مهران به #روح الله گفت: این تقوا که میگن دقیقا یعنی چی
روح الله گفت:چیزی که من از تقوا میدونم یعنی:(ایمان مستمر،عمل مکرر)
#آدم با یه شب دو شب به جایی نمیرسه . باید ایمانت #دائم باشه و عملت مداوم .
💎اینکه یه شب بری هیئت و کلی گریه کنی ، بعدش انتظار داشته باشی نفس مسیحایی پیداکنی،اینجوری نیست .
دوروز بعد میبینی تو منجلاب دنیا گرفتار شدی .
https://eitaa.com/joinchat/2197618720C6e328081dc #سَبـکشـُهـَدا
#شهید_روح_الله_قربانی
مهران به #روح الله گفت: این تقوا که میگن دقیقا یعنی چی
روح الله گفت:چیزی که من از تقوا میدونم یعنی:(ایمان مستمر،عمل مکرر)
#آدم با یه شب دو شب به جایی نمیرسه . باید ایمانت #دائم باشه و عملت مداوم .
💎اینکه یه شب بری هیئت و کلی گریه کنی ، بعدش انتظار داشته باشی نفس مسیحایی پیداکنی،اینجوری نیست .
دوروز بعد میبینی تو منجلاب دنیا گرفتار شدی .
https://eitaa.com/joinchat/2197618720C6e328081dc #سَبـکشـُهـَدا
#شهید_روح_الله_قربانی
#طنزجبهه😂
#منوبهزورجبههآوردن
🔶آوازه اش در مخ کار گرفتن صفر کیلومترها به گوش ما رسیده بود
بنده خدایی تازه به #جبهه آمده بود و فکر میکرد هر کدام از ما برای خودمان یک پا #عارف و #زاهد و دست از جان کشیده ایم.
راستش همه ما برای دفاع از میهن مان دل از خانواده کنده بودیم اما هیچکدام از ما اهل ظاهر سازی و جانماز آب کشیدن نبودیم.
میدانستیم که این امر برای او که #خبرنگار یکی از روزنامههای کشور است باورنکردنی است.
🔶شنیده بودیم که خیلیها حاضر به مصاحبه نشدهاند و دارد به سراغ ما میآید
نشستیم و فکرهایمان رایک کاسه کردیم و بعد مثل نو عروسان بدقلق «#بله» را گفتیم.
طفلک کلی ذوق کرد که لابد ماها مثل بچه آدم دو زانو مینشینیم و به سوالات او پاسخ میدهیم.
از سمت راست شروع کرد که از شانس بد او «#یعقوب_بحثی» بود که استاد وراجی و بحث کردن بود.
🔶پرسید: «برادر #هدف شما از آمدن به جبهه چیست؟»
گفت: «والله شما که #غریبه نیستید، از بی خرجی مونده بودیم. این زمستونی هم که کار پیدا نمیشه گفتیم کی به کیه، میرویم جبهه و میگیم به خاطر #خدا و #پیغمبر آمدیم بجنگیم. شاید هم شکم مان سیر شد هم دو زار واسه خانواده بردیم!»
🔶نفر دوم «#احمدکاتیوشا» بود که با قیافه معصومانه و شرمگین گفت: «عالم و آدم میدونن که مرا به زور آوردن جبهه. چون من غیر از این که کف پام صافه و کفیل مادر و یک مشت بچه #یتیم هم هستم،دریچه قلبم گشاده، خیلی از دعوا و مرافه میترسم! تو محله مان هر وقت بچههای محل با هم یکی به دو میکردند ، من فشارم پایین میآمد و غش میکردم. حالا از شما #عاجزانه میخواهم که حرف هایم را تو روزنامه تان چاپ کنید. شاید مسئولین دلشان سوخت و مرا به شهرمان منتقل کنند!»
🔶خبرنگار که تند تند مینوشت متوجه خندههای بی صدای بچهها نشد.
🔶«#مش علی» که سن و سالی داشت، گفت: «روم نمیشود بگم، اما حقیقتش اینه که مرا #زنم از خونه بیرون کرد. گفت، گردن کلفت که نگه نمیدارم. اگر نری جبهه یا زود برگردی خودم چادرم را میبندم دور گردنم و اول یک فصل کتکت میزنم و بعد میرم جبهه و آبرو برات نمیگذارم. منم از ترس جان و آبرو از اینجا سر درآوردم.»
🔶خبرنگار کم کم داشت بو میبرد چون مثل اول دیگر تند تند نمینوشت. نوبت من شد.
گفتم: «از شما چه پنهون من میخواستم #زن بگیرم اما هیچ کس حاضر نشد #دخترش را بدبخت کند و به من بدهد. آمدم این جا تا ان شاءالله تقی به توقی بخورد و من شهید بشوم و #داماد خدا بشوم. خدا کریمه! نمیگذارد من آرزو به دل و ناکام بمانم!»
🔶خبرنگار دست از نوشتن برداشت.
بغل دستی ام گفت: «راستش من #کمبودشخصیت داشتم. هیچ کس به حرفم نمیخندید. تو خونه هم #آدم حسابم نمیکردند چه رسد به محله.
آمدم اینجا #شهید بشم شاید همه تحویلم بگیرند و برام دلتنگی کنند.»
🔶دیگر کسی نتوانست خودش را نگه دارد و خنده مثل نارنجک تو چادرمان ترکید.ترکش این نارنجک #خبرنگار را هم بی نصیب نگذاشت
https://eitaa.com/joinchat/2197618720C6e328081dc
#سربازحاجقاسم
#شهید_مدافع_حرم_محمودرضا_بیضایی 🕊🌺
میدانستم #شهادتش حتمی است برای همین یکی دو باری از او طلب #شفاعت کردم اما سکوت کرد و هیچوقت از سر شکسته #نفسی نگفت «ما لایق نیستیم» یا «ما را چه به این حرفها»، #هیچوقت در مورد معنویات حرف نزد، اهل ادا نبود
تا جائیکه میتوانست #آدم را میپیچاند که حرفی از زبانش راجع به #معنویات نکشی، سلوک معنویش بسیار مکتوم بود و از هر حرف یا هر حرکتی که کوچکترین حکایتی از #تقوای او داشته باشد همیشه #پرهیز کرد.
معاملهای که با خدا کرده بود را تا آخر برای همه کتمان کرد و زهدی به کسی نفروخت. و بالاخره اینکه همه را رنگ کرد و رفت!
#برادر_شهید
@sabkeshohada
@sabkeshohada #سبک_شهدا