اینو میدونستید که اولین شهید سال 1400 در کشور شهید اسماعیل الله وردی از شهدای ناجا است؟!!!
🔹 شهید الله وردی افسر پلیس کلانتری ۳۶ اصفهان سی ام اسفند 99 در درگیری با متهم دچار آتش سوزی شده و لحظات سال تحویل 1400 به درجه رفیع شهادت نائل شد.
@sabkeshohada
@sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
🔴ماه عسل با طعم واکسن
🔹 هر دو دکترند و تازه ازدواج کردند ولی به جای اینکه به ماه عسل بروند، اومدند و داوطلب تزریق واکسن ایرانی کرونا شدندد. موقع تزریق خبرنگار پرسید نگران خودت و همسرت نیستی؟ جواب داد نه، چون میدونم دانشمندانمون چه واکسن استانداردی ساختند و بهشون اعتماد داریم این اعتمادی که این زوج جوان به توان داخلی کشور دارند رو اگه بعضی از مسئولین کشور نسبت به جوون های مملکت داشتند بزرگترین مانع پیشرفت اقتصادی مون برطرف میشد
🔹بعد از پایان موفقیتآمیز فاز اول مطالعات بالینی واکسن کووایران برکت و شروع فاز دوم و سوم این مطالعات، گزارشی از دکتر «فاطمه انصاری»، 26 ساله و دکتر «سید محمد نظری»، 27 ساله، دو کارشناس بخش تحقیقات شرکت داروسازی در شهر اصفهان تهیه شد و از ماه عسل خاص و بهیادماندنیشان در جمع 56 نفری داوطلبان فاز اول این واکسن گفتند.
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سربازحاجقاسم
رزم پیامکی و تلفنی به صدا و سیما
با عرض سلام خدمت همه همراهان عزیز
ان شاء الله در سال جدید با جدّیت بیشتر در انجام مطالبات بکوشیم و موجبات رضایت حضرت ولیعصر (عج) را فراهم کنیم ✌️
الف)اعتراض به روند مشکوک و عجیبِ افزایش آهنگ های تند و حرکات موزون بجای ارائه محتوای ارزشی و خوب در بعضی از برنامه های صدا و سیما به مناسبت نوروز 1400 که با هدف جذب مخاطب منجر به حذف مخاطب فهیم و پیشبرد اهداف سند 2030 میشود.
این برنامه ها به شرح ذیل می باشند:
#کلبه_عمو_پورنگ
#خندوانه
#دونبش
#شوتبال
ب) انتقاد به حیا زدایی تدریجی و اختلاط بی جا با نامحرم:
#سیم_آخر
#زوجی_نو
در عین حال تشکر از پخش فیلم های سینمایی ارزشی در ایام نوروز لازم است:
#تک_تیرانداز
#بیست_و_سه_نفر
#خروج
#منطقه_پرواز_ممنوع
#یدو
د) تشکر ویژه از سریال #گاندو
علاوه بر درخواست ادامه پخش این سریال
.☎️ تماس با 162
سامانه پیامکی 3000025
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سربازحاجقاسم
💢 سربازها در دست ما امانت هستند
🔹 شهید مدافع وطن #فرامرز_حسین_زاده فرمانده هنگ مرزی پیرانشهر نهم خرداد 89 در حین خنثی سازی مین های کار گذاشته شده توسط گروهک تروریستی پژاک در مرزهای کشور بر اثر انفجار به درجه رفیع شهادت نائل گردید
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سربازحاجقاسم
💢شهیدانه
🔹سال ۱۳۴۰ در شهرستان ابرقو، میان خانوادهای مذهبی و از سلاله پاک عصمت و طهارت (ع) دیده به جهان گشود. از بدو تولد در دامان پرمهر مادری دلسوخته از عشق اهلبیت (ع) و پدری زحمتکش از خاندان رسولالله (ص) پرورش یافت.
🔹 دوره ابتدایی را در دبستان فرهنگ اسلامی و دوره راهنمایی را در مدرسه شهید مصطفی خمینی (فضل نیریزی) سپری کرد. با اعلام شهربانی کشور برای استخدام نیروهای جوان، به جمع دلیرمردان نیروی انتظامی (شهربانی) پیوست. دوران جنگ تحمیلی را همراه با دیگر همرزمان خود در آبادان، خرمشهر و مرزهای جنوبی کشور به انجاموظیفه پرداخت. سپس به درجه افسری مفتخر و بهعنوان رئیس اداره مبارزه با مواد مخدر آبادان منصوب شد.
🔹شهید موسوی در طول خدمت، بارها با اشرار و قاچاقچیان درگیر شد و مردانه با آنها جنگیده و آنها را دررسیدن به اهداف پلید و شوم خود ناکام گذاشته بود و به دلیل رشادتهای فراوان، بارها از طریق مسئولین ذیربط در اداره خود مورد تشویق قرارگرفته بود، لکن تشویقات باعث غرور و خودبرتربینی در وی نشده، بلکه احساس مسئولیت را برای ایشان سنگینتر و کوشش و تلاش او را درراه خدمت به جامعه اسلامی دوچندان کرده بود.
🔹بعد از مدتی به منطقه انتظامی محل سکونت خود منتقل شد و در شهرستان نیریز مشغول به خدمت گردید. شهید موسوی روز جمعه مورخه ۱۳۷۱/۱/۱۴ درراه انجاموظیفه، با گروهی از اشرار و قاچاقچیان در منطقه کوههای زیارت درگیر شد و به شهادت رسید. پیکر پاک و مطهر او را در گلزار شهدای نیریز در کنار دیگر شهیدان به خاک سپردهاند.
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سربازحاجقاسم
سبک شهدا
#دختر_شینا #قسمت_سی و نهم گفت: «اگر تو مرا نبخشی، فردای قیامت روسیاهِ روسیاهم.» گفتم: «چرا نبخشم؟!
#دختر_شینا
#قسمت_چهلم
فصل یازدهم
حالا دو تا دختر داشتم و کلی کار. صبح که از خواب بیدار می شدم، یا کارهای خانه بود یا شست وشو و رُفت و روب و آشپزی یا کارهای بچه ها. زن داداشم نعمت بزرگی بود. هیچ وقت مرا دست تنها نمی گذاشت. یا او خانة ما بود، یا من خانة آن ها. خیلی روزها هم می رفتم خانة حاج آقایم می ماندم. اما پنج شنبه ها حسابش با بقیه روزها فرق می کرد. صبح زود که از خواب بیدار می شدم، روی پایم بند نبودم. اصلاً چهارشنبه شب ها زود می خوابیدم تا زودتر پنج شنبه شود. از صبح زود می رُفتم و می شستم و همه جا را برق می انداختم. بچه ها را تر و تمیز می کردم. همه چیز را دستمال می کشیدم. هر کس می دید، فکر می کرد مهمان عزیزی دارم. صمد مهمان عزیزم بود. غذای مورد علاقه اش را بار می گذاشتم. آن قدر به آن غذا می رسیدم که خودم حوصله ام سر می رفت. گاهی عصر که می شد، زن داداشم می آمد و بچه ها را با خودش می برد و می گفت: «کمی به سر و وضع خودت برس.»
این طوری روزها و هفته ها را می گذراندیم. تا عید هم از راه رسید. پنجم عید بود و بیشتر دید و بازدیدهایمان را رفته بودیم. صبح که از خواب بیدار شدیم، صمد گفت: «می خواهم امروز بروم.»
بهانه آوردم: «چه خبر است به این زودی! باید بمانی. بعد از سیزده برو.»
گفت: «نه قدم، مجبورم نکن. باید بروم. خیلی کار دارم.»
گفتم: «من دست تنهام. اگر مهمان سرزده برسد، با این دو تا بچه کوچک و دستگیر چه کار کنم؟»
گفت: «تو هم بیا برویم.»
جا خوردم. گفتم: «شب خانة کی برویم؟ مگر جایی داری؟!»
گفت: «یک خانة کوچک برای خودم اجاره کرده ام. بد نیست. بیا ببین خوشت می آید.»
گفتم: «برای همیشه؟»
خندید و با خونسردی گفت: «آره. این طوری برای من هم بهتر است. روز به روز کارم سخت تر می شود، و آمد و رفت هم مشکل تر. بیا جمع کنیم برویم همدان.»
باورم نمی شد به این سادگی از حاج آقایم، زن داداشم، شیرین جان و خانه و زندگی ام دل
بکنم. گفتم: «من نمی توانم طاقت بیاورم. دلم تنگ می شود.»
اخم هایش تو هم رفت و گفت: «خیلی زرنگی. تو طاقت دوری نداری، آن وقت من چطور دلم برای تو و بچه ها تنگ نشود؟! می ترسم به این زودی چهار پنج نفر بشوید؛ آن وقت من چه کار کنم؟!»
گفتم: «زبانت را گاز بگیر. خدا نکند.»
آن قدر گفت و گفت تا راضی شدم. یک دفعه دیدم شوخی شوخی راهی همدان شده ام.
گفتم: «فقط تا آخر عید. اگر دیدم نمی توانم تاب بیاورم، برمی گردم ها!»
همین که این حرف را از دهانم شنید. دوید و اسباب اثاثیة مختصری جمع کرد و گذاشت پشت ژیان و گفت: «حالا یک هفته ای همین طوری می رویم، ا ن شاءالله طاقت می آوری.»
قبول کردم و رفتیم خانة حاج آقایم. شیرین جان باورش نمی شد. زبانش بند آمده بود. بچه ها را گذاشتیم پیشش و تا ظهر از همة فامیل خداحافظی کردیم. بچه ها از مادرم دل نمی کندند. خدیجه از بغل شیرین جان پایین نمی آمد. گریه می کرد و با آن زبان شیرینش پشت سر هم می گفت: «شینا، شینا.»
هر طور بود از شینا جدایش کردم. سوار ماشین شدیم و راه افتادیم. صمد آن قدر ماشین را پر کرده بود که دیگر جایی برای خودمان نبود. ژیان قارقار می کرد و جلو می رفت.
همدان خیلی با قایش فرق می کرد. برایم همه چیز و همه جا غریب بود. روزهای اول دوری از حاج آقایم بی تابم می کرد. آن قدر که گاهی وقت ها دور از چشم صمد می نشستم و های
داشت. صمد را هر روز می دیدم. هفته اول برای ناهار می آمد خانه. ناهار را با هم می خوردیم. کمی با بچه ها بازی می کرد. چایش را می خورد و می رفت تا شب. کار سختی داشت. اوایل انقلاب بود. اوج خراب کاری منافقین و تروریست ها. صمد با فعالیت های گروهک ها مبارزه می کرد. کار خطرناکی بود.
آمدن ما به همدان فایدة دیگری هم داشت. حالا دوست و آشنا و فامیل می دانستند جایی برای اقامت دارند. اگر خرید داشتند یا می خواستند دکتر بروند، به امید ما راهی همدان می شدند. با این حساب، اغلب روزها مهمان داشتم. یک ماه که گذشت. تیمور، برادر صمد، آمد پیش ما. درس می خواند.
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سربازحاجقاسم
♦️ انتشار این مطلب بدون منبع حرام است ♦️
🔹🔷بیانات کوتاه از حضرت آقا درباره شهدا 🔷🔹
*شهادت بالاترین پاداش و مزد جهاد فی سبیل *الله است.*
*شهادت، یکی از مفاهیمی است که فقط در ادیان معنا میدهد.*
*شهادت، همیشه با ارزش است و فداکاری در راه خدا، همیشه کاری عظیم و ارجمند است.*
*باید یاد حقیقت و خاطرهی شهادت را در مقابل طوفان تبلیغات دشمن، زنده نگه داشت.*
*شهدا، علاوه بر مقامات رفیع معنوی، مشعلدار پیروزی و آزادی و استقلال ملتند.*
*شما، انتساب افتخارآمیزی به شهادت دارید.*
*شهادت، مرگ انسانهای زیرک و هوشیار است که نمیگذارند این جان، مفت از دستشان برود.*
*اگر خدای متعال، این دعا را از کسی قبول کند که مرگ او را در شهادت قرار دهد، بزرگترین امتیاز را به یک انسان داده است.*
*هم چه داریم، به برکت جانفشانیها و فداکاریهاست، به برکت روحیهی شهادتطلبانه است.*
*پروردگارا! مرگ ما را جز به شهادت در راه خودت قرار مده.*
*مادرانی را که عزیزانشان به شهادت رسیده بودند، ما دیدیم آن چنان از خودشان استقامت نشان میدادند که انسان را به حیرت فرو میبرد.*
*مادران شهدا، از لحاظ قوت و قدرت، حقیقتاً بینظیرند.*
*زمان، همه چیز را کهنه میکند، مگر خون شهید را.*
*شهادت، نشانهی استواری است.*
*شهدا غالباً عناصر پولادین جبههی جنگ و جزو عناصر پولادین مردم بودند.*
*بهترین مُردنها، شهادت است.*
*بالاترین اجرها برای انسانی که در راه خدا مبارزه میکند، نوشیدن شربت گوارای شهادت است.*
*خوشا به حال آن عزیزان، و گوارا باد بر آنها این نعمت بزرگ الهی آنها با شهادت، اجرشان را گرفتند.*
*شهادت، یعنی وارد شدن در حریم خلوت الهی، و میهمان شدن بر سر سفرهی ضیافت الهی.*
*امروز فرصتی است که همه، با شهیدان تجدید خاطره کنند و در برابر صبر و گذشت خانوادههایشان سر تکریم فرود آورند.*
*گاهی رنج و زحمت زنده نگه داشتن خون شهید، از خود شهادت، کمتر نیست.*
*لحظهی شهادت، جزو شیرینترین لحظات هر شهیدی است.*
*هر ملتی که هنر شهادت را یاد گرفت، برای همیشه، سربلند است.*
*پروردگار! به محمد و آل محمد(ص)، سرنوشت آن کسانی که قدر شهادت را میدانند و آن را میشناسند، جز شهادت قرار مده.*
*تا امروز، هیچ قدرتی نتوانسته است دلهای مردم را از تعظیم و تجلیل شهدا، شهادت و ارزشهای انقلاب خالی کند.*
*آنها که شهید شدند، به حد اعلی و اوفی رسیدند.*
*خانوادههای شهیدان عزیز و جانبازان و اسیران گرامی، باید بدانند که در امتحانی بزرگ شرکت کرده و در آن سربلند بیرون آمدهاند.*
*شما خانوادههای معزّز شهیدان، حقیقتاً از جملهی فداکارترین مردم کشور ما و انقلاب هستید.*
*شما خانوادههای شهیدان، صبرتان، داغ سوزنده و در عین حال شیرینتان، فراق عزیزانتان، فقدان میوهی دلتان، چون برای خداست، همه و همه محفوظ است.*
*با خوشحالی خانواده شهید، تمام وجود انسان، احساس لذت میکند.*
*بازماندگان شهدای عزیزمان و بیش از همه، مادر و پدر و همسر و فرزندان شهیدان، در شأن و ارزش الهی، بلافاصله پشت سر شهیدان عالیقدر قرار دارند.*
*در میان شما جمع خانوادههای معظم و مکرم شهیدان عزیز، برای صاحبان بینش، عطر شهادت و روح فداکاری و مجاهدت، متصاعد و محسوس است.*
*شهیدان انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، از جملهی عزیزترین شهدای طول تاریخند.*
*شما جوانانی که برادرانتان شهید شدند، پدرانتان در جبههی نبرد حق با باطل جان دادند، باید جلوتر از دیگران باشید.*
*خدمت به فرزندان شهید، یک افتخار است.*
*در اغلب خانوادهها، روحیهی مادر شهید از روحیهی پدر شهید، بالاتر است.*
*شما عزیزان، در دنیا و آخرت عزیزید، به خاطر این که در راه خدا، مشکل بزرگی را تحمل کردید و آن، فقدان پدر است.*
*راه آن پدران و آن شهیدان را حفظ کنید.*
*شهید، چیز عظیم و حقیقت شگفتآوری است.*
*مبادا کسانی تصور کنند که دورهی سخن گفتن از شهدا و سربازان فداکار و زحمتکشان میدان نبرد، سپری شده است.*
*هیچ کس با شهدای کربلا، قابل مقایسه نیست.*
*زینب کبری، نسخهی اصلی رفتار مادران شهدای ماست.*
*بالاتر از ارزش شهادت، چیزی نیست.*
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سربازحاجقاسم
💢انقلاب را درک کرده بود و فکر دفاع از دین بود
🔹صبر و حوصله و توکل به خدا در مشکلات و گرفتاریها خصوصیت بارز سلدوز بود، با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران او بسیار ناراحت و مضطرب بود و غمگین از اینکه نمیتواند به وطنش خدمت نماید. چون او به سن قانونی نرسیده بود و چارهای جز صبر نداشت، صبر کرد تا زمان موعود فرا رسد.
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سربازحاجقاسم