چه زمانۍ تصميم گرفت به سوريه برود؟ ايشان كه در هوا فضا كار مےكرد قاعدتا اجبارۍ در رفتنش نبود؟!
نه اصلا، كاملاً داوطلبانه رفت و خيلي هم تلاش كرد كه اعزامش كنند ..🖐🏼 برادرم يك دورهای با شھيد مدافع حرم مصطفي صدرزاده و شهيد سجاد عفتے جلساتۍ داشت. از اين دو شهيد بزرگوار خيلي تأثير گرفته بود! از سال 93 تصميم جدي گرفت كه #مدافعحرم شود ...(:
حتۍٰ مۍتوانم بگويم كه عاشق رفتن شده بود. ميگفت بايد دشمن را در همان جايي كه سر بلند كرده خفه كنيم. منتها محل كارش به او اجازه اعزام نميدادند. به سال 94 كه رسيديم ديگر تاب ماندن نداشت. ارديبهشت همان سال تقاضاي استعفا داده بود كه نپذيرفته بودند. از تيرماه هم كه دنبال نامه عدمنياز بود. فرماندهانش ميگفتند خيلي وقتها عباس پشت در اتاق جلساتشان ميايستاده تا بلكه نامه عدمنيازش را امضا كنند كه موافقت نميكردند. برادرم اواخر آبان 94 در مراسم پيادهروي اربعين شركت كرد. كلاً در امر زيارت خيلي پر روزي بود. سالي چهار، پنج بار مشهد ميرفت و يك يا دو بار هم به كربلا مشرف ميشد. اگر يك سال به كربلا نميرفت انگار چيزي گم كرده باشد، تمام سال پكر بود. به هرحال وقتي از پيادهروي اربعين 94 برگشت، پدرمان پرسيد آنجا دعا كردي كه خدا يك دختر خوب نصيبت كند. عباس هم با لبخند گفت از هر دو ارباب شهادتم را طلب كردم. كمي بعد دعايش در كربلا مستجاب شد و فرماندهاش نامه عدمنيازش را امضا كرد و توانست مجوز اعزام بگيرد. از قبل آموزشهاي لازم را گذرانده بود. از طرفي خودش هم ورزش ميكرد. با ما باستانۍ كار مےكرد. در تكواندو و دوي سرعت هم كه قهرماني داشت. واليباليست خوبي هم بود. بعدها فهميدم كه در آموزشهايش دورههاي دراگانت (قناسهجديد) و توپ 23 را تخصصے گذرانده است...
🎙برادرشهیدعباسآسمیہ
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
#خاطراتشهدایی
گفتم: دارم از استرس میمیرم
√گفت: یہ #ذڪر بهت میگم هر بار #گیر ڪردی بگو، من خیلی قبولش دارم: √گرهیڪار ِمنم همین باز ڪرد (آخہ خودشم بہ سختـی اجازهی خروج گرفت)
گفتم: باشہ داداش بگو،
√گفت: تسبیح داری؟
گفتم: آره،
√گفت: بگو "#الهی_بالرقیہ سلام الله علیها"...
√حتمـا سہ سـالہی ارباب نظر میڪنہ، منتظرتم و قطع ڪردم
چشممو بستم شروع ڪردم:
#الهی_بالرقیہ سلاماللهعلیها
#الهی_بالرقیہ سلاماللهعلیها...✨
۱۰تا نگفتم ڪہ یهو گفتن: این پنج نفـر آخرین لیستہ، بقیہاش فـردا‼️،
توجہ نڪردم همینجور ذڪر میگفتم ڪہ یهو اسمم رو خوندن، بغضم ترڪید با گریہ رفتم سمت خونہ حاضرشم، وقتی حسین رو دیدم گفتم: درستشد،
√اشڪ تو چشمش حلقہ زد و گفت: "الهی بالرقیہ سلام الله علیها"...💔
#مدافعِحرم
#شهیدحسینمعزغلامے
#السلامعلیکیااباعبدالله
#السلامعلیکیارقیهبنتالحسین
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
📸سه قاب از بسیجی شهید سجاد امیری که در درگیری با اشرار به شهادت رسید
#مدافعسلامت
#مدافعامنیت
#مدافعحرم
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
علاءحسننجمه♥️
سوپر استاری که جور دیگری درخشید ✨!
#شهیدعلاءحسننجمه
#مدافعحرم
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
بابک به استادش گفته بود:
دارن اذان میگن، بزارید بعد نماز... اونم بعد گذشت تنها دو دقیقه از اذان.
#مدافعحرم
#شهیدبابکنوریهریس🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
محمد حسین در ۱۵ اسفند ۱۳۶۵ مصادف با پنج رجب ۱۴۰۷ هجری قمری چشم به جهان گشود...🌱
در همان نوزادی به بیماری سختی مبتلا شد که سه بار عمل جراحی شد. محمدحسین در شرایطی به دنیا آمد که دو دایی شهید و یک عموی اسیر در دست بعثیان خاطراتش را رقم می زد. پدرش پاسدار، رزمنده و جانباز؛ مادرش، خواهر دو شهید که همین امر باعث شد با فرهنگ ایثار و شهادت رشد کند. مراحل تحصیل را تا دیپلم به پایان رسانید سپس به کسوت لباس سبز قامتان پرافتخار سپاه درآمد...
#مدافعحرم
#شهید_محمدحسین_حمزه🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸مهندسی معکوس سلاح
شهید محمدحسین علاقه شدیدی به مسائل نظامی داشت؛ آخرین مدل سلاح های سبک و سنگین دنیا را از اینترنت دریافت میکرد و با مهندسی معکوس، با پیچیدگی آنها آشنا میشد و در صورت ضرورت در بسیج و آموزش سپاه تدریس میکرد؛
کم کم شایستگی خودش را نشان داد تا لیاقت استادی آموزش سلاح های پیشرفته و به روز را دریافت کرد.👌
محمد حسین با آنکه یک رزمنده نظامی بود و از آخرین مطالب مربوط به سلاح های نظامی آگاهی داشت یک مهندس کامپیوتر هم بود و در فعالیت های مجازی هم کار می کرد. او اگر می دید در جایی به حضورش نیاز است خودش را برای آن آماده می کرد.
حتی مدرک غواصی هم گرفته بود تا اگر در خلیج فارس اتفاقی افتاد آمادگی داشته باشد."
🎙نقل از پدر شهید
#مدافعحرم
#شهید_محمدحسین_حمزه🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
در میادین مختلف و مراسمات و یادبودها حاضر بود؛ در یادواره شهدا، عضو فعال و مبتکر ؛ در یادمانهای دفاع مقدس، در مراسم اعتکاف در ساخت و ساز مسجد و حسینیه و... خلاصه هرجا خلاء ای احساس می کرد آنجا را با حضور ش پر می کرد؛ چه مسائل نظامی، چه فرهنگی یا اجتماعی و عبادی و خانوادگی...
🔻در سال ۱۳۸۶ با خانواده ای مذهبی و پاسدار از نسل سادات شهرستان طالقان، روستای اورازان ازدواج کرد. دو عموی همسرش بنام های سید حسن و حسین میرنوراللهی به شهادت رسیده بودند. حاصل این ازدواج سه فرزند به نامهای محمدمحسن و زینب ؛ و یک مسافر در راه که دیگر چهره پدر را نمی بیند بنام علی اصغر ...
محمدحسین عاشق ولایت بود؛ حضور همیشگی چفیه بر دوشش نشان از همرنگی با مقام معظم رهبری داشت .
با دیدن شرایط خاص سیستان و بلوچستان دوبار به ماموریت داوطلبانه به آن مناطق رفت و سپس برای کمک به مدافعان حرم به سوریه اعزام شد. بار اول در سال ۹۴ به مدت ۳ ماه در سوریه حضور داشت اما در بازگشت به وطن ، بدون همرزم شهیدش ، محمد طحان
برای بار دوم هم داوطلبانه ، عازم منطقه حلب سوریه شد و مسئولیت فرماندهی گروهان را در خط پدافندی به عهده گرفته بود که سرانجام در صبح پنج شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۵ مصادف با ۶ رجب (سالروز ایام ولادتش به قمری) بر اثر اصابت گلوله ۱۰۶ دشمن ، پرواز کرد...🕊
#مدافعحرم
#شهید_محمدحسین_حمزه🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸جر و بحث دوشکایی❗️
سر مطالب درسی و تئوری، یک بار بینمان بحثی پیش آمد. یکهو از کوره در رفتم و جلوی جمع، به او حرفهای تندی زدم و گفتم تو تازه وارد هستی و ما همیشه مأموریتیم و چنین و چنان. عصبانی بودم. چیزی نگفت. حتّی بعد، خودش پا پیش گذاشت و معذرتخواهی کرد.
او نشسته بود و من بالاسرش ایستاده بودم و بهش میگفتم: «تو هیچی نمیفهمی»!
بحث از سلاح دوشکا شروع شد. توی بگومگو هرچه میگفتم قبول نمیکرد. فکر میکردم دارد اشتباه میکند. بعد فهمیدم اشتباه از من بوده و او درست میگوید.
ولی او آمد و ازم معذرتخواهی کرد و گفت: «ببخشید»!
از شرمندگی نمیدانستم چه بگویم. من هم عذرخواهی کردم.
#مدافعحرم
#شهید_محمدحسین_حمزه🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸چفیه حتی روز دامادی
یکبار درمسیر زیارت امام رضا (علیه السلام) به قصد دیدار شهید حمزه و خانواده شان به منزلشان رفته بودیم. چیزی که در منزلشان بیش از همه جلب توجه میکرد؛ نمایشگاه کوچکی از پوکه ها و فشنگ ها و آثار و نمادهای دفاع مقدس بود؛ گوشه ای از خانه متعلق به این نمایشگاه بود.
نزدیک اذان مغرب بود؛ خیلی راحت پیشنهاد کرد که با هم به مسجد برویم.
میگفت کاری در مسجد دارد که باید برود من که خیلی کنجکاو بودم بیشتر با حسین آشنا بشوم قبول کردم تا به مسجد برویم. هنگام و پس از نماز جماعت شاهد بودم که حسین محور توجه جوانان و نوجوانان در مسجد بود. ظاهرا بسیاری از امور فرهنگی مسجد را بر عهده داشت. او همیشه چفیه اش را گردنش میگذاشت. یادم نمیآید جایی او را با پوشش رسمی خارج از منزل بدون چفیه دیده باشم.
حتی روز دامادی اش هم چفیه جزو لباسش بود. نکته ی بعدی که برایم جالب بود این بود که خیلی دقیق مسائل جاری و سیاسی را رصد می کرد و نسبت به کوچکترین تحرکی بی تفاوت نبود و موضعگیری داشت.
#مدافعحرم
#شهید_محمدحسین_حمزه🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
«عادت داشت هر وقت از سفر برمیگشت، یک چیزی میگرفت. مأموریت هم بود، دست خالی نمیآمد. از همان اوّل زندگی، کارهای هیجانی و شگفتآور کم نداشت. یکبار یک دست لباس هندی گرفته بود و وقتِ آمدن، گیر داده بود تنم کنم. میگفتم: «من فکرِ توام زودتر بیای، تو فکر چی هستی»؟!
یکبار ساعت سه نصفِ شب من را بیدار کرد و گفت: «بنشین»؛ نشستم. گفت: «چشماتو ببند». نمیفهمیدم چه میگوید. گیجِ خواب گفتم: «تو این تاریکی»؟! گفت: «تو ببند»! بستم. گفت: «دستتو بده.» غُرغُرکنان گفتم: «بیا». بعد از کلّی هیجان دادن به قضیه، برق را روشن کرد و النگوی توی دستم را نشان داد و گفت: «قشنگه»؟ مثلاً هدیه خریده بود! با چشمِ نیمهباز بهش خیره شدم. لبخند زد و گفت: «دوست داشتم اینطوری بدم بهت خب»! گفتم: «تو حالت خوبه محمدحسین؟! مُخِت کار میکنه»؟!
🎙نقل از همسر شهید
📚برگرفته از کتاب حمزه
#مدافعحرم
#شهید_محمدحسین_حمزه🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹خاطره 🍃
یک شب که سوریه بود خواب دیدم ،مقام معظم رهبری به من میگوید فرزندی که در راه دارید پسر و اسمش علی اصغر است
وقتی از خواب بیدار شدم تقویم را نگاه کردم دیدم فرزندمان در ماه رمضان به دنیا می آید و وقتی به محمد حسین گفتم خیلی خوشحال شد و گفت پس اسم فرزندمان مشخص شد. ☺️
🎙نقل از همسر شهید
#مدافعحرم
#شهید_محمدحسین_حمزه🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸خاطره🍃
گفتم یک سری به گروهان دوم سمنانیها بزنم
از وسط باغ زيتون عبور کردم،
رسیدم به مقرشان،
دیدم یکی از رزمندگان شلوار پاهاش بالا زده و آستین هاش جمع شده داره توالت ها را تمیز می کنه!!
سر و صورتش پر عرق بود، معلوم بود خیلی تلاش می کنه!!
گفتم: سلام خسته نباشی پهلوون
نگاهی بهمن کرد، و با لبخند خاصی جواب سلامم را داد و...
اومدم داخل سنگر از بچه ها پرسیدم، بیرون این کیه که داره سرویس های دستشویی را تمیز ميكنه؟
یکی گفت:این حمزه است...
گفتم :کارگر شماست؟
گفتند نه، فرمانده گروهان ماست!!
گفتم :خجالت نمی کشید، شما نشستید فرمانده شما براتون دستشویی بشوره؟!
گفتند :نمی گذاره ما دست بزنیم، نذر کرده خودش این کارها را بکنه!!
دیروز هم تمام شیرها را تعمیر کرده،
ميگه بچه های جدید میاین تو مضیقه نباشن،
واقعا به این همه اخلاص و سادگی اش غبطه خوردم،
درست مانند سرداران زمان دفاع مقدس،... 🍃
🕊 روحش شاد✨
🎙نقل از رزمنده مدافع حرم از تنکابن، برادر ناظریان مسوول ادوات
#مدافعحرم
#شهید_محمدحسین_حمزه🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
قائمیه دزفول سخت مشغول بازسازی یادمان بودیم،
حسین سر از پا نمیشناخت، بسرعت کار میکرد، وسط کار
وقت اذان ظهر شد،
محمد حسین دست از کار کشید و رفت تا وضو بگیرد و نماز اول وقتش را بخواند،
بهش گفتم، حسین! چند لحظه صبر کن،حاج آقا مياد نماز جماعت برگزار می کنیم،
گفت :نماز اول وقت را از دست می دهیم،
گفتم :طبق نظر مراجع فضیلت نماز جماعت از اول وقت بيشتره...
بی اعتنا به حرفهام شدو رفت!!
گفتم: حسین، هوای نفسه ها...
چند قدمی که رفته بود، ایستاد و برگشت، لبخندی زد وگفت :حق با شماست، صبر می کنم،
جاتون خالی،
آنروز یک نماز جماعت با حالی خونديم،
رفتارهای حسین نشان از جوشش خون شهید علیزاده وطحان در رگ هاش بود...
طولی نکشید که او هم آسمانی شد...
🎙"خاطره جانباز مدافع حرم برادر سجاد صفا، از شهید محمد حسین حمزه "
#مدافعحرم
#شهید_محمدحسین_حمزه🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
وقتی که اولین بار از ماموریت برگشته بودند برای استقبال به امام زاده یحیی رفته بودیم با بغضی که درگلو از شهادت شهید محمد طحان داشتم با اشکهای جاری،محمدحسین را در بغل گرفته بودم تو اون لحظه به من گفت: گریه نکن خوش به حال محمد شد ،ما باید به فکر خودمان باشیم ببینیم کجا هستیم.
درجلوی ورودی امام زاده یحیی، خم شد وجلوی قدم های پدر شهید طحان رابوسید شاید به خاطر همین ادب به پدر شهید ،خدا محمدحسین را زود خرید.
🎙نقل از دوست شھــید
#مدافعحرم
#شهید_محمدحسین_حمزه🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
آخرین جمله💔
برای آخرین جمله گفت :
عزیز جان بهت افتخار میکنم
گفتم :چرا چی شده
گفت: خیلی ها اینجا به خاطر شرایط همسرانشون برگشتن ولی تو با این بار سنگینت بهم نه نگفتی رضایت دادی ، گوشی رو قطع کردم دیگه بغض نگذاشت صحبت کنم.
🎙نقل از همسرشهید
#مدافعحرم
#شهید_محمدحسین_حمزه🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹خاطره🍃
آن شب، از دور نور ضعیفی را دیدم که هی روشن و خاموش ميشد،
با خودم گفتم نکنه اتفاقی افتاده، دارند با چراغ علامت ميدن!!
نه نميشه، بی سیم سالمه، میتونند با بی سیم بگن،
شاید یکی داره سیگار میکشه!!
آخه سیگاری نداشتیم،
گفتم باید خودم برم ببینم چيه...
کم کم نزدیک شدم...
ديدم شهید حمزه است،..
با چراغ قوه کوچکش متنی را نگاه می کنه...
پرسیدم، آقا حمزه لیست نگهبانهاست؟
گفت :نه
پرسیدم، کد بی سیم را چک میکنی؟
گفت :نه
نزدیک تر شدم،
دیدم #زیارت_عاشورا ست،!!
موقع نگهبانی اش، با نور ضعیف چراغ قوه زیارت میخونه و اشک میریزه!!!
گفتم :حمزه جان ما را دعا کن...
فردای آن روز حسین کربلایی شد🥀
🎙نقل از همرزم شهید
#مدافعحرم
#شهید_محمدحسین_حمزه🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸آخرین اذان 🍃
از ساعت ۸ شب درگیری آغاز شد،
آتش سنگین داعش، ما را یاد آتش دیوانه وار بعثیاندرعملیاتکربلای۴و۵میانداخت
تا صبح درگیری تن به تن با داعش ادامه داشت،
موقع اذان صبح در میان آتش سنگین دشمن، یهو متوجه شدیم یکی داره بلند بلند اذان ميگه!!!
خوب که دقت کردیم دیدم کسی نیست جز شهید محمد حسین حمزه،
آخرین اذان و نماز او بود، ۲ساعت بعد همانند سیدالشهدا شهادتینش با شهادتش کامل شد
🎙نقل از سردار قاسم زاده فرمانده تیپ دوازده قائم
#مدافعحرم
#شهید_محمدحسین_حمزه🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹دعای فرزند شهید🌱
فروردین ۹۴ که به پابوس امام رضا رفتیم، حسین آقا دائماً به بچهها میگفت «دعا کنید بابا شهید بشه.»
بچهها هم اشک در چشمهایشان جمع میشد و بعد که اصرارهای بابا را میدیدند، میگفتند «باشه. دعا میکنیم.» هرچند زینب مقاومت میکرد و میگفت «اگر شهید شوی من دیگر بابا ندارم!»
حسین هم میگفت «شهید بشم براتون یه خونه خوشگل میخرم تو بهشت تا بیاین.»☺️
یکبار که از زیارت برگشتیم، محمدمحسن گفت «مامان من برای بابا دعا کردم.» گفتم «چقدر خوب. چه دعایی مامان جان؟» گفت «دعا کردم بابا شهید بشه!»
یک لحظه یخ زدم! گفتم «چرا؟»
گفت «خب اگه شهید بشه که بهتر از مُردنه!» از حرفهای پسرم محمد محسن زبانم قفل شد.
🎙 نقل از همسر شهید
#مدافعحرم
#شهید_محمدحسین_حمزه🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
موقعیت حضرت زهرا (سلام الله علیها)💔
در حمله گروهک تروریستی داعش ، شهید محمد حسین مجبور به ترک موقعیت قبلی که به اسم موقعیت حضرت زهرا (سلام الله ) تحویل ایشان شده بود؛ شد.
این عقب نشینی برای شهید بسیار ناخوشایند بود به حدی که برای از دست دادن آن موقعیت در آن لحظات قبل از شهادتش که در کنار هم بودیم اشک می ریخت...
داعش در حمله ای اقدام به پرتاب سه گلوله از توپ 106 کرد که یکی از آنها به
موقعیت بچه های فاطمیون برخورد و تعداد زیادی از آنها را شهید کرد.
گلوله دوم و سوم به موقعیت ما برخورد کرد که ترکش از دو ناحیه ی گردن (شاه رگ) و شکم و پهلو به شهید عزیز اصابت کرد و در همان محل و موقعیت موجب شهادت ایشان گردید.
🎙 نقل از همرزم شهید
#مدافعحرم
#شهید_محمدحسین_حمزه🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
مراقب دشمنی دشمنان و منافقان باشید چرا که شما هرزمان که توانستید خصلت گرگ و روباه و خوک را عوض کنید می توانید دشمنی آمریکا و انگلیس و آل سعود را هم از بین ببرید؛ بدانید ولایت مطلقه فقیه عین ولایت امام زمان (عج) و پیامبر اعظم (ص) و ولایت خداوند است؛ هرکس که این ولایت را در آشکارا و پنهان قبول ندارد و فکر می کند که دیکتاتوری است؛ بدانید که با این کار تمام زندگی خود را زیر سوال برده و زندگیش باطل و بر باد فنا استوار است.
عزیزان و همکاران گرامی بروید با ولایت مطلقه فقیه آشنا شوید و با ریشه و وجود آن شناخت پیدا کنید و گرنه بدانید اگر آشنا نشوید دیر یا زود پایه های اعتقادتان متزلزل می شود و نابود می شوید.
در خصوص مطالب و سخنان مقام معظم رهبری دقت کنید و جمله جمله سخنان ایشان را تجزیه و تحلیل کنید و گوش فرا دهید چرا که حتی در کوچکترین سخن ایشان هزاران نکته نهفته است. و بعضی سخنان ایشان را آیندگان می فهمند و در حد فهم کنونی ما نیست.
📝بخشی از وصیتنامه
#مدافعحرم
#شهید_محمدحسین_حمزه
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
عباس تواضع و مهربانی عجيبی داشت❤️
در محل كارش، هوافضاۍ سپاه، مسئول ارزشيابي شايستگي #پاسدارها بود ...
با كلیسرباز، سر و كار داشت، اما هميشه در برخورد با زيردستانش يك دست رویِ سينه داشت و با تواضع و مهرباني برخورد ميكرد. آقایِ ابوالفضل محمدي يكي از سربازان برادرم بعد از شهادتش با همشهری مصاحبه و از حسن اخلاق شهيد تعريف كرده است... حتي مادرم به او مےگفت: عباس جان تو چرا اينقدر دست به سينهاۍ .. عباس هم پاسخ میداد : نوكر امام حسين(علیھالسلام) بايد دست به سينه باشد...
اعتقاد داشت اگر ميخواهيم اسلام را تبليغ كنيم بايد از راه قلبها وارد شويم.
مےگفت ميزان سنجش آدمها ما نيستيم ... كسۍ چه مےداند كه در قلب مردم چه میگذرد .
🎙راوی: برادر شهید
#شهیدعباسآسمیه🌷
#مدافعحرم
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
ايشان كه در هوا فضا كار میكرد قاعدتا اجبارۍ در رفتنش نبود
كاملاً داوطلبانه رفت و خيلي هم تلاش كرد كه اعزامش كنند .. برادرم يك دورهای با شھيد مدافع حرم مصطفي صدرزاده و شهيد سجاد عفتے جلساتۍ داشت. از اين دو شهيد بزرگوار خيلي تأثير گرفته بود! از سال ۹۳ تصميم جدي گرفت كه #مدافعحرم شود ...
حتۍٰ مۍتوانم بگويم كه عاشق رفتن شده بود. ميگفت بايد دشمن را در همان جايي كه سر بلند كرده خفه كنيم.
منتها محل كارش به او اجازه اعزام نميدادند. به سال ۹۴ كه رسيديم ديگر تاب ماندن نداشت. ارديبهشت همان سال تقاضاي استعفا داده بود كه نپذيرفته بودند. از تيرماه هم كه دنبال نامه عدمنياز بود.
فرماندهانش ميگفتند خيلي وقتها عباس پشت در اتاق جلساتشان ميايستاده تا بلكه نامه عدمنيازش را امضا كنند كه موافقت نميكردند.
برادرم اواخر آبان ۹۴ در مراسم پيادهروي اربعين شركت كرد. كلاً در امر زيارت خيلي پر روزي بود. سالي چهار، پنج بار مشهد ميرفت و يك يا دو بار هم به كربلا مشرف ميشد. اگر يك سال به كربلا نميرفت انگار چيزي گم كرده باشد، تمام سال پكر بود.
به هرحال وقتي از پيادهروي اربعين ۹۴ برگشت، پدرمان پرسيد آنجا دعا كردي كه خدا يك دختر خوب نصيبت كند.
عباس هم با لبخند گفت از هر دو ارباب شهادتم را طلب كردم.
كمي بعد دعايش در كربلا مستجاب شد و فرماندهاش نامه عدمنيازش را امضا كرد و توانست مجوز اعزام بگيرد.
از قبل آموزشهاي لازم را گذرانده بود. از طرفي خودش هم ورزش ميكرد.
با ما باستانۍ كار مےكرد. در تكواندو و دوي سرعت هم كه قهرماني داشت. واليباليست خوبي هم بود. بعدها فهميدم كه در آموزشهايش دورههاي دراگانت (قناسهجديد) و توپ ۲۳ را تخصصی گذرانده است...
🎙 راوی:برادرشهید
#شهیدعباسآسمیه🌷
🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR