eitaa logo
『شھدای‌ِظھور🇵🇸🇮🇷』
6.7هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
6هزار ویدیو
24 فایل
〖مامدعیان‌صف‌اول‌بودیم . . ازآخرمجلــس‌شھــدا راچیدنــد :)💔〗 -- ارتباط با خادم : @HOSEIN_561 💛کپــے: صدقه‌جاریست . . . (: 🔴ناشناس : https://eitaa.com/Nashenas_Shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
از اخلاق بسیار دوست داشتنی یوسف صله رحم بود ، در ایام عید که از تهران مرخصی می آمد ، از اولین روز عید برنامه ریزی میکرد، که کجاها برویم ، معمولا با پیشنهاد یوسف همه جا سر میزدیم ، حتی دورترین فامیل. عید ها در خانه پدربزرگ مان جمع میشدیم و همه فامیل از یوسف میخواستند که قبل از تحویل سال قرآن بخوان و یوسف هم با نوای ملکوتی خودش سال نو را مزین می‌کرد 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
آمد مرخصی ، به او گفتم : مگر به شما مرخصی دادند؟ گفت: به خاطر روز مادر آمدم پیشت، باید غروب به تهران برگردم ، سکه را گذاشت در دستم و گفت : مامان اگر به دیدار امام زمان نایل شدی سلام من را برسان، دعا کن من هم به دیدار نایل بشوم 🎙راوی :مادر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸طی الارض! روزی یکی از همرزمان شهیدش ( شهید مسلم احمدی پناه ) با منزلمان تماس  گرفتند و سفارش شهید یوسف را به مادر کردند و گفتند : مادرجان مواظب یوسف باشید این آقا در بین بچه ها معروف شده و می گویند که طی الارض می کند ، کم می خورند و زیاد بیدارند و خلاصه به خود ریاضت معنوی می دهند ، برایش گاوی ، گوسفندی بکشید. و حقاً شهیدان را شهیدان می شناسند ... 🎙 نقل از برادر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
 در اتاق محل کارمان، آخر شبها یوسف قرآن تلاوت میکرد . البته خیلی آرام می‌گفتیم : یوسف لامپ را خاموش کن . میخواهیم بخوابیم ، خسته ایم. میگفت : چشم ببخشید الان، لامپ را خاموش میکرد و میرفت زیر پتو و چراغ مطالعه را هم باخودش میبرد . همان زیر قرآن میخواند . و ما درحیرت از یوسف 🎙(نقل از دوست شهید) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹یوسف زهرا🍃 شهید فدایی‌نژاد توی پیاده روی ها بیسیم رو میگرفت و وقتی که نیازی به ارتباطات رادیویی نبود دستشو روی شاسی نگه میداشت و میگفت آقا خط دیگه اشغاله و خطو به کسی نمیدم! و شروع میکرد به مداحی البته بچه ها هم همراهی میکردن و اکثرا میگفتن يوسف مثل بمب روحيه بود بین ما همکارای شهید میگفتن : یوسف بعضی مواقع روزی یک ساعت برای ما روضه حضرت زهرا (سلام ‌الله علیها) میخوند و همین شد که بچه ها این اواخر به شهیدفدائی نژاد میگفتن یوسف زهرا🍃 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
هر تیر از سلاح من،شاید یک دشمن را از پای درآورد,اما.. هر تیر از سلاح من،شاید یک دشمن را از پای درآورد,اما.. ای خواهر عفیفه ام چادر تو سلاحی است که بدون هدف گرفتن,هرلحظه به قلب دشمنان میزند.✌ ️ 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 یوسف یک تک تیر انداز حرفه ای بود از تمرکز بالایی برخوردار بود در هر زمینه ای به خصوص در اعمال نظامی ، میگفت: وقتی میخواهم تیراندازی کنم  آیه " و ما رمیت اذ رمیت" را میخوانم و همیشه به هدف میخورد . این یعنی قرآن را با جان و دل میخواند و میفهمید و به آن عمل میکرد. 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🤲🏻 یک روز به صورت اتفاقی در مسیر کوهنوردی، مقام معظم رهبری را دیدیم و به خدمت‌شان رفتیم. اکثر آدم‌ها در چنین مواقعی یا مشکلات مادی خود را مطرح می‌کنند و یا اینکه از حضرت آقا می‌خواهند برای حاجات دنیایی‌شان مثل ازدواج و بچه‌دار شدن و... دعا کنند، ولی یوسف، به محض اینکه چشمش به جمال، ولی امر مسلمین جهان افتاد، با اشتیاق وصف‌ناپذیری به طرف ایشان رفت و دستشان را بوسید و گفت: «آقا جان! این دنیا برای من کوچک است؛ این دنیا برایم مثل جهنم است... شما برایم دعا کنید که شهید شوم...» حضرت آقا هم در جواب فرمودند: «شما جوانید و به درد انقلاب می‌خورید...» یوسف گفت: «آقا جان! دلم هوایی شده...» حضرت آقا هم فرمودند: «ان‌شاءالله موفق باشید...» چندی بعد به برکت دعای خیر مقام معظم رهبری، یوسف هم موفق شد و به آرزویش که شهادت بود، رسید...💔 🎙(راوی همرزم شهید) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
یک شب قبل از شهادت یوسف بود، در مقری بودیم که 600 متر از دشمن فاصله داشتیم 4 ،5 شب بود درست و حسابی نخوابیده بودیم . حدودای ساعت 4صبح بود و من شدیدا خوابم می آمد، ما داشتیم با دوربین دشمن را نگاه میکردیم . شبهای مرداد ماه آنجا (تپه جاسوسان) خیلی سرد است . من هم کیسه خوابم را پایین تپه جا گذاشته بودم. رفتم در سنگر بچه های تک تیر انداز ، دیدم یوسف برای پست نگهبانی بیدار شده . من به یوسف گفتم خیلی خوابم می آید و کیسه خوابش را قرض گرفتم تا بخوابم. قسمش دادم گفتم : یک ساعتی میخوابم مدیونی اگه بیدارم نکنی برای پست ، ازت راضی نیستم . یوسف گفت: باشه بیدارت میکنم .  من ناگهان بیدارشدم دیدم آفتاب میزنه در صورتم و ساعت 9 صبح است. اعصابم خورد شد که چرا بیدارم نکرد . دیدم جلوی پاهایمان یوسف خوابیده با یک پتوی کهنه خاکی روی خودش از سرما کشیده بود . بیدار شد دعواش کردم که چرا بیدارم نکردی  ؟ خندید و با خنده بحث و عوض کرد... 🎙(راوی همرزم شهید) 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ خبرش که آمد، دلم خالی شد، ولی،زیاد تعجب نکردم. انگار منتظر همین خبر بودم. این اواخر چشمانش برق خاصی داشت. از همان برق چشمانش، پیش پیش خبرش را می دانستم.خبرش که آمد، تعجب نکردم. ولی کمرم شکست...🥀 🎙راوی: پدر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR