۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
[ یهسری جملههایی هستن که هرچقدر ادامه بدیشون بسکه تمومنشدنیان دلت نمیاد نقطه بزاری ]
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
نمیدونم چندساعتِ نخوابیدم
تمرکز ندارم . قفل کردم .
من دارم چکار میکنم با زندگیم ؟
چرا دارم اذیتش میکنم ؟
درسته . قبول . اونم اذیت کرد ولی حقش واقعا اینِ ؟
من چرا داره یادم میره ، چجوری براش جنگیدم ، چجور بهدستش آوردم ، با چه ذوقی باهاش حرف میزدم .
قضیه چیه . اصلا من واقعا خودمم ؟
چرا خودم هم خودم رو نمیفهمم
من حالم خوب نیست .
من میترسم از ترک شدن ، خواهش میکنم ترکم نکن .
ببخشید که رنجوندمت ، اذیتت کردم ، اعصابتو خُرد کردم .
به قول خودت :
" آره میدونم گاهی آدم جالبی برات نیستم، میدونم یه وقتایی عصبیم حرفای مزخرفی میزنم، میدونم یه وقتایی تنهات میزارم، یه وقتایی ناخواسته تحقیرت میکنم، میدونم گاهی چقدر بدم، اما خب "دوست دارم؛ خیلی هم دوست دارم و میخوام بدونی من همیشه کنارتم "
آره همون که گفتی ؛
منم .
#امضاء
۱۴۰۳ / ۲ / ۲۱
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