🔹صدای ملکوتی🕊
بچه مدرسه ای بودم. مذهبی و مقید نبودم اما پسر بغل دستیم تو کلاس مومن بود. یه روز چند تا نوار دستش دیدم پرسیدم اینا چیه؟
گفت: اینا مناجات و مداحیه.
با اینکه اهلش نبودم از رو کنجکاوی گفتم میدی ببرم خونه گوش بدم؟ ....تا شب یادم رفت اصلا گوش بدم.
موقع خواب چشمم خورد بهشون تو کیفم . با خورم گفتم :حالا بذار یه بار گوش بدم ببینم چی میگه...
صدا و سوز عجیبی داشت...حس غریبی بهم دست داد...اونشب تا صبح چند بار گوش دادم ...سیر نمیشدم...فردا به همکلاسیم گفتم: میشه بازم از اینا برام بیاری؟ گفت: غروب بیا مسجد ازم بگیر....
🔹این جوری شد که صدای ملکوتی دلسوخته محمدرضا تورجی منو کشوند به مسجد،نمازجماعت ،دوستای مذهبی، در نهایت ایشون رو به طلبگی آوردند و رفتند تا به اسلام خدمت کنند.و شد آنچه باید می شد..اینا همه از برکت خلوص صدای شهید قصه ما بود...
🎙راوی:همکلاسی شهید
#شهیدمحمدرضا_تورجیزاده🌷
.
🔰بخشی از وصیتنامه شهید تورجے زاده
🌱در بخشی از وصیتنامه شهید تورجیزاده آمده است:
♦️امشب که قلم بر کاغذ میرانم، انشاءلله هدفی جز رضای دوست و انجام وظیفه ندارم؛ در راه وظایفی که بر عهدهام گذاشته شده از ایثار جان هیچ دریغی ندارم. زمانی که قدم اول را در این راه برداشتم به نیت لقای خدا و شهادت بود، امروز بعد از گذشت این مدت راغبتر شدهام که این دنیا محلی نیست که دلی هوای ماندن در آن را بنماید.
♥️خدایا شاهدی که لباس مقدس سپاه را به این عشق و نیت به تن کردم که برای من کفنی باشد آغشته به خون. خدایا معیار سنجش اعمال خلوص است. من میدانم اخلاصم کم است، اما اگر مخلص نیستم امیدوارم.
با لطف و کرم خود مرا دریاب که با لیاقت فرسنگها راه است.
#شهیدمحمدرضا_تورجیزاده🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹بخشی از وصیت نامه:
🍃اگر جنازهای از من آوردند دوست دارم روی سنگ قبرم ✍بنویسید:
یا زهرا علیها السلام🌱
خدایا در قبر ،مونسم باش که چراغ و فرش و مونسی به همراه ندارم. خدایا ما را از سلک شهیدان واقعی که در جوار خودت در عرش الهی در کنار مولا حسین (علیه السلام) هستند قرار بده.
#شهیدمحمدرضا_تورجیزاده🌷
#یازهرا💔
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔶 تورجی هم پرواز کرد 🕊
رفتم پیش جواد محب، فرمانده گروهان خودمان. وارد سنگر شدم. نشستم گوشه سنگر به کارهای محمد (محمدرضا تورجی زاده) فکر میکردم. یادم افتاد در ایام کربلای پنج یکبار با محمد صحبت میکردم.
حرف از شهادت بود🌷
محمد گفت: من در عملیاتی شهید می شوم که رمز آن یازهرا(س) است. من هم فرمانده گردان یازهرا(س) هستم!
نمی دانم چرا یکدفعه یاد این حرفها افتادم. خیلی دلشوره داشتم.
یکدفعه صدای خمپاره آمد.💥 برگشتم به سمت نوک تپه. گلوله دقیق داخل سنگر فرماندهی خورده بود!
به همراه یکی از بچه ها دویدیم به سمت نوک تپه.
دل توی دلم نبود.
همه خاطرات گذشته ای که با محمد داشتم در ذهنم مرور می شد. با این حال به خودم دلداری می دادم.
میگفتند: محمد تورجی شدید مجروح شده.
رنگ از چهره ام پرید. برای چند لحظه به چهره برادر محب خیره شدم. خدا کند آنچه در ذهنم آمده درست نباشد.
به چشمان هم خیره شدیم. برادر محب سرش را به علامت تایید تکان داد. بعد در حالی که اشک از چشمانش جاری بود گفت: تورجی هم پرواز کرد!💔
آری محمدرضا پرواز کرد همانطور که گفته بود و همانطور که باید!
همچون مادرش زهرا(سلام الله علیها)
پــهلـو...
بـــازو...
#شهیدمحمدرضا_تورجیزاده🌷
#یازهرا💔
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR