ماه رمضان شهید خانزاده مسئول شب بود. نزدیک سحر اگر بچه ها برای خوردن سحری بیدار نمی شدند با یک آب پاش به داخل آسایشگاه می آمد☺️ و با آب روی سرشان می ریخت تا بیدار شوند.
می گفت اگر هم روزه نمی گیرید حداقل بیدار شوید تا ذخیره های غذایتان را بگیرید که وسط روز گشنه نشوید . .
(راوی همرزم شهید)
#شهیداسماعیلخانزاده🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
(بخشیازوصیتنامهشھیداسماعیلخانزاده)
⭕️ملت ايران بلكه جهان اسلام زماني پيروز خواهيد شد كه تحت فرماندهي حضرت آيت الله خامنه اي باشيد و زماني كه از اين مراد و مقتداي خود فاصله گرفتيد شكست خود را در آغوش بگيريد
#شهیداسماعیلخانزاده🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💢(نگاهنافذ اسماعیلکار راتمامکرد)
☑️ شب قبل از عملیات سردار رستمیان فرمانده لشکر 25 تماس گرفته بود وگفته بود که دو نفر از بچه ها بمونند عقب.
من نظرم روی آقا یاسر و آقا اسماعیل بود ، که عقب بمونند،
آقا اسماعیل رو صدا زدم حال عجیبی داشت اون شب ، برگشت و مستقیم تو چشمم خیره شد ، شرم کردم بهش بگم تو بمون و نرو ، چیزی نگفتم ،
چند لحظه بعد دوباره صداش زدم و باز هم مستقیم به چشمانم خیره شد ، نگاه نافذی داشت ، با نگاهش فریاد میزد که من باید بروم
نمیدانم چی شد که باز هم منصرف شدم که بهش بگم تو بمون و نرو جلو.
دو نفر دیگه رو انتخاب کردم و به آنها گفتم که عقب بمونند . .
-راوی : همرزمشھــید
#شهیداسماعیلخانزاده🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
قدم قدم تا شهادت
🔴با ماشین به سمت معراته حرکت کردیم ، در معراته یک کارخانه اسلحه سازی متروکه به نام رحبه بود که باید تا زمان حرکت ، در آن مستقر میشدیم ،
در ساختمان باید استراحت می کردیم ، آقا اسماعیل مکانی رو انتخاب کرد و به من اشاره کرد و گفت : بیا اینجا پیش من استراحت کن .
حال عجیبی داشت خیلی توی فکر بود ، حرف نمیزد.
خوابیدیم ، اذان صبح بعد از اقامه نماز به سمت خان طومان حرکت کردیم ، حرکت مان گروهانی و پشت سر هم بود ، یک گروهان از چپ و یک گروهان هم از راست ، باید حواسمان را به یکدیگر جمع میکردیم که دشمن بچه ها مون رو دور نزند.
وقتی به منطقه رسیدیم هوا روشن شده بود، با روشنی هوا من به همراهی شهید محمود رادمهر ، به نیروهای سوری پیوستیم ، تا با آتش پشتیبانی ، بچه ها رو حمایت کنیم ، ساعت 6 بود که از آقا اسماعیل جدا شدم و دیگر او را ندیدم.
-راوی : همرزمشھــید
#شهیداسماعیلخانزاده🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹من همراه شهید رادمهر به خط رفته بودیم ، و به رزمنده ها ملحق شدیم ، آقای بابایی توی سنگر کنار من نشسته بود ، پرسید : یاسر ، از دوستت خبر داری؟ گفتم : نه!
تیر و گلوله با حجم زیادی از اطرافمان زوزه می کشید و میرفت. بی مقدمه گفت: رفیقت آقا اسماعیل خانزاده شهید شد.
یه لحظه دلم ریخت و گفتم : انا لله و انا الیه راجعون .
منقلب شده بودم و لحظه به لحظه حالت هایش از جلوی چشمانم می گذشت.
حال خودم رو نمیفهمیدم، به رحبه برگشتیم ، سید رضا اومد پیشم و بعد کلی تسلیت دلداریم داد.
به اتفاق حاج رحیم به الحاضر برگشتیم و مستقیم رفتیم سراغ وسایل آقا اسماعیل ، در حالی که اشک چشمانم رو پر کرده بود. از حاج رحیم پرسیدم : اون شب جریان چی بود؟ چی خواب دیده بودی؟ که اونطوری سر و صورت اسماعیل رو میبوسیدی؟!
گفت : نه خواب ندیده بودم ، ولی نمیدونم چرا یه لحظه با دیدن صورت اسماعیل به دلم افتاد بهش بگم که اگه شهید شد دست منو هم بگیره....
-راوی : همرزمشھــید
#شهیداسماعیلخانزاده🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید |
☑️بازگو کردن ماجرای ملاقات شهید اسماعیل خانزاده با امام زمان عج الله تعالی فرجه توسط پدر شهید در دیدار با رهبر معظم انقلاب و واکنش رهبر عزیزمون :) ♥️
#شهیداسماعیلخانزاده🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
در آغوش پدر💔
🔻چندی پیش بود که عکس دختر این شهید بر سر مزار پدر شهیدش در اولین روز تحصیلی به پربینندهترین عکس در فضای مجازی تبدیل شد.
نرگس و اسماعیل پدر و دختری هستند که یکی از عکس های یادگاری شان باهم آن قدر معروف شده بود که وقتی مقام معظم رهبری دختر را دید به واسطه آن عکس شناخت.
نرگس در آن عکس سعی کرده بود تمام پدر را در آغوش کوچک خود جای دهد. پدری که مدت ها قبل نرگسش را گذاشته بود و برای همیشه رفته بود تا روزی او را در بهشت ملاقات کند !
#شهیداسماعیلخانزاده🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
عڪسدخترشھیدباحاجقاسم ♥️!'
'تنهاخواستهماازحاجقاسم 🌿
🔴ما از طریق لشکر و مسئولانی که به خانه مان می آمدند درخواست دیدار با حضرت آقا و سردار سلیمانی را داشتیم. تنها خواسته ما همین بود. روزی که حاج قاسم آمد رفتیم ملاقات، نرگس گفت من یک خواهشی دارم. حاج قاسم گفت: بگو. گفت من از همه خواسته ام مرا به دیدار آقا ببرند. سردار پرسید از کی دوست داری بروی پیش حضرت آقا؟ نرگس گفت: از بعد شهادت پدرم. حاج قاسم پرسید چرا؟ گفت: حس می کنم با دیدن ایشان آرام می شوم. سردار گفت: حتما این کار را می کنم. یک ماه و نیم بعد هم رفتیم دیدار آقا. وقتی دیدم نرگس با سردار آرام است سعی کردم حرفی نزنم تا نرگس با حاج قاسم بیشتر حرف بزند و بیشتر آرام شود . .
#شهیداسماعیلخانزاده🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
هدیه های مخصوص آقا به نرگس ؛
🔴یک روز از دفتر رهبری تماس گرفتند و پرسیدند تمایل دارید به دیدار آقا بیایید؟ گفتیم بله ما از همه همین درخواست را داشتیم.
تاریخی را معین کردند و رفتیم. قابل وصف نیست و نمی شود مقایسه کرد دیدار سردار را با آقا اما در هر دو آرامشی بود که به زبان وصف نمی آید.
نرگس نامه ای نوشت برای آقا و ایشان خواستند نرگس خودش نامه را بخواند. آقا پرسید تو همان دختری هستی که سر مزار پدرت خوابیدی؟
گفت بله.
نرگس گفت چند ساله منتظر دیدار شما هستم. نرگس دوست داشت برود در بغل حضرت آقا اما دو هفته قبلش به سن تکلیف رسید.
گفت من اصرار داشتم پیش از سن تکلیف به دیدارتان بیایم و شما را ببوسم.
آقا خندیدند و گفتند: ببخشید تو به سن تکلیف رسیدی و نمی توانم در آغوشت بگیرم.
نرگس هم خیلی ناراحت بود.
آقا مجدد گفتند: شرمنده نتوانستم تا حالا دیدار کنم. عبا و انگشترشان را دادند به نرگس و گفتند حالا که نتوانستم بغلت کنم این هدیه ها از طرف من برای تو :)❤️
#شهیداسماعیلخانزاده🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💔و شهید اسماعیل خانزاده در تاریخ 29/9/1394 و همزمان با شب شهادت امام حسن عسکری یازدهمین اختر تابناک امامت در حلب سوریه به اصحاب آخر الزمانی سید الشهدا پیوست .
این شهید عزیز نخستین شهید مدافع حرم شهرستان محمود آباد بود. پیش از این ده شهید مدافع حرم از مازندران به دست تروریستهای تکفیری داعش در سوریه به شهادت رسیده بودند.
شهید اسماعیل خانزاده پس از تشییع باشکوه در شهر شهید پرور محمودآباد در زادگاه خود، روستای زنگی کلا به خاک سپرده شد.
ان شاء الله به اذن پروردگار با ظهور منجی عالم بشریت با همرزمان شهیدش خواهد آمد و انتقام سیلی حضرت زهرا را خواهد گرفت . .
#شهیداسماعیلخانزاده🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
همسفرۍچندجوانسوریباعکسشهیدخانزادهدراربعین♥️
🔻یکی از زائرای اربعین تعریف می کرد: نیت کرده بودم که با عکس شهید خانزاده به پیاده روی اربعین بروم. وقتی به نجف اشرف رسیدم برای استراحت به منزل یکی از عراقی ها رفتم. نیمه های شب وقتی از خواب بیدار شدم دیدم چند جوان سوری بالای سرم گریه و زاری می کنند. از شخصی که کنارم بود و کمی عربی می دانست پرسیدم که به این ها بگویید چه اتفاقی افتاده، چرا گریه می کنند.
گفتند این شهید همرزم ما بوده و با چشمان خود شاهد شجاعت و مردانگی اش بودیم که چطور خالصانه می جنگید.
در آخر هم عکس شهید خانزاده را از من گرفتند تا همسفر همرزم خود شوند
#شهیداسماعیلخانزاده🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
24.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻ڪلیپ
همراه با تصاویر
و تشییعپیڪرشھیداسماعیلخانزاده💔 . .
#مدافعانحرم
#شهیداسماعیلخانزاده🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR