eitaa logo
『شھدای‌ِظھور🇵🇸🇮🇷』
8.2هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
7هزار ویدیو
24 فایل
〖مامدعیان‌صف‌اول‌بودیم . . ازآخرمجلــس‌شھــدا راچیدنــد :)💔〗 -- ارتباط با خادم : @HOSEIN_561 💛کپــے: صدقه‌جاریست . . . (: 🔴ناشناس : https://eitaa.com/Nashenas_Shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
31.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند جانورِ گرسنه ( ویروسِ نابودگر استاکس‌نت )⛔️ 🌿دربارهٔ قسمت‌ِهفتم▶️ 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ رشد شتابنده ی علمی و فتح قله های دانش که با همت و عزم جوانان مومن و غیور و توانایی چون مصطفای شهید رونق یافته امروز قائم به هیچ فردی نیست. این یک جنبش تاریخی و برخاسته از یک عزم خلل ناپذیر است. 🎙امام خامنه ای مدظله العالی 🌷 ‌ 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
خاطرات محرم‌های شهید احمدی روشن در دوران دانش آموزی و دانشجویی به نقل از دوستان شهید : سال سوم دبیرستان سه‌شنبه صبح‌ها و روزهای محرم می‌رفتیم مسجد مهدیه همدان، زیارت عاشورا. اگر دو تا مداح بودند، دنبال مداحی بودیم که بچه جبهه‌ای باشد و وسط زیارت عاشورا از جنگ هم حرف بزند. از شجاعت و جنگ امام حسین(علیه السلام ) که برایمان می‌خواند، بیشتر گریه‌مان می‌گرفت. عشقمان این بود که برای امام حسین(علیه السلام ) گریه کنیم. فکر می‌کردیم هر کس بیشتر اشک بریزد خوشبخت‌تر است. اگر یک روز کم گریه می‌کردیم، تا فردا از غصه دق می‌کردیم. بعضی وقت‌ها مصطفی می‌گفت «تو نمی‌ذاری من گریه‌ام بگیره، بیا از هم جدا بشینیم» هر کدام می‌رفتیم یک گوشه می‌نشستیم که حال همدیگر را خراب نکنیم... 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
مصطفی اهل این نبود که کل ۴۰ روز را مشکی بپوشد، ولی محرم سال نود، آخرین محرمش همه ۴۰ روز را مشکی پوشید و بعدا داخل گوشیش دیدیم از خودش چند تا هم سلفی هم گرفته که انگار آخرین تغییرات چهره‌اش هم برایمان بماند. من زیاد مصطفی را در حالت گریه ندیده بودم، نهایتا صورتش خیلی سرخ می‌شد. ولی عاشورای آخر که باهم در مراسم دانشگاه تهران شرکت کردیم، آنقدر شدید گریه می‌کرد که شانه‌هایش به شدت می‌لرزید. مطمئنم که مصطفی از همه چیز خبر داشت ... ‌ 🎙نقل از همسر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
(ظهور چقدر نزدیک است؟)❗️ یک بار پیش آیت‌الله خوشوقت رفته بودند و از آیت‌الله خوشوقت پرسیده بودند که "ظهور چقدر نزدیک است؟" ایشان فرموده بودند "این بستگی به این دارد که شما در نطنز چه کار می‌کنید".»! یکبار که خیلی گلایه کردم، مصطفی فرمایش‌هاي آقای خوشوقت را گفت، من دیگر گلایه هم نکردم چون احساس می‌کردم اگر بخواهم جلویش را بگیرم گویی که جلوی امام زمان(علیه السلام ) ایستادم. 🎙 نقل از همسر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ تابستان سال 90 همراه مصطفی و یکی از دوستان خانوادگی رفتیم شمال، مجموعه تفریحی سازمان. کل سفر، علیرضا را یک لحظه از خودش جدا نکرد. غذای علیرضا را خودش می داد انگار میخواست نبودنش را جبران کند 🎙 نقل از همسر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ ✅چهار عامل که باعث شد مصطفی، مصطفی شود از زبان پدرش، برای دانشجویان «اول؛ احترام وافر به پدر و مادر. دوم؛ سرباز خوب برای ایران. شبانه روز کار می‌کرد. روزی سه، چهار ساعت بیشتر نمی‌خوابید. جوان رشیدی بود ولی به خاطر کثرت کار، جسم لاغری داشت. سوم؛ مرید خوبی برای رهبر بود. آن بصیرت و ولایتمداری را به خوبی اجرا می‌کرد. آقا گفتند شهادت این جوان مانند تیری در قلب ما نشست. آقا در نماز جمعه گفتند شهادت این جوان دل ما را سوزاند. و چهارم؛ بندهٔ خوبی برای خدا بود. هر کاری که می‌کرد برای خدا بود. اگر آن پرده امنیتی بیفتد می‌بینید که چه عنصر عجیبی را از دست داده‌اید. با ۳۲ سال سن کاری می‌کرد که دانشمندان هسته‌ای از دستشان برنمی آمد. خدا حقش را ادا کرد». 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ این دانشمند نخبه جوان در ساعت 8:19 دقیقه صبح روز چهارشنبه 21 دی ماه 1390 در حین عزیمت به محل کار در لباس عزای اربعین اباعبدالله الحسین (ع) بر اثر انفجار یک بمب مغناطیسی که توسط یک موتور سوار به ماشین او متصل شد، در خیابان شهید داوود گل نبی بعد از دانشگاه علامه نرسیده به میدان کتابی به همراه راننده اش شهید رضا قشقایی به فیض شهادت نائل آمد و مزد مجاهدت های خاموش خود را از حضرت حق دریافت کرد. 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 🔹قولی که به آن عمل کرد🖐🏼 ‌ دوستانش می‌گفتند با دست می زد رو شانه شهید قشقایی و به شهید قشقایی می گفت “داش رضا” تو با من باش قول میدم هر جا رفتم تو رو هم با خودم ببرم و بالاخره تنها خوری نکرد و به این قولش هم عمل کرد... ‌ 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ آخرین صحبت با مصطفی چهار دقیقه قبل از شهادت💔... روز بیست و یکم دی ماه سال 90 بود که ما تقریبا ساعت 8:15 دقیقه صبح با حاج خانم به جایی می‌رفتیم و معمولا در طول روز دست کم یکی دو بار با مصطفی تماس می‌گرفتیم. آن روز هم به دلیل اینکه با حاج خانم جایی می‌رفتیم و کاری پیش آمده بود با مصطفی تماس گرفتیم و به شکلی رمزی از او پرسیدیم که کجایی؟ اینجایی یا آنجا؟ منظورمان از آنجا یعنی سایت نطنز و اینجا یعنی تهران. مصطفی گفت اینجا هستم یعنی تهران و قرار شد که ساعت تقریبا 11 ظهر برویم محل دفتر ایشان؛ مصطفی هم گفت اگر خواستید بیایید زنگ بزنید که در جریان باشم تا معطل نشوید. بعد از اینکه تماس تلفنی ما تمام شد، ساعت حدود 8:19 همان روز مصطفی را ترور کردند؛ بنابراین آخرین تماس تلفنی ما با مصطفی در همان روز دقیقا سه چهار دقیقه پیش از شهادت ایشان بود 🎙 نقل از پدر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
ظهور اتفاق می افتد ولی مهم این است که ما کجای ظهور باشیم ...🌱 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ ‌ 🔹تعبیر جالب مقام معظم رهبری از شهدا🌱 روزی در خدمت مقام معظم رهبری بودم، از قضا چند مهمان دیگر هم داشتند به همین منظور ایشان فرمودند که ما در اتاق کناری باشیم تا ایشان به دیگر مهمانان رسیدگی کنند و بعد به محضر ایشان برسیم. بعد از اینکه تشریف آوردند ما را مورد لطف و مرحمت قرار دادند و فرمودند: فلانی من در کاری در عجبم که هر جا صحبت از مصطفی می‌شود، هر کسی یک خاطره خوب و نظر خوبی نسبت به شهید شما دارد و آن هم دلیلش این است که رابطه ایشان یعنی هم رابطه کاری و هم ایمانی با خداوند تبارک و تعالی، بسیار خوب و بالا بوده است. ایشان با اشاره به مسئله‌ای جالب توجه، فرمودند که به منزله یک هستند و این شیشه عطر تا موقعی که، در آن ،باز نشده و شما بویی استشمام نکرده‌اید، نمی‌دانید که چه بویی دارد، وقتی در شیشه عطر باز می‌شود و عطر آن پراکنده می‌شود، هر کسی که می‌آید یک ویژگی و فضیلت از شهدا تعریف می‌کند ‌ 🎙 نقل از پدر شهید ‌ 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR