🔸انگار نه انگار ...
🔴یکبار بالای یک پل هوایی به یک خودروی بمب گذاری شده که از روبرو میآمد برخورده بودند. محمودرضا میگفت آن روز توی دمشق سکوتی برقرار بود که اگر مگس پر میزد صدایش را میشنیدی و اگر وسط شهر میایستادی باید بیست دقیقه تماشا میکردی تا یک ماشین در حال عبور ببینی. میگفت: با هوشیاری یکی از بچهها که متوجه مشکوک بودن ماشینی که از روبرو میآمد شده بود، دنده عقب گرفتیم و با سرعت تمام به عقب برگشتیم که ناگهان آن ماشین جلوی چشممان رفت روی هوا. معلوم شد گرای ما را داده بودند و به قصد کوبیدن به ما داشت میآمد. اینها را که تعریف میکرد انگار نه انگار که داشت از کمین و درگیری و عملیات انتحاری تکفیریها حرف میزد. هنوز چهرهاش با آن خندههای ریز موقع تعریف از درگیری با تکفیریها ، جلوی چشمم است!
🍃خاطراتی از شهید بیضایی
#شهیدمدافعحرممحمودرضابیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🎙شهید مدافع حرم محمودرضا بیضائی :
اسرائيل الآن مثل آدمی می ماند که کتک خورده و افتاده گوشه رینگ و نا ندارد از جایش بلند شود اما مرتب میگوید اِل میکنم و بِل میکنم❗️
#شهیدمدافعحرم_محمودرضا_بیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔻درباره جمله خاص ایشان که گفته بود: «شیعه به دنیا آمدیم تا در امر ظهور موثر باشیم» چه احساس و نظری دارید ؟!
محمودرضا خیلی به خانواده شهدا احترام می گذاشت، به شهید حسن باقری ارادت خاصی داشت و می گفت: «امام زمان(عجل الله) امروز سرباز باهوش و پای کار می خواهند؛ آدمی که شجاع و مرد میدان باشد.» می گفت: «بأبی انت و امی الان برای امام زمان(عجل الله) لازم است. الان باید نسبت به امام مان این جمله را بگوییم و اینگونه باشیم برای حضرتمهدی (عجل الله)🌸». سفارش می کرد که در شعرهایت اینها را بگو...
👌🏼 همه برنامه های محمودرضا هدفمند بود، منظورم نوع خاصی از هدفمندی است. ممکن است من هر روز صبح برای کارهای روزانه ام برنامه ریزی داشته باشم که این کار را چطور انجام بدهم و آن کار را چه بکنم و ... اما فقط برای همان روز برنامه ریزی می کنم اما محمودرضا و امثال او برنامه ریزی صدساله داشتند.
من الان متوجه می شوم که هدف محمودرضا، رضایت دل امام زمان اش بود. دنبال گرفتن تایید امام زمان(عجل الله) بود.
همیشه می گفت: «ما باید پرچم امام زمان(عجل الله) را بالا ببریم...✨
🎙(نقل از دوست شهید)
#شهیدمدافعحرممحمودرضابیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💠#علاقهیعجیبشھیدبیضایۍبہدخترش
عشق «محمودرضا» به دخترش، مثل عشق همهی پدرها به دخترشان بود، اما محمودرضا پُز دخترش را زیاد میداد. یکبار در شهرک شهید محلاتی قرار گذاشته بودیم، آمد دنبالم و راه افتادیم سمت اسلامشهر. توی راه گفت: #ڪۆثر را برده آتلیه و ازش عکس گرفته. مرتب درباره ماجرای آن روز و عکاسی رفتنشان گفت. وقتی رسیدیم اسلامشهر، جلوی یکی از دستگاههای خودپرداز نگه داشت. پیاده شد. رفت پول گرفت و آمد، تا نشست توی ماشین گفت: «اصلا بگذار عکسها را نشانت بدهم» ماشین را خاموش کرد. لپتابش را از کیفش بیرون آورد و عکسهای #ڪوثر را یکییکی نشانم داد. درباره بعضیهایشان خیلی توضیح داد و با دیدن بعضیهایشان هم میزد زیر خنده🙂
شبی که برای استقبال از پیکر محمودرضا رفتیم اسلامشهر، چند نفر از مسئولان یگانی که محمودرضا در آن مشغول خدمت بود هم آنجا حاضر بودند. یکی از همان برادران به من گفت: «محمودرضا رفتنش این دفعه، با دفعات قبل فرق داشت و به من گفت: "فلانی #ایندفعهازڪۆثردلبریدهامومیروم." دیگر مثل همیشه شوخی و بگوبخند نمیکرد و حالش متفاوت بود...
--راوی: احمدرضا بیضایی (برادرشھید)
#شهیدمدافعحرم_محمودرضا_بیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🌷شهادت آمادگی میخواهد نه آرزو 🖐🏻♥️
🔻 یکی از چیزهای عجیبی که با هم برای آن تصمیم گرفتیم نحوه رسیدن خبر شهادتش بود. از لابلای حرفهایی که با محمودرضا در خلوت میزدیم و از حالتهایی که داشت معلوم بود که هوای شهادت دارد. چهار ماه قبل از شهادتش بود که پشت تلفن برای اولین بار به صراحت از شهادتش گفت. در اولین دیدار با محمودرضا بعد از آن تماس تلفنی به او گفتم: "این بار سوریه که میرود شماره تماسم را به یکی از همسنگرهایش در تهران بدهد که اگر خبری بود قبل از رسیدن به خانواده اول به من برسد." از او قول گرفتم که این کار را بکند و بعد از شهادتش که گاهی یادم میافتد که چطور سر چنین چیزی با هم تصمیم گرفتیم گریهام میگیرد. نمیدانم چطور اما خیلی عادی صحبت کردیم و تصمیم گرفتیم
🔻محمودرضا به من فهماند که آماده شهادت بودن با آرزوی شهادت داشتن فرق دارد ...
🎙(نقل از برادر شهید)
#شهیدمدافعحرم_محمودرضا_بیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
#استورے 🦋
میلاد امام علی علیه السلام مبارکباد 🌸
#شادمانهولادتحضرتامیرالمؤمنین 💐
#میلادامامعلیعلیهالسلام🍃
#روز_پدر🍃
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
سوریه که میرفت همیشه ساک سفر رو همسرش می بست ... 🖐🏻
تو آخرین سفر به همسرش گفته بود که ساک رو ایندفعه
خودش میخواد ببنده 🤔
🔻 ساك رو سبك بسته بود و حتی قرصهایی رو که بخاطر دندون دردش همیشه همراه داشت تو ساك نذاشته بود !!
میگفت: پرسیدم قرصها رو نمی بری ؟!
گفت: ایندفعه لازم ندارم🙂💔
🎙(نقل از برادر شهید)
#شهیدمدافعحرممحمودرضابیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
اگر دعوت کننده زینب سلام الله علیها باشد ...🌸
🎙برادرشهید :
✍🏻یکی از دوستانش جملهای عربی را برایم پیامک کرده بود و نوشته بود:
این سخنی از محمودرضاست. آن جمله این بود:
«اذا کان المنادی زینب (سلام الله علیها) فأهلا بالشهادة». یعنی:
«اگر دعوت کننده زینب (سلام الله علیها) باشد، سلام بر شهادت»!.
این جمله برای بیست و هشت روز قبل از شهادتش بود …💔
#شهیدمدافعحرم_محمودرضا_بیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
شب یکی از عملیاتها بهش گفتند که امکان تماس با خانواده هست نمیخوای صدای کوثر کوچولو رو بشنوی ؟!
گفت: از کوثرم گذشتم ...💔🖐🏻
#شهیدمدافعحرم_محمودرضا_بیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
دختر شهید محمود رضا بیضایی در آغوش سردار شهید حاج قاسم سلیمانی ♥️
#شهیدمدافعحرم_محمودرضا_بیضایی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR