✅ #سیره_سیاسی_آقا
🛑خاطرات رهبر انقلاب از #زندان ستمشاهی!
🚨من خودم را برای #اعدام آماده کردهام
🔘 رهبر انقلاب :
💠 [بازجو پرسید:] شما این حرف ها را در #منبر زدهاید؟ اشاره کرد به بعضی از حرفهایی که زده بودم؛ از جمله دعوت مردم به شورش و قیام . من #انکار کردم.
-گفت: پس در منبر چه حرفهایی زدهاید؟
-گفتم: درباره #مدرسه_فیضیه و فجایعی که در آنجا اتفاق افتاد صحبت کردم ، چون من #طلبهام، #مسلمانم، از فجایعی که در مدرسه فیضیه گذشت، سخت متاثرم، خواستم مردم نیز بدانند که بر سر طلبهها چه آمده است.
شروع کرد مرا نصیحت کردن و در پایان گفت: #قول بدهید که دیگر از این حرفها نزنید و بروید.
-گفتم: من چنین قولی نمی توانم بدهم.
-گفت: اگر قول ندهید من مجبورم به شما #سخت بگیرم، زیرا که مأمورم.
-گفتم: من هم #مأمورم، من هم مأمورم که این حرفها را بزنم. یکباره چشمش گرد شد که من چه ماموریتی دارم و از طرف چه کسی مأمورم.
-پرسید: از طرف چه کسی مامورید؟ -گفتم: #از_جانب_خدا.
-سخت تحت تاثیر قرار گرفت و گفت: این کار خطر دارد، مشکلات دارد، شما #جوانید.
-گفتم: من فکر نمیکنم بالاتر از #اعدام کاری باشد. شما بالاتر از اعدام ندارید و من خودم را برای اعدام آماده کردهام ، همه کارهای شما زیر اعدام است.
-واقعاً #مبهوت شده بود و گفت: شما که خود را برای اعدام آماده کردهاید، من به شما چه بگویم. پس در اتاق تشریف داشته باشید....
📚شرح اسم ، ص ۱۳۶
کانال شهدای ظهور🌹👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/whjhtgh
🚨 افطاری مورد علاقه #رهبر_انقلاب
💠 رهبر انقلاب نقل میکنند #ماه_رمضان ۱۳۹۰(قمــری) در زندان از راه رسید. با فرا رسیدن این ماه، دلم غرق شادی شــد؛ چون از کودکی این ماه را دوست میداشتم. هنگام افطار فرا رسید، اما چیزی برای من نیاوردند. نماز را خواندم. لحظات شادیآور سر سفره افطار در کنار خانواده، با #سماوری که در برابر ما میجوشید، در خاطرم گذشت. خوردنیهای سبک مخصوص افطار را به یاد آوردم؛ بویژه #ماقوت مختص خود را(غذای معروف مشهدیها که ظاهراً مختص خود آنها است) به یاد آوردم؛ که از هر غذایی برای افطار، آن را بیشتر دوست میداشتم. این «ماقوت» از آب و نشاسته و شکر تهیه میشود و به شیوه خاصی آن را میپزند. #همسر من نیز در پختن آن، همانند پختن سایر غذاها، بخوبی وارد است. ناگهان به خود آمدم و از خداوند مغفرت طلبیدم. شاید این گرسنگی بود که خاطرات یاد شــده را در ذهنم برانگیخت. شاید تنهایی بود. به هر حال باید صبر کرد. نیم ساعت پس از مغرب، یک فنجان چای به دست آوردم. مدتی بعد شــام آوردند، که به خاطر نامرغوبی، دل بدان رغبت نمی کرد. اما قدری از آن را خوردم و بقیه را برای سحری گذاشتم. در سحر هم مابقی آن را با اکراه خوردم، زیرا این غذا از اصل نامطبوع بود و بعد از مانده شدن نیز نامطبوعتر شده بود. نخستین روز بر این منوال گذشت. #روز_دوم، نگهبــان اطلاع داد که چیزی برای شــما فرستاده شــده. آن را گرفتم و باز کردم، دیدم انواع غذاهایی که در افطار به آنها میل دارم، در چند بشقاب برایم فرستاده شده اســت. این غذاها برای چند نفر کافی بود. همسرم آن را آماده ساخته بود و توانسته بود به #زندان برساند. همچنین در همان روز، از منزل برایم وســایل تهیه و صرف چای آوردند. لذا افطاری خوشــمزه و مطبوعی بود که به قــدر کفایت از آن برداشتم و باقی را برای زندانیان فرستادم. این کار هر روز تکرار شد.
📙 کتاب خون دلی که لعل شد
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR