eitaa logo
『شھدای‌ِظھور🇵🇸🇮🇷』
8.3هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
5.4هزار ویدیو
24 فایل
〖مامدعیان‌صف‌اول‌بودیم . . ازآخرمجلــس‌شھــدا راچیدنــد :)💔〗 -- ارتباط با خادم : @HOSEIN_561 💛کپــے: صدقه‌جاریست . . . (: 🔴ناشناس : https://eitaa.com/joinchat/876019840C60f081def8
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 حضور امام خامنه‌ای بر سر مزار شهدای لشكر فاطميون افغانستان. ۹۵/۱۱/۱۳ 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
شهید (شهید مدافع حرم فاطمیون)♥️ معروف به 🖐🏼 🔸تاریخ تولد : 1365/07/09🌿 🔸محل تولد : مشهد🌿 🔸تاریخ‌ شهادت:1393/12/09🌹 🔸محل شهادت : تل قرین - درعا - سوریه🌹 🔸وضعیت تاهل : مجرد🌸 🔸محل مزار شهید : مشهد - بهشت رضا (ع) - بلوک ۳۰ - ردیف ۸۸ - شماره ۴۱🥀 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💢شیطنت شبکه‌های معاند و ضد انقلاب علیه لشکر فاطمیون بعد از حادثه دلخراش و دردناک تروریستی در حرم مطهر امام رضا(ع) و شهادت دو روحانی جهادی به دست یک ازبک‌تبار به نام «عبدالطیف مرادی»، عکسی توسط عناصر ضد انقلاب در فضای مجازی با این عنوان که «ضارب سه روحانی در مشهد، عضو لشکر فاطمیون و از نزدیکان حاج قاسم سلیمانی بوده» به صورت گسترده منتشر شد. 🔸از آنجا که خداوند متعال دشمنان ما را از جاهل‌ترین موجودات قرار داده‌ است، عکس شهید فاتح که چهره‌ای شناخته شده میان ملت‌های مقاومت می‌باشد را بعنوان ضارب سه روحانی منتشر کرده‌اند. سردار شهید رضا بخشی، متولد مهرماه ۱۳۶۵ در مشهد است که در نهم اسفند ماه ۱۳۹۳ به شهادت رسید. جوانی که بورسیه تحصیلی مسکو را به بهای شهادت رها کرد و خود را برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) به سوریه رساند. او تحصیلات حوزوی را در مقطع کارشناسی ارشد، رشته فقه و معارف اسلامی و تحصیلات دانشگاهی را در مقطع کارشناسی رشته حقوق در دانشگاه پیام نور فریمان گذراند و به عنوان پژوهشگر و دانشجوی برتر معرفی شد ✅ (فاتح) 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔴سردار شهید مدافع حرم «رضابخشی» با نام جهادی در تاریخ ۱۳۶۵/۷/۹ در شهر مقدس مشهد در خانواده ای متدین و مذهبی به دنیا آمد. وی از همان کودکی شیفته کلاس های فرهنگی مسجد محل زندگی خویش شد و در این کلاس ها،حضوری پر رنگ داشت 🔘تاثیر فضای معنوی مسجد در کنار تعهد خانوادگی، شهید را بر آن داشت تا در کنار تحصیلات معمول و کلاسیک خود،به فرا گیری دروس حوزوی نیز مشغول شود و نشان سربازی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را بر تن و جان خود حک نماید. از همین رو دروس مقدماتی حوزه را در مدرسه حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف سپری کرد و در حوزه_علمیه مشهد،مشغول تحصیلات حوزوی گشت. در دوره دبیرستان به عنوان دانش آموز نمونه شناخته شد و در تمامی مسابقات_قرآنی، تفسیر، نهج البلاغه و...در زمره برترین ها محسوب میشد و مقام های بسیاری کسب نمود. شهیدبزرگوار که تحصیلات حوزوی و دانشگاهی را مکمل هم می دانست،در ادامه وارد جامعةالمصطفی‌العالمیه شد و در رشته ی علوم قرآن و حدیث و کارشناسی ارشد فقه و معارف اسلامی ادامه تحصیل داد. 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
⚽️ به ورزش فوتبال علاقه شدیدی داشت و اهل شنا نیز بود در واقع شناگر قهاری بود. در مباحث حوزوی با همه مباحثه می کرد؛ به قدری که حیرت همگان را بر می انگیخت زیرا او از بقیه همکلاسی های حوزه اش کوچکتر بود شاید سبب این همه توفیق،اخلاق و رفتار خوش شهید با خانواده و اطرافیانش بود او نسبت به پدر و مادر خود تواضع و خاکساری خاصی داشت و اخلاق و رفتار اسلامی اش در میان دوستان و آشنایان زبانزد بود ...👌 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیزان این کلیپ زیبا رو ببینید و کلی روحیه بگیرید🥺😍 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
با نعره یا «حسین»جان می‌گیریم ما حامی دین و دشمن تکفیریم سوگند به بانوی دوعالم زینب 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهدا عاشق اند معشوقشان شاگردند؛ معلمشان (ع)است... معلم اند... درسشان است مسلح اند... سلاحشان است مسافرند، مقصدشان است 🕊 مستحکم اند، تکیه گاهشان ست...🍃 شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات 🌸 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 🌐در طی تحصیل خود در جامعة_المصطفی_العالمیه، به عنوان دانشجوی برتر نخبه در زمینه های پژوهشی دعوت به همکاری میشود. هوش سرشار و استعداد بالای شهید ،همراه با توکل و تلاش ویژه اش،موجب شد تا بورسیه تحصیلی او برای تحصیل در مسکو قطعی شود اما در همین اثنا بود که خبر تهدید حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) را شنید و وظیفه خود را چیز دیگری یافت او که غیرت دینی مثال زدنی داشت،بی درنگ ،برای دفاع از حرم اهل بیت(علیه السلام) عازم سوریه شد و با نام جهادی ، فاتح قله های روحانی و معنوی شد و جام را سر کشید ... 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ به خانواده اش می گوید: که من در میدان_نبرد نیستم و به امور دفتری بچه ها رسیدگی میکنم و به همراه آنها به حرم رفته و برایشان مداحی میکنم؛خاطرتان جمع جای من امن و خوب است اما خانواده غافل از اینکه،فرزندشان فرمانده ای غیور ،توانا، فاتح_دلها وخوبیهاست. ‌ خیلی از رزمنده های ایرانی و عراقی و لبنانی و سوری و دیگر مدافعان_حرم او را به نام میشناختند و می‌دانستند هر جا که فاتح پا بگذارد عملیات حتما با پیروزی همراه است . نبردهای رو در رویش با تکفیری ها و رشادت ها و دلیری های شهید همچنان در عتیبه، ملیحه و درعا و غوطه_شرقی و حلب بر زبان رزمنده های مقاومت جاریست. او این اخلاص و پشتکارش را به خوبی نشان داد،چرا که حتی زمانی که در مرخصی بود از هیچ تلاشی برای رفع مشکلات بچه های فاطمیون دریغ نمی کرد. تمام هم و غمش این بود که مبادا کسی از خانواده شهید یا رزمنده مشکل یا ناراحتی داشته باشد . . .! ‌ 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ او با درایت و پشتکاری که داشت اعتماد فرمانده_ابوحامد را جلب کرد و فرمانده او را به عنوان جانشین خود انتخاب کرد درمیدان نبرد از هیچ خطری هراسی به دل نداشت، یک بار از ناحیه بازو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و مجروح شداما خم به ابرو نیاورد چرا که حتی برای مداوا و بهبودی به مرخصی نیامد.. ‌ 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ از هیچ یک از کارهایش برای خانواده تعریف نمی کرد تا مبادا ،مادر ،نگران شود. در خانه مراعات حال مادر را می‌کرد. حتی به دوستان نزدیکش هم چیزی نمی گفت، به آنها گفته بود که در آنجا آبدارچی هست... شهید مدافع حرم «رضا بخشی» در همان شب و روزهای اعتکاف های عاشقانه اش در حرم مطھر رضوی برگزیده شد و یا شاید در شب و روز های محرم دوران چهارده سالگیش که با چه عشقی و حالی مداحی میکرد؛در مسجد محل و یا شاید در عھد و پیمانی که در کاروان راهیان نور با شھدای هشت سال دفاع مقدس بسته بود خدا می‌داند همیشه اولین کاری که بعد از آمدن از سوریه می‌کرد این بود که هنوز وسایلش را بر زمین نگذاشته به می‌رفت و با حال و هوایی ویژه زیارت امین الله می‌خواند او خود را برای ادامه دادن تحصیلاتش در مقطع در رشته دانشگاهی اش حقوق آماده می کرد؛نا گفته نماند که موضوع پایان_نامه ارشدش را تحولات پیرامون سوریه انتخاب کرده بود ... ‌ 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔴بار آخری که رفت قول داده بود به مادر که دو هفته ای برگردد؛واقعا درست گفته اند،مرد است و قولش و به قولش عمل کرد و درست دو هفته بعد در سن ۲۷ سالگی روز شنبه ۹ اسفند ماه سال ۱۳۹۳ و در حال و هوای ایام فاطمیه در درگیری با تروریست های تکفیری در جریان عملیات آزادسازی تل‌قرین در حومه درعا دعوت حق را لبیک گفت و در کنار فرمانده ابوحامد جان به جان آفرین تسلیم کرد ❗️دکتری حقوقش را نگرفت، اما دکتری بالاتر از آن را از دستان با کفایت ابوالفضل_العباس(علیه السلام ) و حضرت زینب_کبری(سلام الله علیها ) گرفت.🌷همچون عباس(علیه السلام ) دستش را فدا کرد به قول خودش دست و پا که سهل است جان و سرمان به فدای حضرت زینب(سلام الله علیها )🌸 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸رشادت فاتح✊🏼 🔸خاطره🍃 ‌ فاتح به فرمانده همه گروهانها فرمان عقب‌نشینی داد، یک ساعت گذشته بود که همه رزمنده‌ها منطقه راخالی کردند، چیزی به غروب نمانده بود، فاتح آرام و قرار نداشت، جلو رفتم و گفتم: چه خبر شده؟ گفت: «سوار شو تا برویم...» نشستیم داخل تویوتا و دونفری رفتیم داخل محلی که هرلحظه احتمال ورود نیروهای مسلح داعشی وجود داشت. او پشت فرمان نشسته بود با سرعت رانندگی می‌کرد. به او گفتم: «داعشی ها همه‌جا هستند. اگر جلوتر برویم اسیر خواهیم شد» گفت: «حتماً این جا کسی از عقب نشینی بی‌خبر مانده و برنگشته است». فقط بین کوچه‌ها رانندگی می‌کرد و من وحشت‌زده به‌صورت فاتح نگاه می‌کردم،😨 یک‌باره جلوی یک ساختمان مرتفع و مخروبه ایستاد و گفت : اینجا دیده بان ادوات (خمپاره) مستقر بوده، باید سربزنم و ببینم هنوز این جاست یا به عقب برگشته... باعجله رفت و پس از لحظاتی با یک رزمنده برگشت، معلوم شد این رزمنده از عقب‌نشینی بی‌خبر بوده... خدا را شکر کردیم و برگشتیم . . . هوا کم‌کم تاریک شده بود، هنوز از محل خارج نشده بودیم که دوباره ترمز زد و دنده‌عقب گرفت😬 و گفت: فلانی دوشب تا صبح نگهبانی داده، امروز صبح می‌رفت یک‌گوشه بخوابد، حتماً او هم از عقب‌نشینی بی‌خبر است❗️ 🔻گفتم : این دیگر حماقت است، گفت: «اگر با من نمی‌آیید از ماشین پیاده شوید». با سرعت زیاد داخل کوچه‌هایی که به مخروبه تبدیل‌شده بود، ویراژ می‌داد. هوا کاملاً تاریک شده بود. به کوچه‌ای رسیدیم که کاملاً ویران‌شده بود، باعجله پیاده شد. خانه به خانه می‌رفت و اسم یک نفر را صدا می‌زد. وارد یک ساختمان چندطبقه شد و بیرون نیامد، قلبم داشت از حرکت می‌ایستاد 😰 هرلحظه خطر اسارت در کمین ما بود، چند دقیقه گذشت و فاتح با یک جوان خواب‌آلود از ساختمان خارج شد.😮‍💨 خوشحالی در چهره فاتح موج می‌زد.😁 آن شب با همه گردان به سلامت دورهم جمع شدند . . .❤️ ‌ 🎙(نقل‌ازهمرزم‌شهید) 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک جوان فلسطینی در جریان بازدید امروز امام خامنه‌ای از نمایشگاه بین المللی کتاب تهران هدیه‌ای را به ایشان تقدیم کرد. رهبر انقلاب نیز در مقابل انگشتر خود را به این جوان فلسطینی هدیه داد.❤️🍃 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی امام خامنه‌ای تسبیح را می‌گیرد و تسبیح خود را هدیه می دهد😍 🔹️ خانم سپهری نویسنده کتاب‌های «نورالدین پسر ایران» و «لشکر خوبان» است که رهبر معظم انقلاب در سال‌های گذشته با نگارش تقریظ از این کتاب‌ها تحسین کرده بودند. 🔹️ کتاب «مرد ابدی» شامل روایتی مستند از زندگی سردار شهید حسن طهرانی مقدم از این نویسنده دفاع مقدس هم به تازگی روانه بازار نشر و در سی‌وپنجمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران عرضه شده است. 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
دوست شهید میدونے یعنےچے؟! یعنے:...↷°" وقتے گناه درِ قلبت💛 را مےزند یاد نگاهش بیوفتـــے.... و در و باز نڪنے... یعنے محرم اسرار قلبت💫 آن اسرارےڪه هیچڪس نمےداند... بین خودت و... خدا و... دوست شهیدت🥀! ❤️🌱 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR ‎‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃صدای خوشی داشت، دست‌کم به دل من مادر که خیلی می‌نشست. گفته بودم باید برایم روضه بخوانی. از شما چه پنهان ازش قول گرفته بودم. چند محرم من و بچه‌ها و پدر و مادرم در خانه می‌نشستیم و او برایمان نوحه می‌خواند. خوش هم می‌خواند. دهه اول محرم شب‌ها نوحه‌خوان مجلس خانه‌ام رضا بود. البته بعد‌ها همرزمانش از محرم‌هایی گفتند که رضا برایشان نوحه می‌خواند و آن‌ها به یاد شهید کربلا سینه می‌زدند. بین اشیا و وسایل بازمانده از شهید، دفترچه‌ای به چشم می‌خورد که با خطی خوانا اشعار محرم و صفر در آن نوشته شده است ...! 🌿هرقدر از تودل‌برویی رضا بگویم، کم است. شاید بگویید، چون رفته است، این حرف زده می‌شود، اما واقعا رضا گلی بود میان بچه‌هایم که گلچین روزگار زود پرپرش کرد ...🕊 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
احترامی که به آموزگارش گذاشت❗️ چهارم دبستان بود که یک روز معلمش من را خواست. گفت «درس و مشق رضا خیلی خوب است. هوش بالایی هم دارد، اما او و چند بچه دیگر خیلی شیطنت می‌کنند.» بنده خدا دختر روستا بود. وقتی از بازیگوشی آن چندنفر تعریف می‌کرد، چشمانش خیس از اشک شده بود. به خانه که آمدم، رضا را کشیدم کناری و نصیحت و راهنمایی کردم. تمام مدت بچه‌ام سرش را پایین انداخته بود و از خجالت حرفی نمی‌زد. بعد آن روز رضا آرام و مطیع شده بود ... 🎙نقل از مادر شهید 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
✅در خانه نشسته بودیم که آقا رضا از در وارد شد. دستش هنوز باندپیچی‌ بود. دلیل پانسمان کردن دستش را پرسیدم، گفت: «داخل ماشین بودیم و به سمت منطقه می‌رفتیم که ناگهان ماشین ما چپ شد و چندتکه شیشه داخل آرنجم فرو رفت، چیز مهمی نیست...» من هم این حرف آقا رضا را باور کردم. او دارای ویژگی‌های اخلاقی‌ زیادی بود و همین موضوع باعث اعتماد ما به تک‌تک حرف های او می‌شد. همان روزبه مسجد محل رفته بودم که یکی از همسایه‌ها جلو آمد و از من پرسید پسر شما در سوریه زخمی شده؟ من که از ماجرا بی‌خبر بودم با ناراحتی گفتم: «نه او به خانه برگشته والان هم صحیح و سالم است، فقط شیشه دستش را بریده والان به همین دلیل دستش را باندپیچی کرده است». بعد خطاب به کسی که درباره مجروحیت رضا سؤال کرده بود، گفتم: «خجالت بکشید، درست نیست برای مردم شایعه درست کنید». بعد که به خانه‌ برگشتم و دوباره زخم آقا رضا را دیدم و دقت کردم. با خودم گفتم «حق باکسی است که خبر مجروحیت رضا را مطرح کرده بود، زخم رضا یک زخم عادی نبود». «دفعه آخری که آقا رضا به مرخصی آمده بود قرار نبود به سوریه برگردد. یک روز صبح تلفن آقا رضا چند بار زنگ خورد، او هر بار تلفن را جواب می‌داد خطاب به کسی که پشت خط بودمی گفت: «حتماً خودم را می‌رسانم.» وقتی تلفن را قطع کرد یکی از خواهرهایش به او گفت: «تو چند بار به سوریه رفتی. این بار نرو. تو سهمت را پرداخت کردی و دین از گردنت برداشته شد.» من هم از او خواستم نرود. آقا رضا در جواب من گفت: «من می‌روم و شما نمی‌توانید جلوی من را بگیرید. من برای امشب بلیت هواپیما گرفته‌ام و باید بروم. من می‌روم و تا دو هفته دیگر حتماً باید برگردم. یک مقدار وسیله دارم که باید تحویل بدهم». من با شنیدن جمله آخرش از ته دل احساس خوشحالی کردم و گفتم بعد از دو هفته برمی‌گردد و برای همیشه می‌ماند. هر وقت او زنگ می‌زد به او می‌گفتم: «رضا جان زودتر برگرد». رضا در جوابم می‌گفت: «مادر جان من و تعداد زیادی از مدافعان حرم آمده‌ایم تا کاری کنیم که شما به زیارت حضرت زینب(سلام الله علیها ) بیایید»... 🎙(نقل از مادر شهید) 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR