eitaa logo
『شھدای‌ِظھور🇵🇸🇮🇷』
6.6هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
6هزار ویدیو
24 فایل
〖مامدعیان‌صف‌اول‌بودیم . . ازآخرمجلــس‌شھــدا راچیدنــد :)💔〗 -- ارتباط با خادم : @HOSEIN_561 💛کپــے: صدقه‌جاریست . . . (: 🔴ناشناس : https://eitaa.com/Nashenas_Shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃صدای خوشی داشت، دست‌کم به دل من مادر که خیلی می‌نشست. گفته بودم باید برایم روضه بخوانی. از شما چه پنهان ازش قول گرفته بودم. چند محرم من و بچه‌ها و پدر و مادرم در خانه می‌نشستیم و او برایمان نوحه می‌خواند. خوش هم می‌خواند. دهه اول محرم شب‌ها نوحه‌خوان مجلس خانه‌ام رضا بود. البته بعد‌ها همرزمانش از محرم‌هایی گفتند که رضا برایشان نوحه می‌خواند و آن‌ها به یاد شهید کربلا سینه می‌زدند. بین اشیا و وسایل بازمانده از شهید، دفترچه‌ای به چشم می‌خورد که با خطی خوانا اشعار محرم و صفر در آن نوشته شده است ...! 🌿هرقدر از تودل‌برویی رضا بگویم، کم است. شاید بگویید، چون رفته است، این حرف زده می‌شود، اما واقعا رضا گلی بود میان بچه‌هایم که گلچین روزگار زود پرپرش کرد ...🕊 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
احترامی که به آموزگارش گذاشت❗️ چهارم دبستان بود که یک روز معلمش من را خواست. گفت «درس و مشق رضا خیلی خوب است. هوش بالایی هم دارد، اما او و چند بچه دیگر خیلی شیطنت می‌کنند.» بنده خدا دختر روستا بود. وقتی از بازیگوشی آن چندنفر تعریف می‌کرد، چشمانش خیس از اشک شده بود. به خانه که آمدم، رضا را کشیدم کناری و نصیحت و راهنمایی کردم. تمام مدت بچه‌ام سرش را پایین انداخته بود و از خجالت حرفی نمی‌زد. بعد آن روز رضا آرام و مطیع شده بود ... 🎙نقل از مادر شهید 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
✅در خانه نشسته بودیم که آقا رضا از در وارد شد. دستش هنوز باندپیچی‌ بود. دلیل پانسمان کردن دستش را پرسیدم، گفت: «داخل ماشین بودیم و به سمت منطقه می‌رفتیم که ناگهان ماشین ما چپ شد و چندتکه شیشه داخل آرنجم فرو رفت، چیز مهمی نیست...» من هم این حرف آقا رضا را باور کردم. او دارای ویژگی‌های اخلاقی‌ زیادی بود و همین موضوع باعث اعتماد ما به تک‌تک حرف های او می‌شد. همان روزبه مسجد محل رفته بودم که یکی از همسایه‌ها جلو آمد و از من پرسید پسر شما در سوریه زخمی شده؟ من که از ماجرا بی‌خبر بودم با ناراحتی گفتم: «نه او به خانه برگشته والان هم صحیح و سالم است، فقط شیشه دستش را بریده والان به همین دلیل دستش را باندپیچی کرده است». بعد خطاب به کسی که درباره مجروحیت رضا سؤال کرده بود، گفتم: «خجالت بکشید، درست نیست برای مردم شایعه درست کنید». بعد که به خانه‌ برگشتم و دوباره زخم آقا رضا را دیدم و دقت کردم. با خودم گفتم «حق باکسی است که خبر مجروحیت رضا را مطرح کرده بود، زخم رضا یک زخم عادی نبود». «دفعه آخری که آقا رضا به مرخصی آمده بود قرار نبود به سوریه برگردد. یک روز صبح تلفن آقا رضا چند بار زنگ خورد، او هر بار تلفن را جواب می‌داد خطاب به کسی که پشت خط بودمی گفت: «حتماً خودم را می‌رسانم.» وقتی تلفن را قطع کرد یکی از خواهرهایش به او گفت: «تو چند بار به سوریه رفتی. این بار نرو. تو سهمت را پرداخت کردی و دین از گردنت برداشته شد.» من هم از او خواستم نرود. آقا رضا در جواب من گفت: «من می‌روم و شما نمی‌توانید جلوی من را بگیرید. من برای امشب بلیت هواپیما گرفته‌ام و باید بروم. من می‌روم و تا دو هفته دیگر حتماً باید برگردم. یک مقدار وسیله دارم که باید تحویل بدهم». من با شنیدن جمله آخرش از ته دل احساس خوشحالی کردم و گفتم بعد از دو هفته برمی‌گردد و برای همیشه می‌ماند. هر وقت او زنگ می‌زد به او می‌گفتم: «رضا جان زودتر برگرد». رضا در جوابم می‌گفت: «مادر جان من و تعداد زیادی از مدافعان حرم آمده‌ایم تا کاری کنیم که شما به زیارت حضرت زینب(سلام الله علیها ) بیایید»... 🎙(نقل از مادر شهید) 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸گوش‌به‌فرمان فرمانده🖐🏼 ⚽️«آقا رضا در دو رشته فوتسال و شنا فعالیت می‌کرد و در بین تیم‌های جامعة المصطفی که از بین تمام کشورهای اسلامی بودند مقام‌هایی را کسب کرده بود. قبل از رفتنش به سوریه، بورسیه مسکو را برای ادامه تحصیل دریافت و مدارکش را هم ترجمه کرده بود. مادرم اول راضی نبود او به مسکو برود ولی بعد راضی شد.اما آقارضا با دیدن شرایط سوریه به ناگاه نظرش عوض شد و به سوریه رفت. آقا رضا وقتی به مرخصی می‌آمد شبی دو ساعت می‌خوابید. بیشتر شب‌ها از خانه بیرون می‌رفت و تا صبح قدم می‌زد تا وقتی به سوریه برگشت کم‌خوابی شب های عملیات از مؤثر بودنش در هجوم‌ها کم نکند و همیشه برای دفاع از حرم آمادگی لازم را داشته باشد. آن طور که همرزمان شهید تعریف می‌کنند، داعشی ها دریکی از عملیات ها یک تانک را پر از مواد منفجره کرده و به‌طرف خاکریز مدافعان حرم فرستاده بودند. اما به لطف خدا این تانک نتوانست از خاکریز عبور کند و پشت خاکریز منفجر شد. مدافعان حرمی که پشت خاکریز بودند از صدای مهیب انفجار دچار سردرگمی شده بودند. بعد از انفجار تانک، داعشی ها به سمت خاکریز حمله کرده بودند در همین لحظه آقا رضا از راه رسیده بود و مدافعان حرم با دیدن آقا رضا یکی یکی از جا بلند شده بودند و گوش‌به‌فرمان فرمانده مقابل داعشی ها باقدرت ایستادگی کرده بودند.» ‌ 🎙(نقل از برادر شهید) 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فاطمیون برای نبرد نهایی در سرزمین قدس آماده‌اند ...✊🏼 رضا جبهه سوریه را ،جبهه مقابله با صهیونیست‌ها دیده بود. لب مرز آنان بود که به شهادت رسید. در مطالبش هست که چیزی نمانده تا با مادر اصلی این تکفیری‌ها و داعشی‌ها که همان صهیونیست‌ها هستند، رودررو شویم. قبل از رفتنش گفتم رضا، نمی شود نروی؟ گفت : الان بچه‌ها رو در روی اسراییل دارن می‌جنگند، ما دوسال جنگیدیم که به اینجا برسیم که بتوانیم با اسراییل رو در رو باشیم، می روم تا حداقل چند تا گلوله به سمت اسراییل شلیک کنم 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
❤️❤️❤️ 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
13.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
باسواد و دغدغه مند مثل امام خامنه ای عزیز؛ 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️سلام شهید... ✨حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم : سوگند به آنکه جانم در دست اوست, هیچ کس بر شهدا سلام نمی کند مگر اینکه شهیدان، سلام آنان را پاسخ می دهند. تأصیل لااستئصال،ج4،ص80 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
مثل پروانه🦋 :) انگار نه انگار که فاتح فرمانده بود. مثل پروانه دور و بر بچه ها میچرخید و به کارهایشان رسیدگی میکرد. خستگی ناپذير بود ...👌🏻 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR