⭕️ ناگفتههای همسر مدافع حرمی که به دست داعش تکهتکه شد
🔰شوهرم در سالروز ازدواجمان به شهادت رسید.💔
🔰«مریم امجدیان» از نحوه شهادت همسر شهید مدافع حرمش توسط داعش سخن گفت.
🔰 شهید #ابوذر_امجدیان از مدافعان حرم در سوریه بود که در صبح روز یکم آبان ماه سال ۱۳۹۴ که مصادف با تاسوعای حسینی (ع) و چهارمین سالروز ازدواجش بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.💔
🔰 با «مریم امجدیان» همسر این شهید به گفتگو نشستهایم که در ادامه میآید:
چطور با ابوذر آشنا شدید⁉️ و از ویژگیهای اخلاقی همسر شهیدتان بفرمایید.👇
🔰در رابطه با نحوه آشنایی من با این شهید باید بگویم، چون در یک روستا با هم زندگی میکردیم او در یکی از مسیرهای رفتوآمد من را میبیند و پس از طرح موضوع با خانواده به خواستگاری آمدند که بنده نیز، چون شناخت کافی از ایشان داشتم در زمان خواستگاری خیلی سریع جواب مثبت به او دادم.😍
🔰اخلاق بسیار خوب، تواضع، مهربانی و شوخطبعی او مرا شیفته خود کرده بود. از ویژگی بارز ابوذر #شوخطبعی بود و اینکه هر کسی به او بدی میکرد هیچگاه بهدل نمیگرفت و فرد بسیار رئوفی بود و علاقه ویژه من به او نیز بهدلیل همین خصوصیات اخلاقی بود.👌
🔰شما مخالفتی با حضور همسرتان در جبهههای نبرد با دشمن تکفیری نداشتید⁉️
🔰 ابوذر بسیار مطیع ولایت بود و در رابطه با اعزام به سوریه زمانی که من مخالفت کردم گفت "چون رهبر ما و، ولی امر ما امر کرده باید برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) بروم".
🔰ابوذر در سال ۹۴ خیلی به مأموریت میرفت و من بهدلیل وابستگی شدید به ایشان با اعزام او به مأموریتهای خارج از کشور مخالفت میکردم، زیرا به هیچ وجه تحمل دوری او را نداشتم
🔰و هر روزی که ابوذر را نمیدیدم مانند یک بچه که تحمل دوری مادرش را ندارد گریه و زاری بهراه میانداختم،
🔰 اما ابوذر روز خواستگاری یک شرط گذاشت و تأکید کرد که هر چند ماه یک بار به مأموریت اعزام میشود و من نیز با مأموریتهای داخلی او موافقت کردم و زمانی که مخالفتها و گریههای من را میدید میگفت "یادت هست زمان خواستگاری با من تعهد بستی که با مأموریتهایم مخالفت نکنی"،
🔰 و من دیگر سکوت میکردم و اجازه میدادم مأموریتهای داخل کشور را برود.
🔰ماجرای سوریه رفتنش را چطور با شما در میان گذاشت⁉️
🔰در روزهای اول بهشکل علنی نمیگفت که قصد رفتن به سوریه را دارد، ولی کاملاً مشخص بود و متوجه شده بودم که میخواهد برود، چون این اواخر مدام پیگیر کارهایش بود،
🔰 اما در اوایل و در زمان اعزام او به سوریه وقتی من مخالفت میکردم، میگفت "مقام معظم رهبری دستور فرمودند که حرم اهلبیت (ع) از وجود داعش باید پاک شود و من یک بچه شیعه کرمانشاهی باغیرت هستم💪 و زمانی که رهبر فرمان دهد نمیتوانم به این امر بیتفاوت باشم".
🔰اما من نیز به ایشان میگفتم که "روز خواستگاری فقط با مأموریتهای داخل کشور شما موافقت کردم" و بعد از اینکه چند بار مأموریت ایشان به سوریه کنسل شد دیگر در مورد اعزام به سوریه با من صحبت نمیکرد
🔰تا اینکه روزی برادر شوهرم با من تماس گرفت و گفت "ابوذر رفته مأموریت و به من سپرده که به شما بگویم که به شهرستان بروید"، و من نیز از شدت ناراحتی خانه ماندم و تا غروب گریه کردم
🔰 تا اینکه در موقع غروب صدای آیفون درآمد و فهمیدم که ابوذر است که برگشته، از یک طرف از دستش عصبانی و از طرفی از دیدنش خوشحال بودم،
🔰گفتم "چرا به من نگفتی که به سوریه میروی⁉️"، ایشان گفت "اینقدر تو ناراضی بودی تا فرودگاه رفتم، اما خانم حضرت زینب (س) من را نطلبید".👌
🔰چه شد که شما با اعزام ایشان به سوریه موافقت کردید؟
🔰چند بار مأموریت ابوذر کنسل شد، ایشان دیگر راستش را به من نمیگفت و در موقع اعزام نیز میگفت "دارم میروم مأموریت داخل شهر"، تا اینکه در روز عید قربان من را به شهرستان برد و گفت "میخواهم بروم مأموریت شمال کشور"، و من هم موافقت کردم.
🔰 خلاصه یک روز که خانه خواهرم بودم ابوذر زنگ زد و گفت "برگهای برای یادداشت وصیتنامهام بیاور"، و او مرا برای رفتن قانع کرد
@sabkeShohada
⭕️ ناگفتههای همسر مدافع حرمی که به دست داعش تکهتکه شد
🔰شوهرم در سالروز ازدواجمان به شهادت رسید.💔
🔰«مریم امجدیان» از نحوه شهادت همسر شهید مدافع حرمش توسط داعش سخن گفت.
🔰 شهید #ابوذر_امجدیان از مدافعان حرم در سوریه بود که در صبح روز یکم آبان ماه سال ۱۳۹۴ که مصادف با تاسوعای حسینی (ع) و چهارمین سالروز ازدواجش بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.💔
🔰 با «مریم امجدیان» همسر این شهید به گفتگو نشستهایم که در ادامه میآید:
چطور با ابوذر آشنا شدید⁉️ و از ویژگیهای اخلاقی همسر شهیدتان بفرمایید.👇
🔰در رابطه با نحوه آشنایی من با این شهید باید بگویم، چون در یک روستا با هم زندگی میکردیم او در یکی از مسیرهای رفتوآمد من را میبیند و پس از طرح موضوع با خانواده به خواستگاری آمدند که بنده نیز، چون شناخت کافی از ایشان داشتم در زمان خواستگاری خیلی سریع جواب مثبت به او دادم.😍
🔰اخلاق بسیار خوب، تواضع، مهربانی و شوخطبعی او مرا شیفته خود کرده بود. از ویژگی بارز ابوذر #شوخطبعی بود و اینکه هر کسی به او بدی میکرد هیچگاه بهدل نمیگرفت و فرد بسیار رئوفی بود و علاقه ویژه من به او نیز بهدلیل همین خصوصیات اخلاقی بود.👌
🔰شما مخالفتی با حضور همسرتان در جبهههای نبرد با دشمن تکفیری نداشتید⁉️
🔰 ابوذر بسیار مطیع ولایت بود و در رابطه با اعزام به سوریه زمانی که من مخالفت کردم گفت "چون رهبر ما و، ولی امر ما امر کرده باید برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) بروم".
🔰ابوذر در سال ۹۴ خیلی به مأموریت میرفت و من بهدلیل وابستگی شدید به ایشان با اعزام او به مأموریتهای خارج از کشور مخالفت میکردم، زیرا به هیچ وجه تحمل دوری او را نداشتم
🔰و هر روزی که ابوذر را نمیدیدم مانند یک بچه که تحمل دوری مادرش را ندارد گریه و زاری بهراه میانداختم،
🔰 اما ابوذر روز خواستگاری یک شرط گذاشت و تأکید کرد که هر چند ماه یک بار به مأموریت اعزام میشود و من نیز با مأموریتهای داخلی او موافقت کردم و زمانی که مخالفتها و گریههای من را میدید میگفت "یادت هست زمان خواستگاری با من تعهد بستی که با مأموریتهایم مخالفت نکنی"،
🔰 و من دیگر سکوت میکردم و اجازه میدادم مأموریتهای داخل کشور را برود.
🔰ماجرای سوریه رفتنش را چطور با شما در میان گذاشت⁉️
🔰در روزهای اول بهشکل علنی نمیگفت که قصد رفتن به سوریه را دارد، ولی کاملاً مشخص بود و متوجه شده بودم که میخواهد برود، چون این اواخر مدام پیگیر کارهایش بود،
🔰 اما در اوایل و در زمان اعزام او به سوریه وقتی من مخالفت میکردم، میگفت "مقام معظم رهبری دستور فرمودند که حرم اهلبیت (ع) از وجود داعش باید پاک شود و من یک بچه شیعه کرمانشاهی باغیرت هستم💪 و زمانی که رهبر فرمان دهد نمیتوانم به این امر بیتفاوت باشم".
🔰اما من نیز به ایشان میگفتم که "روز خواستگاری فقط با مأموریتهای داخل کشور شما موافقت کردم" و بعد از اینکه چند بار مأموریت ایشان به سوریه کنسل شد دیگر در مورد اعزام به سوریه با من صحبت نمیکرد
🔰تا اینکه روزی برادر شوهرم با من تماس گرفت و گفت "ابوذر رفته مأموریت و به من سپرده که به شما بگویم که به شهرستان بروید"، و من نیز از شدت ناراحتی خانه ماندم و تا غروب گریه کردم
🔰 تا اینکه در موقع غروب صدای آیفون درآمد و فهمیدم که ابوذر است که برگشته، از یک طرف از دستش عصبانی و از طرفی از دیدنش خوشحال بودم،
🔰گفتم "چرا به من نگفتی که به سوریه میروی⁉️"، ایشان گفت "اینقدر تو ناراضی بودی تا فرودگاه رفتم، اما خانم حضرت زینب (س) من را نطلبید".👌
🔰چه شد که شما با اعزام ایشان به سوریه موافقت کردید؟
🔰چند بار مأموریت ابوذر کنسل شد، ایشان دیگر راستش را به من نمیگفت و در موقع اعزام نیز میگفت "دارم میروم مأموریت داخل شهر"، تا اینکه در روز عید قربان من را به شهرستان برد و گفت "میخواهم بروم مأموریت شمال کشور"، و من هم موافقت کردم.
🔰 خلاصه یک روز که خانه خواهرم بودم ابوذر زنگ زد و گفت "برگهای برای یادداشت وصیتنامهام بیاور"، و او مرا برای رفتن قانع کرد
@sabkeShohada
⭕️ ناگفتههای همسر مدافع حرمی که به دست داعش تکهتکه شد
🔰شوهرم در سالروز ازدواجمان به شهادت رسید.💔
🔰«مریم امجدیان» از نحوه شهادت همسر شهید مدافع حرمش توسط داعش سخن گفت.
🔰 شهید #ابوذر_امجدیان از مدافعان حرم در سوریه بود که در صبح روز یکم آبان ماه سال ۱۳۹۴ که مصادف با تاسوعای حسینی (ع) و چهارمین سالروز ازدواجش بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.💔
🔰 با «مریم امجدیان» همسر این شهید به گفتگو نشستهایم که در ادامه میآید:
چطور با ابوذر آشنا شدید⁉️ و از ویژگیهای اخلاقی همسر شهیدتان بفرمایید.👇
🔰در رابطه با نحوه آشنایی من با این شهید باید بگویم، چون در یک روستا با هم زندگی میکردیم او در یکی از مسیرهای رفتوآمد من را میبیند و پس از طرح موضوع با خانواده به خواستگاری آمدند که بنده نیز، چون شناخت کافی از ایشان داشتم در زمان خواستگاری خیلی سریع جواب مثبت به او دادم.😍
🔰اخلاق بسیار خوب، تواضع، مهربانی و شوخطبعی او مرا شیفته خود کرده بود. از ویژگی بارز ابوذر #شوخطبعی بود و اینکه هر کسی به او بدی میکرد هیچگاه بهدل نمیگرفت و فرد بسیار رئوفی بود و علاقه ویژه من به او نیز بهدلیل همین خصوصیات اخلاقی بود.👌
🔰شما مخالفتی با حضور همسرتان در جبهههای نبرد با دشمن تکفیری نداشتید⁉️
🔰 ابوذر بسیار مطیع ولایت بود و در رابطه با اعزام به سوریه زمانی که من مخالفت کردم گفت "چون رهبر ما و، ولی امر ما امر کرده باید برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) بروم".
🔰ابوذر در سال ۹۴ خیلی به مأموریت میرفت و من بهدلیل وابستگی شدید به ایشان با اعزام او به مأموریتهای خارج از کشور مخالفت میکردم، زیرا به هیچ وجه تحمل دوری او را نداشتم
🔰و هر روزی که ابوذر را نمیدیدم مانند یک بچه که تحمل دوری مادرش را ندارد گریه و زاری بهراه میانداختم،
🔰 اما ابوذر روز خواستگاری یک شرط گذاشت و تأکید کرد که هر چند ماه یک بار به مأموریت اعزام میشود و من نیز با مأموریتهای داخلی او موافقت کردم و زمانی که مخالفتها و گریههای من را میدید میگفت "یادت هست زمان خواستگاری با من تعهد بستی که با مأموریتهایم مخالفت نکنی"،
🔰 و من دیگر سکوت میکردم و اجازه میدادم مأموریتهای داخل کشور را برود.
🔰ماجرای سوریه رفتنش را چطور با شما در میان گذاشت⁉️
🔰در روزهای اول بهشکل علنی نمیگفت که قصد رفتن به سوریه را دارد، ولی کاملاً مشخص بود و متوجه شده بودم که میخواهد برود، چون این اواخر مدام پیگیر کارهایش بود،
🔰 اما در اوایل و در زمان اعزام او به سوریه وقتی من مخالفت میکردم، میگفت "مقام معظم رهبری دستور فرمودند که حرم اهلبیت (ع) از وجود داعش باید پاک شود و من یک بچه شیعه کرمانشاهی باغیرت هستم💪 و زمانی که رهبر فرمان دهد نمیتوانم به این امر بیتفاوت باشم".
🔰اما من نیز به ایشان میگفتم که "روز خواستگاری فقط با مأموریتهای داخل کشور شما موافقت کردم" و بعد از اینکه چند بار مأموریت ایشان به سوریه کنسل شد دیگر در مورد اعزام به سوریه با من صحبت نمیکرد
🔰تا اینکه روزی برادر شوهرم با من تماس گرفت و گفت "ابوذر رفته مأموریت و به من سپرده که به شما بگویم که به شهرستان بروید"، و من نیز از شدت ناراحتی خانه ماندم و تا غروب گریه کردم
🔰 تا اینکه در موقع غروب صدای آیفون درآمد و فهمیدم که ابوذر است که برگشته، از یک طرف از دستش عصبانی و از طرفی از دیدنش خوشحال بودم،
🔰گفتم "چرا به من نگفتی که به سوریه میروی⁉️"، ایشان گفت "اینقدر تو ناراضی بودی تا فرودگاه رفتم، اما خانم حضرت زینب (س) من را نطلبید".👌
🔰چه شد که شما با اعزام ایشان به سوریه موافقت کردید؟
🔰چند بار مأموریت ابوذر کنسل شد، ایشان دیگر راستش را به من نمیگفت و در موقع اعزام نیز میگفت "دارم میروم مأموریت داخل شهر"، تا اینکه در روز عید قربان من را به شهرستان برد و گفت "میخواهم بروم مأموریت شمال کشور"، و من هم موافقت کردم.
🔰 خلاصه یک روز که خانه خواهرم بودم ابوذر زنگ زد و گفت "برگهای برای یادداشت وصیتنامهام بیاور"، و او مرا برای رفتن قانع کرد
@sabkeShohada
⭕️ ناگفتههای همسر مدافع حرمی که به دست داعش تکهتکه شد
🔰شوهرم در سالروز ازدواجمان به شهادت رسید.💔
🔰«مریم امجدیان» از نحوه شهادت همسر شهید مدافع حرمش توسط داعش سخن گفت.
🔰 شهید #ابوذر_امجدیان از مدافعان حرم در سوریه بود که در صبح روز یکم آبان ماه سال ۱۳۹۴ که مصادف با تاسوعای حسینی (ع) و چهارمین سالروز ازدواجش بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.💔
🔰 با «مریم امجدیان» همسر این شهید به گفتگو نشستهایم که در ادامه میآید:
چطور با ابوذر آشنا شدید⁉️ و از ویژگیهای اخلاقی همسر شهیدتان بفرمایید.👇
🔰در رابطه با نحوه آشنایی من با این شهید باید بگویم، چون در یک روستا با هم زندگی میکردیم او در یکی از مسیرهای رفتوآمد من را میبیند و پس از طرح موضوع با خانواده به خواستگاری آمدند که بنده نیز، چون شناخت کافی از ایشان داشتم در زمان خواستگاری خیلی سریع جواب مثبت به او دادم.😍
🔰اخلاق بسیار خوب، تواضع، مهربانی و شوخطبعی او مرا شیفته خود کرده بود. از ویژگی بارز ابوذر #شوخطبعی بود و اینکه هر کسی به او بدی میکرد هیچگاه بهدل نمیگرفت و فرد بسیار رئوفی بود و علاقه ویژه من به او نیز بهدلیل همین خصوصیات اخلاقی بود.👌
🔰شما مخالفتی با حضور همسرتان در جبهههای نبرد با دشمن تکفیری نداشتید⁉️
🔰 ابوذر بسیار مطیع ولایت بود و در رابطه با اعزام به سوریه زمانی که من مخالفت کردم گفت "چون رهبر ما و، ولی امر ما امر کرده باید برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) بروم".
