eitaa logo
『شھدای‌ِظھور🇵🇸🇮🇷』
8.3هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
5.4هزار ویدیو
24 فایل
〖مامدعیان‌صف‌اول‌بودیم . . ازآخرمجلــس‌شھــدا راچیدنــد :)💔〗 -- ارتباط با خادم : @HOSEIN_561 💛کپــے: صدقه‌جاریست . . . (: 🔴ناشناس : https://eitaa.com/joinchat/876019840C60f081def8
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊خاطراتےازکرامات‌ ... 🔴دوست داشتم مشخص بشه که ایشان هستند و خودم امکان انجام فتوشاپ نداشتم که الحمدالله یکی از عکس های ایشان رو انتخاب کردم و برای دوستم که به طور اتفاقی باهم صحبت کردیم و من نمیدونستم که آیا زحمت فتوشاپ رو قبول میکنن یانه دادم و الحمدالله خودشان به بهترین نحوانجام دادن و من عکس رو روی کوله پشتی زدم و چند تا عکس هم چاپ کردم وپرس کردم و همراه خودم به کربلا بردم خلاصه این شد که من شدم همسفر شهید و شهید شد ،در لحظه لحظه ی پیاده روی حضورشون رو حس میکردم ،الحمدالله من در طول مسیر فقط در شب اول هم یک الی دوساعت خوابیدم و در کل در مسیر پیاده روی بودم . . چون همش راه میرفتم و ساعت ۳برای استراحت توقف میکردم عموما موکب ها پر شده بود و جایی برای استراحت نبود ،شب اول خوب بود و در موکب امام رضا (علیھ‌السلام)💛' اسکان داشتم ولی (سلام‌اللھ‌علیھا)🌺' روی صندلی نشستم وخیلی جدی به شهید عباس گفتم جا پیدا کردن یه کار مردانه است و این کار امشب زحمتش با شما دو دقیقه نگذشت که خادمی به طرف من اومدند و گفتند خانم شما چند نفرید ؟گفتم یک نفر گفتند میتونید بفرمایید داخل موکب الان یک خانم خارج شدند ...بهترین مکان موکب بود وبهترین خواب عمرم رو کردم!😊 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🕊خاطراتےازکرامات‌ ... ⭕️اگه خاطره کربلا و همسفری بنده و کاروانمون با این شهید بزرگوار رو خوانده باشید متوجه میشید که من عکس شهید رو در ابعاد A3 چاپ کردم و هرجا رفتم زیارت با خودم بردم حتی وقتی رفتم حرم حضرت ابوالفضل متاسفانه فقط سرداب برای زیارت خانم ها باز بود و ضریح اصلی به دلیل ازدحام جمعیت فقط مخصوص آقایان بود ،دلم خیلی شکست خیلی دوست داشتم عکس شهید آسمیه رو به زیارت حضرت عشق ببرم ،در همین فکرها بودم که خودم رو در ورودی حرم حضرت ابوالفضل دیدم و همینطور خیره به حرم بودم در همین حین خانم جوانی اومدند و از خادمی که در بخش آقایان بودن خواهش کردند که چفیه شون رو ببرن و به ضریح حضرت عشق متبرک کنند ،آقای خادم بنا به وظیفه ای که داشتند نمیتونستند این کار رو انجام بدند و با لهجه ی عربی غلیظ و کلمات دست و پاشکسته به خانم گفتند که اجازه ندارند و خودتون به یک آقای دیگه بدهید در همین حین آقای ایرانی که منتظر خانمشون بودند و کنار خادم بودند گفتند بدید من میبرم و ایشان بردندو چفیه رو متبرک کردند 🕊🌱' 💔دلم خیلی شکست با عکس شهید دقیقا رو به ضریح بودم از طرفی نمیخواستم کسی به زحمت بیفته از طرفی خیلی دوست داشتم شهید آسمیه به زیارت بره(صد البته که شهدا زنده اند و هرشب جمعه زایر ارباب هستند ،منتها به دید دنیایی بنده اینطور می آمد)... خلاصه در همین حین همون آقا اومدند چفیه رو دادند به اون خانم و به من گفتند میخواید عکس شهید شماروهم ببرم ؟زبونم بند اومده بود هیچی نمیتونستم بگم ،فقط عکس رو دادم وقتی که عکس رو دادم انگار تمام روح من هم به زیارت رفت،عکس رو میدیدم که به ضریح مالیده میشه میدیدم و باتمام وجودم زیارت شهید رو حس میکردم ،زیارت شهید بیشتر از اونچه که فکر میکردم طول کشید انگار نمیخواستند برگردند،خود اون آقا بنده خدا کلی معذرت خواهی کردکه ببخشید طول کشید ولی من ایمان داشتم که این خود شهید بود که دوست نداشت برگرده و خود اون آقا میگفتند من نمیدونم که عکس برنمیگشت ومن باز به طرف ضریح میرفتم . .❤️ 👌خلاصه خیلی خیلی خوشحال شدم که حداقل ایشان به نیابت از ما تونستند برن زیارت...🕊 🎙نقل‌ازآسیہ‌رحیمے ' 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🕊خاطراتےازکرامات‌ ... 🔴دوست داشتم مشخص بشه که ایشان هستند و خودم امکان انجام فتوشاپ نداشتم که الحمدالله یکی از عکس های ایشان رو انتخاب کردم و برای دوستم که به طور اتفاقی باهم صحبت کردیم و من نمیدونستم که آیا زحمت فتوشاپ رو قبول میکنن یانه دادم و الحمدالله خودشان به بهترین نحوانجام دادن و من عکس رو روی کوله پشتی زدم و چند تا عکس هم چاپ کردم وپرس کردم و همراه خودم به کربلا بردم خلاصه این شد که من شدم همسفر شهید و شهید شد ،در لحظه لحظه ی پیاده روی حضورشون رو حس میکردم ،الحمدالله من در طول مسیر فقط در شب اول هم یک الی دوساعت خوابیدم و در کل در مسیر پیاده روی بودم . . چون همش راه میرفتم و ساعت ۳برای استراحت توقف میکردم عموما موکب ها پر شده بود و جایی برای استراحت نبود ،شب اول خوب بود و در موکب امام رضا (علیھ‌السلام)💛' اسکان داشتم ولی (سلام‌اللھ‌علیھا)🌺' روی صندلی نشستم وخیلی جدی به شهید عباس گفتم جا پیدا کردن یه کار مردانه است و این کار امشب زحمتش با شما دو دقیقه نگذشت که خادمی به طرف من اومدند و گفتند خانم شما چند نفرید ؟گفتم یک نفر گفتند میتونید بفرمایید داخل موکب الان یک خانم خارج شدند ...بهترین مکان موکب بود وبهترین خواب عمرم رو کردم!😊 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🕊خاطراتےازکرامات‌ ... ⭕️اگه خاطره کربلا و همسفری بنده و کاروانمون با این شهید بزرگوار رو خوانده باشید متوجه میشید که من عکس شهید رو در ابعاد A3 چاپ کردم و هرجا رفتم زیارت با خودم بردم حتی وقتی رفتم حرم حضرت ابوالفضل متاسفانه فقط سرداب برای زیارت خانم ها باز بود و ضریح اصلی به دلیل ازدحام جمعیت فقط مخصوص آقایان بود ،دلم خیلی شکست خیلی دوست داشتم عکس شهید آسمیه رو به زیارت حضرت عشق ببرم ،در همین فکرها بودم که خودم رو در ورودی حرم حضرت ابوالفضل دیدم و همینطور خیره به حرم بودم در همین حین خانم جوانی اومدند و از خادمی که در بخش آقایان بودن خواهش کردند که چفیه شون رو ببرن و به ضریح حضرت عشق متبرک کنند ،آقای خادم بنا به وظیفه ای که داشتند نمیتونستند این کار رو انجام بدند و با لهجه ی عربی غلیظ و کلمات دست و پاشکسته به خانم گفتند که اجازه ندارند و خودتون به یک آقای دیگه بدهید در همین حین آقای ایرانی که منتظر خانمشون بودند و کنار خادم بودند گفتند بدید من میبرم و ایشان بردندو چفیه رو متبرک کردند 🕊🌱' 💔دلم خیلی شکست با عکس شهید دقیقا رو به ضریح بودم از طرفی نمیخواستم کسی به زحمت بیفته از طرفی خیلی دوست داشتم شهید آسمیه به زیارت بره(صد البته که شهدا زنده اند و هرشب جمعه زایر ارباب هستند ،منتها به دید دنیایی بنده اینطور می آمد)... خلاصه در همین حین همون آقا اومدند چفیه رو دادند به اون خانم و به من گفتند میخواید عکس شهید شماروهم ببرم ؟زبونم بند اومده بود هیچی نمیتونستم بگم ،فقط عکس رو دادم وقتی که عکس رو دادم انگار تمام روح من هم به زیارت رفت،عکس رو میدیدم که به ضریح مالیده میشه میدیدم و باتمام وجودم زیارت شهید رو حس میکردم ،زیارت شهید بیشتر از اونچه که فکر میکردم طول کشید انگار نمیخواستند برگردند،خود اون آقا بنده خدا کلی معذرت خواهی کردکه ببخشید طول کشید ولی من ایمان داشتم که این خود شهید بود که دوست نداشت برگرده و خود اون آقا میگفتند من نمیدونم که عکس برنمیگشت ومن باز به طرف ضریح میرفتم . .❤️ 👌خلاصه خیلی خیلی خوشحال شدم که حداقل ایشان به نیابت از ما تونستند برن زیارت...🕊 🎙نقل‌ازآسیہ‌رحیمے ' 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🕊خاطراتےازکرامات‌ 🌷 🔸قسمت دوم ‌ دوست داشتم مشخص بشه که ایشان هستند و خودم امکان انجام فتوشاپ نداشتم که الحمدالله یکی از عکس های ایشان رو انتخاب کردم و برای دوستم که به طور اتفاقی باهم صحبت کردیم و من نمیدونستم که آیا زحمت فتوشاپ رو قبول میکنن یانه دادم و الحمدالله خودشان به بهترین نحوانجام دادن و من عکس رو روی کوله پشتی زدم و چند تا عکس هم چاپ کردم و همراه خودم به کربلا بردم خلاصه این شد که من شدم همسفر شهید و شهید شد ،در لحظه لحظه ی پیاده روی حضورشون رو حس میکردم ،الحمدالله من در طول مسیر فقط در شب اول هم یک الی دوساعت خوابیدم و در کل در مسیر پیاده روی بودم . . چون همش راه میرفتم و ساعت ۳برای استراحت توقف میکردم عموما موکب ها پر شده بود و جایی برای استراحت نبود ،شب اول خوب بود و در موکب امام رضا (علیھ‌السلام)💚 اسکان داشتم ولی معصومه (سلام‌اللھ‌علیھا)🌺' روی صندلی نشستم وخیلی جدی به شهید عباس گفتم جا پیدا کردن یه کار مردانه است و این کار امشب زحمتش با شما دو دقیقه نگذشت که خادمی به طرف من اومدند و گفتند خانم شما چند نفرید ؟گفتم یک نفر گفتند میتونید بفرمایید داخل موکب الان یک خانم خارج شدند ...بهترین مکان موکب بود وبهترین خواب عمرم رو کردم!😊 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🕊خاطراتےازکرامات‌ 🌷 🔸قسمت چهارم اگه خاطره کربلا و همسفری بنده و کاروانمون با این شهید بزرگوار رو خوانده باشید متوجه میشید که من عکس شهید رو در ابعاد A3 چاپ کردم و هرجا رفتم زیارت، با خودم بردم حتی وقتی رفتم حرم حضرت ابوالفضل ، متاسفانه فقط سرداب برای زیارت خانم ها باز بود و ضریح اصلی به دلیل ازدحام جمعیت فقط مخصوص آقایان بود ،دلم خیلی شکست خیلی دوست داشتم عکس رو به زیارت حضرت عشق ببرم ،در همین فکرها بودم که خودم رو در ورودی حرم حضرت ابوالفضل دیدم و همینطور خیره به حرم بودم، در همین حین خانم جوانی اومدند و از خادمی که در بخش آقایان بودن خواهش کردند که چفیه شون رو ببرن و به ضریح حضرت عشق متبرک کنند ،آقای خادم بنا به وظیفه ای که داشتند نمیتونستند این کار رو انجام بدند و با لهجه ی عربی غلیظ و کلمات دست و پاشکسته به خانم گفتند که اجازه ندارند و خودتون به یک آقای دیگه بدهید در همین حین آقای ایرانی که منتظر خانمشون بودند و کنار خادم بودند گفتند بدید من میبرم و ایشان بردندو چفیه رو متبرک کردند 🌱 💔دلم خیلی شکست با عکس شهید دقیقا رو به ضریح بودم از طرفی نمیخواستم کسی به زحمت بیفته‌و از طرفی خیلی دوست داشتم شهید آسمیه به زیارت بره(صد البته که شهدا زنده اند و هرشب جمعه زایر ارباب هستند ،منتها به دید دنیایی بنده اینطور می آمد)... خلاصه در همین حین همون آقا اومدند چفیه رو دادند به اون خانم و به من گفتند میخواید عکس شهید شماروهم ببرم ؟ زبونم بند اومده بود هیچی نمیتونستم بگم ،فقط عکس رو دادم وقتی که عکس رو دادم انگار تمام روح من هم به زیارت رفت،عکس رو میدیدم که به ضریح مالیده میشه میدیدم و باتمام وجودم زیارت شهید رو حس میکردم ،زیارت شهید بیشتر از اونچه که فکر میکردم طول کشید انگار نمیخواستند برگردند،خود اون آقا بنده خدا کلی معذرت خواهی کردکه ببخشید طول کشید ولی من ایمان داشتم که این خود شهید بود که دوست نداشت برگرده و خود اون آقا میگفتند من نمیدونم که عکس برنمیگشت ومن باز به طرف ضریح میرفتم . .❤️ 👌خلاصه خیلی خیلی خوشحال شدم که حداقل ایشان به نیابت از ما تونستند برن زیارت...🕊 🎙نقل‌ازآسیہ‌رحیمی ' 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR