eitaa logo
『شھدای‌ِظھور🇵🇸🇮🇷』
8.3هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
5.4هزار ویدیو
24 فایل
〖مامدعیان‌صف‌اول‌بودیم . . ازآخرمجلــس‌شھــدا راچیدنــد :)💔〗 -- ارتباط با خادم : @HOSEIN_561 💛کپــے: صدقه‌جاریست . . . (: 🔴ناشناس : https://eitaa.com/joinchat/876019840C60f081def8
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸تیز‌بینی شهید محمد رضا تورجی زاده محمد رضا بعد از شهادت شهید بهشتی به همراه بچه های مسجد به زیارت مزار ایشان آمدند و مراسمی گرفتند. بعد با اشاره به عکس آیت الله خامنه ای،🌱 می گفت: کسی که می تواند راه بهشتی را ادامه دهد این سید است. با وجود روحانی بودن در خطوط مقدم نبرد حضور دارد و مورد علاقه امام و انسان وارسته و پاکی است. 🔰(بر گرفته از کتاب یا زهرا سلام الله علیها خاطرات و زندگینامه شهید تورجی زاده) 🌷 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
محمد رضا به همه ائمه علاقه وافری داشت ولی علاقه اش به حضرت زهرا سلام الله نوع دیگری بود و آن را بیشتر نشان می‌داد. مخصوصا اگر مشکلی در خانواده پیش می‌آمد، همیشه توصیه می‌کرد به حضـرت زهرا(سلام الله علیها)🍃 متوسل شوید تا ببینید چطور گره زندگی‌تان باز می‌شود. همرزمانش می‌گفتند هر وقت در جبهه هم مشکلی پیش می‌آمد و ناتوانی رزمندگان زیاد می‌شد و در شرایط طاقت فرسایی قرار می‌گرفتند، محمدرضا به خانم فاطمه زهرا(س) متوسل می‌شد و شروع به روضه خوانی می‌کرد و خیلی زود حاجـــــت می‌گرفت.🍃 🎙راوی: برادر شهید 🌷 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔰بخشی از وصیت‌نامه شهید تورجے زاده 🌱در بخشی از وصیت‌نامه شهید تورجی‌زاده آمده است: ♦️امشب که قلم بر کاغذ می‌رانم، ان‌شاءلله هدفی جز رضای دوست و انجام وظیفه ندارم؛ در راه وظایفی که بر عهده‌ام گذاشته شده از ایثار جان هیچ دریغی ندارم. زمانی که قدم اول را در این راه برداشتم به نیت لقای خدا و شهادت بود، امروز بعد از گذشت این مدت راغب‌تر شده‌ام که این دنیا محلی نیست که دلی هوای ماندن در آن را بنماید. ♥️خدایا شاهدی که لباس مقدس سپاه را به این عشق و نیت به تن کردم که برای من کفنی باشد آغشته به خون. خدایا معیار سنجش اعمال خلوص است. من می‌دانم اخلاصم کم است، اما اگر مخلص نیستم امیدوارم. با لطف و کرم خود مرا دریاب که با لیاقت فرسنگ‌ها راه است. 🌷 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸رازی که تا شهادت فاش نشد؛ سه‌شنبه‌های زیبا🌱(قسمت اول) یکی از همرزمان شهید محمد تورجی‌زاده در خاطره‌هایش نقل می‌کند: شهید تورجی زاده در نخستین روزهای سال 63 به گردان ما آمد و بعد از صحبت‌هایی که بین‌مان رد و بدل شد او را پذیرفتم. علت حضورش را در این گردان سؤال کردم. فهمیدم به خاطر بعضی مسائل سیاسی از گردان قبلی خارج شده است. کمی که با او صحبت کردم فهمیدم نیروی پخته و فهمیده‌‌ای است، گفتم: به یک شرط تو رو قبول می‌کنم، باید بی سیم‌چی خودم باشی! قبول کرد و به گردان ما ملحق شد؛ مدتی گذشت. محمد با من صحبت کرد و گفت: می‌خواهم بروم بین بقیه نیروها. گفتم: باشه اما باید مسئول دسته شوی. قبول کرد. 🔻این نخستین باری بود که مسئولیت قبول می‌کرد؛ بچه‌ها خیلی دوستش داشتند. همیشه تعدادی از نیروها اطراف محمد بودند. چند روز بعد گفتم محمد باید معاون گروهان شوی. قبول نمی‌کرد، با اصرار به من گفت: به شرطی که سه‌شنبه‌ها تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی، با تعجب گفتم: چطــور؟ با خنده گفت: جان آقای مسجدی نپرس، قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. مدیریت محمد خیلی خوب بود. 🌷 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸رازی که تا شهادت فاش نشد سه شنبه های زیبا 🌱(قسمت دوم) 🎙به نقل از همرزم شهید مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم: باید مسئول گروهان بشی. رفت یکی از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم: اگر مسئولیت نگیری باید از گردان بری، کمی فکر کرد و گفت: قبول می‌کنم، اما با همان شرط قبلی، گفتم: صبر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط بگذاری؟ اصلا بگو ببینم بعضی هفته‌ها که نیستی کجا می‌روی؟ اصرار می‌کرد که نگوید. من هم اصرار می‌کردم که باید بگویی کجا می‌روی. بالأخره گفت: حاجی تا زنده هستم به کسی نگو، من سه‌شنبه‌ها از این جا می‌رم مسجد جمکران و تا عصر چهارشنبه بر می‌گردم. با تعجب نگاهش می‌کردم.😳 چیزی نگفتم. بعدها فهمیدم مسیر 900 کیلومتری دارخــوئیــن تا جمکـران را می‌رود و بعد از خواندنن نماز امام زمـــان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر می‌گردد. یکبار همراهش رفتم. نیمه‌های شب برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمد انداختم. سرش به شیشه بود. مشغول خواندن نافله بود. قطرات اشک از چشمانش جاری بود. در مسیر برگشت با او صحبت می‌کردم. می‌گفت: یک بار ۱۴ بار ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم نماز را خواندم و سریع برگشتم. 🌷 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹توسل به امام زمان در سیره شهید محمد رضا تورجے زاده🍃 در عملیات والفجر دو، همه مهمات خود را گم کرده بودیم. مهم تر از آن راه را هم، گم کرده بودیم. دست مان از همه اسباب ظاهری قطع بود. رو به بچه ها گفتم: بچه ها!🖐 فقط یک راه وجود دارد. ما یک امام غایب داریم که در سخت ترین شرایط به دادمان می رسد. هر کسی در یک سمتی رو به دل بیابان حرکت کند و فریاد «» سر دهد. مطمئن باشید ،یا خود آقا تشریف می آورد و یا یکی از یارانشان به دادمان خواهد رسید». 🔶همه در دل بیابان با حضرت مأنوس شده بودیم. دیدم چند نفر با لباس پلنگی به سمت ما می‌آیند. پشت درختان و صخره ها قایم شدیم. وقتی جلوتر آمدند، شناختمشان. برادر نوذری از فرماندهان گردان یا زهرا (س) بودند. خطاب به بچه ‌ها گفتم: دیدید امام زمان (عجل الله) ما را تنها نگذاشت. 🎙راوی: شهید تورجی زاده 🔰کتاب یا زهرا سلام الله علیها؛ زندگی نامه و خاطرات شهید محمد رضا تورجی زاده 🌷 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
ShahidToorajiZadeh_ZiaratAshoora.mp3
22.55M
▪️زیارت عـاشورا بسـیار محزون و دلـنشـیـن 🌿با نوای شهید محمد رضا تورجے زادهـ در جبهہ بین رزمندگان. (التماس دعا)🌷 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 وتوی یمنی 🔹 چشم در برابر چشم، موشک در برابر موشک، محاصره در برابر محاصره؛ معادله انصارالله یمن 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 کمین نیروهای مقاومت برای سربازان اسراییلی و تحمیل تلفات سنگین 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه پودر شدن چند صهیونیست توسط رزمندگان فلسطینی 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ در مدت این پنج سالی که در جبهه بود، خیلی کم پیش می‌آمد سالم باشد و به خانه بیاید مگر این که مجروحیتی برایش پیش می‌آمد، که ناچار می‌شد چند روزی از مناطق جنگی دور باشد. یک بار از بنیاد شهید به من گفتند: "تعداد مجروحیت‌های محمدرضا را بر روی برگه‌ای بنویس". من گفتم: "والا من نمی‌دانستم که پسرم شهید می‌شود که تعداد مجروحیت‌هایش را یادداشت کنم. اما شما بپرسید چند دفعه سالم به خانه آمد؟! همه‌اش یا مجروج بود یا شیمیایی یا دستش در گچ یا پایش در گچ". خیلی کم می شد که سالم برگردد. یادمه اواخر زنده بودن محمدرضا، بدنش پر از ترکش شده بود. رفت بیمارستان شهید صدوقی. زمانی که دکتر معاینه‌اش کرد، گفت: "دو تا ترکش توی ریه، کنار قلبت است. بیا بخواب تا ترکش‌ها را از بدنت در بیارم؛ خطرناک است". محمدرضا گفت: " نه آقای دکتر، نیازی نیست! دیگه به اون جاها قد نمی‌دهد"... 🎙راوی: مادر شهید 🌷 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ حتی در زمان مجروحیت که از جبهه باز می‌گشت به کمک پدر خود می‌شتافت و حتی با مجروحیتی که داشت به من در کارهای خانه کمک می‌کرد. محمد رضا در جبهه بارها مجروح شد به گونه‌ای که در میان دوستان به شهید زنده🌷 معروف شد و هر بار پیش از بهبودی کامل باز به جبهه عزیمت می‌کرد. 🎙راوی:مادر شهید 🌷 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔰بخشی از وصیت نامه شهید : همرزمانم، سخنی با شما دارم. همیشه گفته‌ام: بسیجی‌ها،🖐🏼 سپاهی‌ها 🖐🏼این لباسی که بر تن کرده‌اید خلعتی است از جانب فرزند حضرت زهرا (سلام الله علیها) پس لیاقت خود را به اثبات برسانید. نظم در امور را سرلوحه خود قرار دهید. روز به روز بر معنویت و صفای روح خود بیفزایید، نماز شب را وظیفه خود بدانید، حافظی بر حدود الهی باشید، در اعمال خود دقت کنید که جبهه حرم خداست؛ در این حرم باید از ناپاکی‌ها به دور بود. عزیزانم، امام را همچون خورشیدی در بر بگیرید، به دورش بچرخید، از مدارش خارج نشوید که نابودیتان حتمی است. 🌷 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ یکبار ماجرا اینگونه بوده که در جبهه شرایطی فراهم شده بود که رزمندگان میان دشمن گیر کرده بودند و نمی دانستند از کدام طرف بروند. بچه‌ها هم چشم هاشون رو به محمدرضا دوخته بودند، ببینند چه می‌گوید. شرایط آن قدر بد بوده که مجبور می شوند برای فرار، خودشان را از ارتفاعات ۸۰ متری پرت کنند. محمدرضا می‌گفت: "آن وقت یکدفعه سرم را بالا کردم و گفتم خدایا تو را به حضرت زهرا(سلام الله علیها) قَسمت می دهم راه را به ما نشان بدهی که یکدفعه نمیدانم چطور شد از آن طرفی که رفتیم، به طرف نیروهای خودی وارد شدیم". 🎙راوی: برادر شهید 🌷 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
29.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽فیلم مصاحبه با شهید محمد رضا تورجی زاده 🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
♦️🍃کلام آیت الله جوادی آملی در خصوص شهید تورجی زاده به نقل از شهید سید محمد حسین نواب (روحانی وارسته ای که در سال ۷۳ در منطقه بوسنی به شهادت رسید)🍃♦️ تعریفش را از برادرم که همرزم او بود زیاد شنیده بودم، یکبار یکی از نوارهایش را گوش دادم؛ حالت عجیبی داشت. از آنچه فکر میکردم زیباتر بود؛ نوایی ملکوتی داشت؛ بعد از آن همیشه در حجره به همراه دیگر طلبه‌ها نوارهایش را گوش میکردیم. 🔸بسیاری از دوستان مجذوب صدای او بودند، دعای کمیل و توسل او مسیر زندگی خیلی از افراد را عوض کرد. 🌙شب بود که به همراه چند نفر از دوستان دور هم نشسته بودیم، دعای توسل شهید تورجی زاده در حال پخش بود، هر کس در حال خودش بود، صدای در آمد بلند شدم و در را باز کردم، در نهایت تعجب دیدم استاد گرامی ما حضرت آیت الله جوادی آملی پشت در است؛ با خوشحالی گفتم بفرمایید. 🌱ایشان هم در نهایت ادب قبول کردند و وارد شدند، البته قبلاً هم به حجره ها و طلبه هایشان سر میزدند. سریع ضبط را خاموش کردیم، استاد در گوشه ای از اتاق نشستند. بعد گفتند: "اگر مشکلی نیست ضبط را روشن کنید." صدای سوزناک و نوای ملکوتی او در حال پخش بود. استاد پرسیدند: "اسم ایشان چیست؟" گفتم : "محمد رضا تورجی زاده." استاد پس از کمی مکث فرمودند: "ایشان (در عشق خدا) سوخته است." گفتم : "ایشان شهید شده. فرمانده گردان یا زهرا(سلام الله علیها) هم بوده." استاد ادامه داد: "ایشان قبل از شهادت سوخته بوده."💔 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ پدر یکی از شهیدان حزب الله لبنان خطاب به امام خامنه ای 🔹آقاجان اگر ما را بکشند، آتش بزنند و ذره ذره مان کنند، سپس خاکستر مان را در هوا پراکنده کنند و این کار را هزار بار هم انجام دهند باز هم از شما جدا نخواهیم شد.🍃 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🔸ماجرای سفر به مشهد و درخواست شهید از امام رضا:🌿 دفعه آخری که مرخصی گرفت و آمد،آخرین روزهای اسفند سال ۶۵ بود. سر و صورتش پانسمان پیچ و دستش هم در گچ بود.این بار شدیدتر از قبل مجروح شده بود و حالت‌های عجیب‌تری داشت. بیشتر از همیشه سر مزار دوستان شهیدش می‌رفت.خسته بود ودل شکسته 💔و در دعاهایش با لحن متفاوت‌تری،آرزوی شهادت می‌کرد. 🌷 🔻تصمیم گرفت با برخی دوستانش به مشهد برود.من اول به خاطر اوضاع نامناسب جسمی و جراحات دستش مخالفت کردم و گفتم:تو نمی‌تونی با این دست، ساک به دست بگیری و من هم نمیخام بارت را روی دوش دوستانت بگذاری. پس به شرطی اجازه رفتن می‌دهم که برادرت را هم با خودت ببری تا کمک حالت باشد. که خداروشکر قبول کرد. برادرش علی که همسفر مشهدش شده بود. برایم تعریف کرد: "محمدرضا این مدت که مشهد بود حس وحال عجیب و قابل توجهی داشت. روزاول اصلا داخل حرم نرفت و دورا دور به آقا سلام ‌داد. تا این‌که روز دوم زودتر از بقیه دوستان اذن دخول را خواند و وارد حرم شد. اشک می‌ریخت و با آقا صحبت می‌کرد". به او گفته بودند: "چرا روزهای اول داخل حرم نمی‌رفتی؟" گفته بود: من تا حاجتم را از امام رضا(ع) نگیرم، داخل نمی‌آیم. البته من این ها را بعد از شهادتش فهمیدم. اینکه همان شب اول در مشهد،خواب امام رضا(ع) را دیده بود که به اوگفته بودند: "تو بیا داخل حرم، ما حاجت تو را داده‌ایم". 🌿 محمدرضا حاجت شهادتش را از امام رضا(ع) گرفت. محمدرضا حتی بعد از دیدن آن خواب، برای خودش کفنی در مشهد خریده و به حرم امام رضا (ع) تبرکش کرده بود. 🎙راوی: مادر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹بعد از سفر مشهد🍃 وقتی از مشهد برگشت نشاط عجیبی داشت.🌱 از بیشتر دوستان و آشنایان خداحافظی کرده و از همه حلالیت طلبیده بود. تغییر در چهره‌اش مشخص بود. یک روز هم پیش من آمد و گفت: "مادر من برای خودم چیزی از مشهد خریده‌ام که می‌دانم اگر به شما بگویم دعوام می‌کنید". گفتم: "نه برای چی باید دعوات کنم". نمی دانستم چه می‌خواهد بگوید. گفت: "چرا مطمئنم که دعوام می کنید" و بعد کفن را نشانم داد. یکدفعه بدنم شروع به لرزیدن کرد و برای این که خودم را از تنگ و تا نیندازم، گفتم: "این را برای من خریدی و انشالله شما خودت میری مکه و کفنت را از آنجا میخری و با آب زمزم می شوری و بعد از صد سال اون رو به خودت می گیرن." یکدفعه کفن را بین دو زانویش گذاشت و گفت: " نخیر مال خودمه!!!" بعد هم رفته بود به خواهرش گفته بود که کفن را فلان جا گذاشته‌ام. اگر خبری شد هول نکنید و دنبالش نگردید. البته همه ما می‌دانستیم که شهید غسل و کفن ندارد و او این‌ کار را برای آماده کردن ما انجام داده است. 🎙راوی: مادر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR