شهدا و امام رئوف، امام رضا علیه السلام 💔...
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
شهید احمد کشوری
تولد: فیروز کوه – مازندران 1332
شهادت: دره میناب – 1359
احمد اولین فرزندم بود. موقع بارداری اش دل توی دلم نبود. خیلی می ترسیدم چون سابقه ی مرگ نوزاد در فامیل ما زیاد بود. خدا خدا می کردم برای بچه ام اتفاقی نیافتد. به دنیا که آمد مدام مریض می شد آنقدر که دیگر دکترها هم قطع امید کردند. حسابی ناامید شده بودم. احساس کردم که دیگر راه چاره ای نیست. رفتم سراغ طبیب واقعی.
امام رضا (علیه السلام ) ضامن شد احمدم شفا گرفت.
راوی: مادر شهید. #شهدا و امام رضا علیه السلام
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
شهید اسدالله کشمیری
فرمانده محور تیپ ویژه شهداء
تولد: روستای حسین آباد قرقی مشهد – 1341
شهادت: کربلای هفت– مریوان– 1364
سنی نداشت، هنوز مدرسه می رفت. توی عالم کودکانه ی خودش نذر کرده بود که اگر امتحان هایش را قبول شد، برای کبوترهای حرم امام رضا (علیه السلام ) گندم ببرد.
نذر کبوترها رد خور نداشت. قبول که می شد می رفت پیش پدرم و می گفت: «بابا سهمیه ی کبوترای امام رضا (علیه السلام ) رو از خرمن گندماتون بذارین کنار تا براشون ببرم.»
یک کیسه ی کوچک گندم برمی داشت می رفت حرم، سراغ کبوترهای امام رضا (علیه السلام ).
راوی: خواهر شهید. #شهدا و امام رضا علیه السلام
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
شهید محمد قاسمیان شیروان
تولد: شیروان - 1343 شهادت: شلمچه – 1365 مزار: امامزاده حمزه شیروان
آنقدر حرم می رفت که توی خانه معروف شده بود به کبوتر حرم. چندین بار به خانواده اش گفته بود: «من وقتی جبهه هستم لطف خدا شامل حالم میشه و از همه کس و همه چیز منقطع می شم ولی دلم پر می کشه برای زیارت امام رضا(علیه السلام ).»
کنکور که داد دانشگاه علوم مشهد قبول شد. انگار که بال درآورده باشد. خوشحال بود. درس خواندن در جوار علی بن موسی الرضا(علیه السلام ) برایش لذت دیگری داشت.
آخرین باری که اعزام شد اول رفت حرم یک دل سیر زیارت کرد. چیزی طول نکشید که پیکر بی جانش برگشت. وقتی وصیتنامه اش را باز کردند نوشته بود: «بدنم را ببرید کنار قبر امام رضا(علیه السلام ) و برایم زیارت نامه بخوانید.» #شهداو امام رضاعلیه السلام
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🌼آرامش من فدای آرامش او...
✍شهید حاج قاسم سلیمانی: دختر عزیزم! من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی خوابد و نباید بخوابد تا دیگران در آرامش بخوابند. آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند....
#انتشار_به_مناسبت_روزدختر🌹
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
یا امام رضا منتظر وعده ام🖐🏻
یه نوجوان 16 ساله بود از محله های پایین شهر تهران ...
چون بابا نداشت خیلی بد تربیت شده بود
خودش می گفت: گناهی نشد که من انجام ندم
تا اینکه یه نوار روضه حضرت زهرا سلام الله علیها زیر و رویش کرد ...
بلند شد اومد جبهه
یه روز به فرمانده مون گفت: من از بچگی حرم امام رضا علیه السلام نرفتم
می ترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم
یک 48ساعته به من مرخصی بدین برم حرم امام رضا علیه السلام زیارت کنم و برگردم ...
اجازه گرفت و رفت مشهد...
دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه
توی وصیت نامه اش نوشته بود:
در راه برگشت از حرم امام رضا علیه السلام ، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم
آقا بهم فرمود: حمید! اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت...
...یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود
نیمه شبا تا سحر می خوابید داخل قبر ...
گریه می کرد و می گفت: یا امام رضا علیه السلام منتظر وعده ام
آقا جان چشم به راهم نذار...
... توی وصیت نامه اش ساعت و روز و مکان شهادتش رو نوشته بود
می گفت امام رضا ع بهم گفته کی و کجا شهید میشم!
حتی مکانی هم که امام رضا ع فرموده بود شهید میشی تا حالا ندیده بود...
... روز موعود خبر رسید ضد انقلاب توی یه منطقه است باید بریم سراغشون
فرمانده گفت: چند تا نیرو بیشتر نمی خوایم
همه ی بچه ها شروع کردند التماس کردن که آقا ما رو ببرید
دیدم حمید یه گوشه نشسته و نگاه می کنه
ازش سوال کردند: مگه تو دوست نداری بری به این عملیات؟
حمید خندید و گفت: شما برا اومدن التماس هاتون رو بکنید ، اونی که باید منو ببره خودش می بره...
خود فرمانده اومد و گفت : حمید تو هم بلند شو بریم ...
... بچه ها میگن وقتی وارد روستایی که ضد انقلاب بودند شدیم
حمید دستاش رو به سمت ما بلند کرد و گفت : خداحافظ
کسی اون لحظه نفهمید حمید چی میگه!
اما وقتی شهید شد و وصیت نامه اش رو باز کردیم دیدیم
دقیقا توی همون روز ، ساعت و مکانی شهیـد شده که تو وصیت نامه اش نوشته بود...
اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا عَلیِّ ابنِ مُوسَی الرِّضا(علیه السّلام)
خاطره ای از زندگی شهید حمید محمودی
راوی : حاج مهدی سلحشور، همرزم شهید.
#شهداوامامرضاعلیهالسلام
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
یک روز که محمد آمده بود برای مرخصی، گفت: بابا خیلی دلم می خواد برم مشهد، پابوسی آقا امام رضا(علیه السلام ). گفتم: خُب، بابا چند روز دیرتر برو جبهه، برو مشهد زیارت آقا. گفت: همه بچه ها تو جبهه دلشون می خواد برن زیارت امام رضا(علیه السلام ) و نمی تونن برن. من هم مثل اون ها. از طرفی دیگه دفاع از کشور واجب تره. آقا هم بیشتر راضی است. و مشهد نرفت. رفت سنندج و حدود یک ماه بعد شهید شد. روزی که محمد به شهادت رسید، مادر شهید خیلی بی تابی می کرد. عجیب بی قرار بود. انگار یه چیزهایی رو می دونست. وقتی در منزل را زدند، مادر شهید در را باز کرد و من هم بعد از او آمدم دم در. بچه های سپاه بودند. از حالاتشون و طرز صحبت کردنشون و بغضشون فهمیدم قضیه چیه. دیگه نفهمیدم چی شد.
به ما گفتند: بیاین توی معراج شهدا و جنازه شهیدتان را تحویل بگیرین. وقتی رفتیم، دیدیم جنازه اون نیست. تحقیق کردند، گفتند جنازه شهید را اشتباهی بردند مشهد برای تشییع. وصیت نامه محمد را که خوندیم، نوشته بود: پدرم و مادرم، اگر برای تان ممکن است مرا کنار امام رضا(علیه السلام ) دفن کنید. ما هم حسب علاقه و وصیت محمد، گفتیم همان مشهد کنار مرادش امام رضا(علیه السلام ) به خاک بسپاریمش. از آن موقع هم ما از کرمانشاه آمدیم مشهد، کنار محمد.
🎙(نقل از پدر شهید) شهید محمد مردانی♥️
#شهداوامامرضاعلیهالسلام
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
هدایت شده از 『شھدایِظھور🇵🇸🇮🇷』
-پنجشنبھ ها بھ یاد ســࢪدار شھــید حاج قاسم سُلیمانے♥️
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR