مادر شهید : وقتےباخبرشدیمڪهاو بیمارستانصنعتنفتتھران بستریست ؛ من وپدرش به دیدنش رفتیم ،اورا از کمر به پایین گج گرفته ووزنه ای سنگین از پایش دیدیم ،سخت تر روزهایی بود که اورا به بیمارستان امام رضای مشهد منتقلش کردند اما او آنجا نماند .می گفت« مجروحان بد حال تر از من هستند من رامرخص کنیدتا یک جای دیگر برای آنها باز شود ..
فقطیکنفرهرچندروزبرایِتعویض پانسمانبھ ِخانھ ِمانبیایدوباهمانحال بدشبرگشتخانھ ِ ...
#خاطراتےازسردارشھیدمحمدقاسم موحدی ♥️
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💔همھ ِاحساسشمےکنندجزخودم !
وقتےبرایِمرخصےجبھھ ِدرمنزلبود باندهای سوختگی پایش را خودش عوض می کرد. مثل یک پزشک سخت دل این کار را با خودش انجام می داد و ما با دل ریش و با قیافه ی درهم کشیده و با آخ و وای نگاه می کردیم. او با خنده و با آرامش می گفت: " این درد پای من خیلی عجیبه, همه احساسش می کنند جز خودم ..!
#خاطراتےازسردارشھیدمحمدقاسم موحدی ❤️
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
مادر شهید:
🌹🌱آخرین باری که به مرخصی آمده بود
گفت: مادر جان! خیلی عجیبه ! من از
باران تیر هم رد میشم, شهید نمیشم!
شاید شما دعا می کنید که من شهید نشم ،🌹درسته؟
گفتم: بله, دعا می کنم زنده باشی و به اسلام خدمت کنی🌹
با ناراحتی گفت: چرا اینطور دعا می کنید مادر جان؟
گفتم: چی بگم؟
گفت: بگو خدایا هر طور صلاح می دونی, می خوای ببر می خوای نگهدار🌹
آمدم چیزی بگم که گفت:
فکرش را بکنید روز قیامت که مادرهای شهدا🌹 را صدا بزنند و شما به خاطر این دعاهایتان جزء آنها نباشید, آنوقت غبطه می خورید و پشیمان می شوید...
بالاخره با حرفهای قاسم گفتم: خدایا هر طور صلاح می دانی🤲🏻
بعدازآنبھ ِجبھھ ِرفتوبھ ِشهادت رسید 💔 ..
#خاطراتےازسردارشھیدمحمدقاسم موحدی ♥️
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR