دارم! یقہ پیرهن من براے شما مشڪلے ایجاد میڪنہ؟من حق انتخاب ندارم؟ 😊
دیس خرما رو از روے میز برداشت و اومد بہ سمتم،همونطور ڪہ دیس رو جلوم گرفتہ بود رو بہ بچہ ها گفت:
_مطمئن باشید من اینطورے استخر نمیرم نگرانم نباشید! 😄🏊
همہ باهم گفتن اووووو، 😯 خرمایے برداشتم و تشڪر ڪردم.
یڪے از دخترها با خندہ گفت:
_برادر مگہ استخر رفتن حروم نیست؟ 😄
بچہ ها شروع ڪردن بہ خندیدن! 😄😀😃
برگشت ڪنار تختہ،با خندہ گفت:
_شما برید اگہ گناهے داشت اون دنیا گردن من! 😄
با تعجب 😳نگاهش ڪردم،این رفتار، رفتارے نبود ڪہ من از طلبہ ها میدونستم! 🙁😟
یڪے از دخترها ڪہ دید هنوز متعجبم گفت:
_خرما ڪار بچہ هاست!مثلا خواستن سر ڪلاس معارف مزہ بریزن!😊
مثل بقیہ نبود!
🌸🍃ادامه دارد....
✍نویسنده:لیلے سلطانے
منبع👇
Instagram:leilysoltaniii
#کپی_بدون_نام_نویسنده_و_منبع_پیگرد_الهی_دارد.
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44
مرگ یا شهادت.mp3
5.52M
#پادکست
مرگ یا شهادت
#حاج_حسین_یکتا
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44
باز جمعه امد و از یوسف زهرا (س) خبر نیامد....😞😞.
.
.
.
.
شرمنده ایم اقااا😭😭
#امام_زمان
آقا جـــــــ❤️ـــــــان هوای ما را هم داشته باش
خیلــــــــــــی بی هوا شده ایم
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44
#حدیثࢪوز
رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم):
أَدْنَي الْكُفْرِ أَنْ يَسْمَعَ الرَّجُلُ مِنْ أَخِيهِ الْكَلِمَةَ، فَيَحْفَظَهَا عَلَيْهِ يُرِيدُ أَنْ يَفْضَحَهُ بِهَا أُولَئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ.
کمترین کفر این است که آدمی سخنی از برادرش بشنود و آن سخن را بر ذهنش بسپارد که (زمانی) با آن سخن او را رسوا کند، همانا که چنین شخصی بهرهای برایش (در آخرت) نیست.
بحار الانوار، ج ۷۴، ص:
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44
#حدیثانھ😍
امام صادق{؏}↯
هــرقدر مرد ، زنش را بیشتر دوست داشتہ باشــد
فضیلــت ایمانش زیادتر است!♥️🌿
📚وسائلالشیعہ.ج۱۴.ص۱۱📚
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44
💚 امام مهدی (عج) در توقیع شریف خویش فرمودند:
🔹 از خدا پروا کنید(گناه نکنید) و تسلیم اوامر ما باشید.
🔹 امور خود را به ما واگذار کنید چون بر ما واجب است که شما را به مقصد برسانیم همانگونه که در ابتدا به راه انداختیم.
🔹 آن اموری که [آگاهی از آن بیفایده است] و از شما پوشیده شده است را بازپرسی نکنید[ و دنبالش نروید].
🔹 و بوسیله همان روش نورانی که به شما رسیده است تمام قواء و استعداد های خویش را تنها در راه محبت و دوستی ما خرج کنید.
📗 بحارالانوار ج۵۳ ص۱۷۹
https://eitaa.com/joinchat/3271098441C5304154b44