🔰ابوذر در سال ۹۴ خیلی به مأموریت میرفت و من بهدلیل وابستگی شدید به ایشان با اعزام او به مأموریتهای خارج از کشور مخالفت میکردم، زیرا به هیچ وجه تحمل دوری او را نداشتم
🔰و هر روزی که ابوذر را نمیدیدم مانند یک بچه که تحمل دوری مادرش را ندارد گریه و زاری بهراه میانداختم،
🔰 اما ابوذر روز خواستگاری یک شرط گذاشت و تأکید کرد که هر چند ماه یک بار به مأموریت اعزام میشود و من نیز با مأموریتهای داخلی او موافقت کردم و زمانی که مخالفتها و گریههای من را میدید میگفت "یادت هست زمان خواستگاری با من تعهد بستی که با مأموریتهایم مخالفت نکنی"،
🔰 و من دیگر سکوت میکردم و اجازه میدادم مأموریتهای داخل کشور را برود.
🔰ماجرای سوریه رفتنش را چطور با شما در میان گذاشت⁉️
🔰در روزهای اول بهشکل علنی نمیگفت که قصد رفتن به سوریه را دارد، ولی کاملاً مشخص بود و متوجه شده بودم که میخواهد برود، چون این اواخر مدام پیگیر کارهایش بود،
🔰 اما در اوایل و در زمان اعزام او به سوریه وقتی من مخالفت میکردم، میگفت "مقام معظم رهبری دستور فرمودند که حرم اهلبیت (ع) از وجود داعش باید پاک شود و من یک بچه شیعه کرمانشاهی باغیرت هستم💪 و زمانی که رهبر فرمان دهد نمیتوانم به این امر بیتفاوت باشم".
🔰اما من نیز به ایشان میگفتم که "روز خواستگاری فقط با مأموریتهای داخل کشور شما موافقت کردم" و بعد از اینکه چند بار مأموریت ایشان به سوریه کنسل شد دیگر در مورد اعزام به سوریه با من صحبت نمیکرد
🔰تا اینکه روزی برادر شوهرم با من تماس گرفت و گفت "ابوذر رفته مأموریت و به من سپرده که به شما بگویم که به شهرستان بروید"، و من نیز از شدت ناراحتی خانه ماندم و تا غروب گریه کردم
🔰 تا اینکه در موقع غروب صدای آیفون درآمد و فهمیدم که ابوذر است که برگشته، از یک طرف از دستش عصبانی و از طرفی از دیدنش خوشحال بودم،
🔰گفتم "چرا به من نگفتی که به سوریه میروی⁉️"، ایشان گفت "اینقدر تو ناراضی بودی تا فرودگاه رفتم، اما خانم حضرت زینب (س) من را نطلبید".👌
🔰چه شد که شما با اعزام ایشان به سوریه موافقت کردید؟
🔰چند بار مأموریت ابوذر کنسل شد، ایشان دیگر راستش را به من نمیگفت و در موقع اعزام نیز میگفت "دارم میروم مأموریت داخل شهر"، تا اینکه در روز عید قربان من را به شهرستان برد و گفت "میخواهم بروم مأموریت شمال کشور"، و من هم موافقت کردم.
🔰 خلاصه یک روز که خانه خواهرم بودم ابوذر زنگ زد و گفت "برگهای برای یادداشت وصیتنامهام بیاور"، و او مرا برای رفتن قانع کرد
@sabkeShohada
⭕️ ناگفتههای همسر مدافع حرمی که به دست داعش تکهتکه شد
🔰شوهرم در سالروز ازدواجمان به شهادت رسید.💔
🔰«مریم امجدیان» از نحوه شهادت همسر شهید مدافع حرمش توسط داعش سخن گفت.
🔰 شهید #ابوذر_امجدیان از مدافعان حرم در سوریه بود که در صبح روز یکم آبان ماه سال ۱۳۹۴ که مصادف با تاسوعای حسینی (ع) و چهارمین سالروز ازدواجش بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.💔
🔰 با «مریم امجدیان» همسر این شهید به گفتگو نشستهایم که در ادامه میآید:
چطور با ابوذر آشنا شدید⁉️ و از ویژگیهای اخلاقی همسر شهیدتان بفرمایید.👇
🔰در رابطه با نحوه آشنایی من با این شهید باید بگویم، چون در یک روستا با هم زندگی میکردیم او در یکی از مسیرهای رفتوآمد من را میبیند و پس از طرح موضوع با خانواده به خواستگاری آمدند که بنده نیز، چون شناخت کافی از ایشان داشتم در زمان خواستگاری خیلی سریع جواب مثبت به او دادم.😍
🔰اخلاق بسیار خوب، تواضع، مهربانی و شوخطبعی او مرا شیفته خود کرده بود. از ویژگی بارز ابوذر #شوخطبعی بود و اینکه هر کسی به او بدی میکرد هیچگاه بهدل نمیگرفت و فرد بسیار رئوفی بود و علاقه ویژه من به او نیز بهدلیل همین خصوصیات اخلاقی بود.👌
🔰شما مخالفتی با حضور همسرتان در جبهههای نبرد با دشمن تکفیری نداشتید⁉️
🔰 ابوذر بسیار مطیع ولایت بود و در رابطه با اعزام به سوریه زمانی که من مخالفت کردم گفت "چون رهبر ما و، ولی امر ما امر کرده باید برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) بروم".
🔰ابوذر در سال ۹۴ خیلی به مأموریت میرفت و من بهدلیل وابستگی شدید به ایشان با اعزام او به مأموریتهای خارج از کشور مخالفت میکردم، زیرا به هیچ وجه تحمل دوری او را نداشتم
🔰و هر روزی که ابوذر را نمیدیدم مانند یک بچه که تحمل دوری مادرش را ندارد گریه و زاری بهراه میانداختم،
🔰 اما ابوذر روز خواستگاری یک شرط گذاشت و تأکید کرد که هر چند ماه یک بار به مأموریت اعزام میشود و من نیز با مأموریتهای داخلی او موافقت کردم و زمانی که مخالفتها و گریههای من را میدید میگفت "یادت هست زمان خواستگاری با من تعهد بستی که با مأموریتهایم مخالفت نکنی"،
🔰 و من دیگر سکوت میکردم و اجازه میدادم مأموریتهای داخل کشور را برود.
🔰ماجرای سوریه رفتنش را چطور با شما در میان گذاشت⁉️
🔰در روزهای اول بهشکل علنی نمیگفت که قصد رفتن به سوریه را دارد، ولی کاملاً مشخص بود و متوجه شده بودم که میخواهد برود، چون این اواخر مدام پیگیر کارهایش بود،
🔰 اما در اوایل و در زمان اعزام او به سوریه وقتی من مخالفت میکردم، میگفت "مقام معظم رهبری دستور فرمودند که حرم اهلبیت (ع) از وجود داعش باید پاک شود و من یک بچه شیعه کرمانشاهی باغیرت هستم💪 و زمانی که رهبر فرمان دهد نمیتوانم به این امر بیتفاوت باشم".
🔰اما من نیز به ایشان میگفتم که "روز خواستگاری فقط با مأموریتهای داخل کشور شما موافقت کردم" و بعد از اینکه چند بار مأموریت ایشان به سوریه کنسل شد دیگر در مورد اعزام به سوریه با من صحبت نمیکرد
🔰تا اینکه روزی برادر شوهرم با من تماس گرفت و گفت "ابوذر رفته مأموریت و به من سپرده که به شما بگویم که به شهرستان بروید"، و من نیز از شدت ناراحتی خانه ماندم و تا غروب گریه کردم
🔰 تا اینکه در موقع غروب صدای آیفون درآمد و فهمیدم که ابوذر است که برگشته، از یک طرف از دستش عصبانی و از طرفی از دیدنش خوشحال بودم،
🔰گفتم "چرا به من نگفتی که به سوریه میروی⁉️"، ایشان گفت "اینقدر تو ناراضی بودی تا فرودگاه رفتم، اما خانم حضرت زینب (س) من را نطلبید".👌
🔰چه شد که شما با اعزام ایشان به سوریه موافقت کردید؟
🔰چند بار مأموریت ابوذر کنسل شد، ایشان دیگر راستش را به من نمیگفت و در موقع اعزام نیز میگفت "دارم میروم مأموریت داخل شهر"، تا اینکه در روز عید قربان من را به شهرستان برد و گفت "میخواهم بروم مأموریت شمال کشور"، و من هم موافقت کردم.
🔰 خلاصه یک روز که خانه خواهرم بودم ابوذر زنگ زد و گفت "برگهای برای یادداشت وصیتنامهام بیاور"، و او مرا برای رفتن قانع کرد
@sabkeShohada
⭕️ ناگفتههای همسر مدافع حرمی که به دست داعش تکهتکه شد
🔰شوهرم در سالروز ازدواجمان به شهادت رسید.💔
🔰«مریم امجدیان» از نحوه شهادت همسر شهید مدافع حرمش توسط داعش سخن گفت.
🔰 شهید #ابوذر_امجدیان از مدافعان حرم در سوریه بود که در صبح روز یکم آبان ماه سال ۱۳۹۴ که مصادف با تاسوعای حسینی (ع) و چهارمین سالروز ازدواجش بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.💔
🔰 با «مریم امجدیان» همسر این شهید به گفتگو نشستهایم که در ادامه میآید:
چطور با ابوذر آشنا شدید⁉️ و از ویژگیهای اخلاقی همسر شهیدتان بفرمایید.👇
🔰در رابطه با نحوه آشنایی من با این شهید باید بگویم، چون در یک روستا با هم زندگی میکردیم او در یکی از مسیرهای رفتوآمد من را میبیند و پس از طرح موضوع با خانواده به خواستگاری آمدند که بنده نیز، چون شناخت کافی از ایشان داشتم در زمان خواستگاری خیلی سریع جواب مثبت به او دادم.😍
🔰اخلاق بسیار خوب، تواضع، مهربانی و شوخطبعی او مرا شیفته خود کرده بود. از ویژگی بارز ابوذر #شوخطبعی بود و اینکه هر کسی به او بدی میکرد هیچگاه بهدل نمیگرفت و فرد بسیار رئوفی بود و علاقه ویژه من به او نیز بهدلیل همین خصوصیات اخلاقی بود.👌
🔰شما مخالفتی با حضور همسرتان در جبهههای نبرد با دشمن تکفیری نداشتید⁉️
🔰 ابوذر بسیار مطیع ولایت بود و در رابطه با اعزام به سوریه زمانی که من مخالفت کردم گفت "چون رهبر ما و، ولی امر ما امر کرده باید برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) بروم".
🔰ابوذر در سال ۹۴ خیلی به مأموریت میرفت و من بهدلیل وابستگی شدید به ایشان با اعزام او به مأموریتهای خارج از کشور مخالفت میکردم، زیرا به هیچ وجه تحمل دوری او را نداشتم
🔰و هر روزی که ابوذر را نمیدیدم مانند یک بچه که تحمل دوری مادرش را ندارد گریه و زاری بهراه میانداختم،
🔰 اما ابوذر روز خواستگاری یک شرط گذاشت و تأکید کرد که هر چند ماه یک بار به مأموریت اعزام میشود و من نیز با مأموریتهای داخلی او موافقت کردم و زمانی که مخالفتها و گریههای من را میدید میگفت "یادت هست زمان خواستگاری با من تعهد بستی که با مأموریتهایم مخالفت نکنی"،
🔰 و من دیگر سکوت میکردم و اجازه میدادم مأموریتهای داخل کشور را برود.
🔰ماجرای سوریه رفتنش را چطور با شما در میان گذاشت⁉️
🔰در روزهای اول بهشکل علنی نمیگفت که قصد رفتن به سوریه را دارد، ولی کاملاً مشخص بود و متوجه شده بودم که میخواهد برود، چون این اواخر مدام پیگیر کارهایش بود،
🔰 اما در اوایل و در زمان اعزام او به سوریه وقتی من مخالفت میکردم، میگفت "مقام معظم رهبری دستور فرمودند که حرم اهلبیت (ع) از وجود داعش باید پاک شود و من یک بچه شیعه کرمانشاهی باغیرت هستم💪 و زمانی که رهبر فرمان دهد نمیتوانم به این امر بیتفاوت باشم".
🔰اما من نیز به ایشان میگفتم که "روز خواستگاری فقط با مأموریتهای داخل کشور شما موافقت کردم" و بعد از اینکه چند بار مأموریت ایشان به سوریه کنسل شد دیگر در مورد اعزام به سوریه با من صحبت نمیکرد
🔰تا اینکه روزی برادر شوهرم با من تماس گرفت و گفت "ابوذر رفته مأموریت و به من سپرده که به شما بگویم که به شهرستان بروید"، و من نیز از شدت ناراحتی خانه ماندم و تا غروب گریه کردم
🔰 تا اینکه در موقع غروب صدای آیفون درآمد و فهمیدم که ابوذر است که برگشته، از یک طرف از دستش عصبانی و از طرفی از دیدنش خوشحال بودم،
🔰گفتم "چرا به من نگفتی که به سوریه میروی⁉️"، ایشان گفت "اینقدر تو ناراضی بودی تا فرودگاه رفتم، اما خانم حضرت زینب (س) من را نطلبید".👌
🔰چه شد که شما با اعزام ایشان به سوریه موافقت کردید؟
🔰چند بار مأموریت ابوذر کنسل شد، ایشان دیگر راستش را به من نمیگفت و در موقع اعزام نیز میگفت "دارم میروم مأموریت داخل شهر"، تا اینکه در روز عید قربان من را به شهرستان برد و گفت "میخواهم بروم مأموریت شمال کشور"، و من هم موافقت کردم.
🔰 خلاصه یک روز که خانه خواهرم بودم ابوذر زنگ زد و گفت "برگهای برای یادداشت وصیتنامهام بیاور"، و او مرا برای رفتن قانع کرد
@sabkeShohada
⭕️ ناگفتههای همسر مدافع حرمی که به دست داعش تکهتکه شد
🔰شوهرم در سالروز ازدواجمان به شهادت رسید.💔
🔰«مریم امجدیان» از نحوه شهادت همسر شهید مدافع حرمش توسط داعش سخن گفت.
🔰 شهید #ابوذر_امجدیان از مدافعان حرم در سوریه بود که در صبح روز یکم آبان ماه سال ۱۳۹۴ که مصادف با تاسوعای حسینی (ع) و چهارمین سالروز ازدواجش بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.💔
🔰 با «مریم امجدیان» همسر این شهید به گفتگو نشستهایم که در ادامه میآید:
چطور با ابوذر آشنا شدید⁉️ و از ویژگیهای اخلاقی همسر شهیدتان بفرمایید.👇
🔰در رابطه با نحوه آشنایی من با این شهید باید بگویم، چون در یک روستا با هم زندگی میکردیم او در یکی از مسیرهای رفتوآمد من را میبیند و پس از طرح موضوع با خانواده به خواستگاری آمدند که بنده نیز، چون شناخت کافی از ایشان داشتم در زمان خواستگاری خیلی سریع جواب مثبت به او دادم.😍
🔰اخلاق بسیار خوب، تواضع، مهربانی و شوخطبعی او مرا شیفته خود کرده بود. از ویژگی بارز ابوذر #شوخطبعی بود و اینکه هر کسی به او بدی میکرد هیچگاه بهدل نمیگرفت و فرد بسیار رئوفی بود و علاقه ویژه من به او نیز بهدلیل همین خصوصیات اخلاقی بود.👌
🔰شما مخالفتی با حضور همسرتان در جبهههای نبرد با دشمن تکفیری نداشتید⁉️
🔰 ابوذر بسیار مطیع ولایت بود و در رابطه با اعزام به سوریه زمانی که من مخالفت کردم گفت "چون رهبر ما و، ولی امر ما امر کرده باید برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) بروم".
🔰ابوذر در سال ۹۴ خیلی به مأموریت میرفت و من بهدلیل وابستگی شدید به ایشان با اعزام او به مأموریتهای خارج از کشور مخالفت میکردم، زیرا به هیچ وجه تحمل دوری او را نداشتم
🔰و هر روزی که ابوذر را نمیدیدم مانند یک بچه که تحمل دوری مادرش را ندارد گریه و زاری بهراه میانداختم،
🔰 اما ابوذر روز خواستگاری یک شرط گذاشت و تأکید کرد که هر چند ماه یک بار به مأموریت اعزام میشود و من نیز با مأموریتهای داخلی او موافقت کردم و زمانی که مخالفتها و گریههای من را میدید میگفت "یادت هست زمان خواستگاری با من تعهد بستی که با مأموریتهایم مخالفت نکنی"،
🔰 و من دیگر سکوت میکردم و اجازه میدادم مأموریتهای داخل کشور را برود.
🔰ماجرای سوریه رفتنش را چطور با شما در میان گذاشت⁉️
🔰در روزهای اول بهشکل علنی نمیگفت که قصد رفتن به سوریه را دارد، ولی کاملاً مشخص بود و متوجه شده بودم که میخواهد برود، چون این اواخر مدام پیگیر کارهایش بود،
🔰 اما در اوایل و در زمان اعزام او به سوریه وقتی من مخالفت میکردم، میگفت "مقام معظم رهبری دستور فرمودند که حرم اهلبیت (ع) از وجود داعش باید پاک شود و من یک بچه شیعه کرمانشاهی باغیرت هستم💪 و زمانی که رهبر فرمان دهد نمیتوانم به این امر بیتفاوت باشم".
🔰اما من نیز به ایشان میگفتم که "روز خواستگاری فقط با مأموریتهای داخل کشور شما موافقت کردم" و بعد از اینکه چند بار مأموریت ایشان به سوریه کنسل شد دیگر در مورد اعزام به سوریه با من صحبت نمیکرد
🔰تا اینکه روزی برادر شوهرم با من تماس گرفت و گفت "ابوذر رفته مأموریت و به من سپرده که به شما بگویم که به شهرستان بروید"، و من نیز از شدت ناراحتی خانه ماندم و تا غروب گریه کردم
🔰 تا اینکه در موقع غروب صدای آیفون درآمد و فهمیدم که ابوذر است که برگشته، از یک طرف از دستش عصبانی و از طرفی از دیدنش خوشحال بودم،
🔰گفتم "چرا به من نگفتی که به سوریه میروی⁉️"، ایشان گفت "اینقدر تو ناراضی بودی تا فرودگاه رفتم، اما خانم حضرت زینب (س) من را نطلبید".👌
🔰چه شد که شما با اعزام ایشان به سوریه موافقت کردید؟
🔰چند بار مأموریت ابوذر کنسل شد، ایشان دیگر راستش را به من نمیگفت و در موقع اعزام نیز میگفت "دارم میروم مأموریت داخل شهر"، تا اینکه در روز عید قربان من را به شهرستان برد و گفت "میخواهم بروم مأموریت شمال کشور"، و من هم موافقت کردم.
🔰 خلاصه یک روز که خانه خواهرم بودم ابوذر زنگ زد و گفت "برگهای برای یادداشت وصیتنامهام بیاور"، و او مرا برای رفتن قانع کرد
@sabkeShohada
⭕️ ناگفتههای همسر مدافع حرمی که به دست داعش تکهتکه شد
🔰شوهرم در سالروز ازدواجمان به شهادت رسید.💔
🔰«مریم امجدیان» از نحوه شهادت همسر شهید مدافع حرمش توسط داعش سخن گفت.
🔰 شهید #ابوذر_امجدیان از مدافعان حرم در سوریه بود که در صبح روز یکم آبان ماه سال ۱۳۹۴ که مصادف با تاسوعای حسینی (ع) و چهارمین سالروز ازدواجش بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.💔
🔰 با «مریم امجدیان» همسر این شهید به گفتگو نشستهایم که در ادامه میآید:
چطور با ابوذر آشنا شدید⁉️ و از ویژگیهای اخلاقی همسر شهیدتان بفرمایید.👇
🔰در رابطه با نحوه آشنایی من با این شهید باید بگویم، چون در یک روستا با هم زندگی میکردیم او در یکی از مسیرهای رفتوآمد من را میبیند و پس از طرح موضوع با خانواده به خواستگاری آمدند که بنده نیز، چون شناخت کافی از ایشان داشتم در زمان خواستگاری خیلی سریع جواب مثبت به او دادم.😍
🔰اخلاق بسیار خوب، تواضع، مهربانی و شوخطبعی او مرا شیفته خود کرده بود. از ویژگی بارز ابوذر #شوخطبعی بود و اینکه هر کسی به او بدی میکرد هیچگاه بهدل نمیگرفت و فرد بسیار رئوفی بود و علاقه ویژه من به او نیز بهدلیل همین خصوصیات اخلاقی بود.👌
🔰شما مخالفتی با حضور همسرتان در جبهههای نبرد با دشمن تکفیری نداشتید⁉️
🔰 ابوذر بسیار مطیع ولایت بود و در رابطه با اعزام به سوریه زمانی که من مخالفت کردم گفت "چون رهبر ما و، ولی امر ما امر کرده باید برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) بروم".
🔰ابوذر در سال ۹۴ خیلی به مأموریت میرفت و من بهدلیل وابستگی شدید به ایشان با اعزام او به مأموریتهای خارج از کشور مخالفت میکردم، زیرا به هیچ وجه تحمل دوری او را نداشتم
🔰و هر روزی که ابوذر را نمیدیدم مانند یک بچه که تحمل دوری مادرش را ندارد گریه و زاری بهراه میانداختم،
🔰 اما ابوذر روز خواستگاری یک شرط گذاشت و تأکید کرد که هر چند ماه یک بار به مأموریت اعزام میشود و من نیز با مأموریتهای داخلی او موافقت کردم و زمانی که مخالفتها و گریههای من را میدید میگفت "یادت هست زمان خواستگاری با من تعهد بستی که با مأموریتهایم مخالفت نکنی"،
🔰 و من دیگر سکوت میکردم و اجازه میدادم مأموریتهای داخل کشور را برود.
🔰ماجرای سوریه رفتنش را چطور با شما در میان گذاشت⁉️
🔰در روزهای اول بهشکل علنی نمیگفت که قصد رفتن به سوریه را دارد، ولی کاملاً مشخص بود و متوجه شده بودم که میخواهد برود، چون این اواخر مدام پیگیر کارهایش بود،
🔰 اما در اوایل و در زمان اعزام او به سوریه وقتی من مخالفت میکردم، میگفت "مقام معظم رهبری دستور فرمودند که حرم اهلبیت (ع) از وجود داعش باید پاک شود و من یک بچه شیعه کرمانشاهی باغیرت هستم💪 و زمانی که رهبر فرمان دهد نمیتوانم به این امر بیتفاوت باشم".
🔰اما من نیز به ایشان میگفتم که "روز خواستگاری فقط با مأموریتهای داخل کشور شما موافقت کردم" و بعد از اینکه چند بار مأموریت ایشان به سوریه کنسل شد دیگر در مورد اعزام به سوریه با من صحبت نمیکرد
🔰تا اینکه روزی برادر شوهرم با من تماس گرفت و گفت "ابوذر رفته مأموریت و به من سپرده که به شما بگویم که به شهرستان بروید"، و من نیز از شدت ناراحتی خانه ماندم و تا غروب گریه کردم
🔰 تا اینکه در موقع غروب صدای آیفون درآمد و فهمیدم که ابوذر است که برگشته، از یک طرف از دستش عصبانی و از طرفی از دیدنش خوشحال بودم،
🔰گفتم "چرا به من نگفتی که به سوریه میروی⁉️"، ایشان گفت "اینقدر تو ناراضی بودی تا فرودگاه رفتم، اما خانم حضرت زینب (س) من را نطلبید".👌
🔰چه شد که شما با اعزام ایشان به سوریه موافقت کردید؟
🔰چند بار مأموریت ابوذر کنسل شد، ایشان دیگر راستش را به من نمیگفت و در موقع اعزام نیز میگفت "دارم میروم مأموریت داخل شهر"، تا اینکه در روز عید قربان من را به شهرستان برد و گفت "میخواهم بروم مأموریت شمال کشور"، و من هم موافقت کردم.
🔰 خلاصه یک روز که خانه خواهرم بودم ابوذر زنگ زد و گفت "برگهای برای یادداشت وصیتنامهام بیاور"، و او مرا برای رفتن قانع کرد
@sabkeShohada
⭕️ ناگفتههای همسر مدافع حرمی که به دست داعش تکهتکه شد
🔰شوهرم در سالروز ازدواجمان به شهادت رسید.💔
🔰«مریم امجدیان» از نحوه شهادت همسر شهید مدافع حرمش توسط داعش سخن گفت.
🔰 شهید #ابوذر_امجدیان از مدافعان حرم در سوریه بود که در صبح روز یکم آبان ماه سال ۱۳۹۴ که مصادف با تاسوعای حسینی (ع) و چهارمین سالروز ازدواجش بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.💔
🔰 با «مریم امجدیان» همسر این شهید به گفتگو نشستهایم که در ادامه میآید:
چطور با ابوذر آشنا شدید⁉️ و از ویژگیهای اخلاقی همسر شهیدتان بفرمایید.👇
🔰در رابطه با نحوه آشنایی من با این شهید باید بگویم، چون در یک روستا با هم زندگی میکردیم او در یکی از مسیرهای رفتوآمد من را میبیند و پس از طرح موضوع با خانواده به خواستگاری آمدند که بنده نیز، چون شناخت کافی از ایشان داشتم در زمان خواستگاری خیلی سریع جواب مثبت به او دادم.😍
🔰اخلاق بسیار خوب، تواضع، مهربانی و شوخطبعی او مرا شیفته خود کرده بود. از ویژگی بارز ابوذر #شوخطبعی بود و اینکه هر کسی به او بدی میکرد هیچگاه بهدل نمیگرفت و فرد بسیار رئوفی بود و علاقه ویژه من به او نیز بهدلیل همین خصوصیات اخلاقی بود.👌
🔰شما مخالفتی با حضور همسرتان در جبهههای نبرد با دشمن تکفیری نداشتید⁉️
🔰 ابوذر بسیار مطیع ولایت بود و در رابطه با اعزام به سوریه زمانی که من مخالفت کردم گفت "چون رهبر ما و، ولی امر ما امر کرده باید برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) بروم".
🔰ابوذر در سال ۹۴ خیلی به مأموریت میرفت و من بهدلیل وابستگی شدید به ایشان با اعزام او به مأموریتهای خارج از کشور مخالفت میکردم، زیرا به هیچ وجه تحمل دوری او را نداشتم
🔰و هر روزی که ابوذر را نمیدیدم مانند یک بچه که تحمل دوری مادرش را ندارد گریه و زاری بهراه میانداختم،
🔰 اما ابوذر روز خواستگاری یک شرط گذاشت و تأکید کرد که هر چند ماه یک بار به مأموریت اعزام میشود و من نیز با مأموریتهای داخلی او موافقت کردم و زمانی که مخالفتها و گریههای من را میدید میگفت "یادت هست زمان خواستگاری با من تعهد بستی که با مأموریتهایم مخالفت نکنی"،
🔰 و من دیگر سکوت میکردم و اجازه میدادم مأموریتهای داخل کشور را برود.
🔰ماجرای سوریه رفتنش را چطور با شما در میان گذاشت⁉️
🔰در روزهای اول بهشکل علنی نمیگفت که قصد رفتن به سوریه را دارد، ولی کاملاً مشخص بود و متوجه شده بودم که میخواهد برود، چون این اواخر مدام پیگیر کارهایش بود،
🔰 اما در اوایل و در زمان اعزام او به سوریه وقتی من مخالفت میکردم، میگفت "مقام معظم رهبری دستور فرمودند که حرم اهلبیت (ع) از وجود داعش باید پاک شود و من یک بچه شیعه کرمانشاهی باغیرت هستم💪 و زمانی که رهبر فرمان دهد نمیتوانم به این امر بیتفاوت باشم".
🔰اما من نیز به ایشان میگفتم که "روز خواستگاری فقط با مأموریتهای داخل کشور شما موافقت کردم" و بعد از اینکه چند بار مأموریت ایشان به سوریه کنسل شد دیگر در مورد اعزام به سوریه با من صحبت نمیکرد
🔰تا اینکه روزی برادر شوهرم با من تماس گرفت و گفت "ابوذر رفته مأموریت و به من سپرده که به شما بگویم که به شهرستان بروید"، و من نیز از شدت ناراحتی خانه ماندم و تا غروب گریه کردم
🔰 تا اینکه در موقع غروب صدای آیفون درآمد و فهمیدم که ابوذر است که برگشته، از یک طرف از دستش عصبانی و از طرفی از دیدنش خوشحال بودم،
🔰گفتم "چرا به من نگفتی که به سوریه میروی⁉️"، ایشان گفت "اینقدر تو ناراضی بودی تا فرودگاه رفتم، اما خانم حضرت زینب (س) من را نطلبید".👌
🔰چه شد که شما با اعزام ایشان به سوریه موافقت کردید؟
🔰چند بار مأموریت ابوذر کنسل شد، ایشان دیگر راستش را به من نمیگفت و در موقع اعزام نیز میگفت "دارم میروم مأموریت داخل شهر"، تا اینکه در روز عید قربان من را به شهرستان برد و گفت "میخواهم بروم مأموریت شمال کشور"، و من هم موافقت کردم.
🔰 خلاصه یک روز که خانه خواهرم بودم ابوذر زنگ زد و گفت "برگهای برای یادداشت وصیتنامهام بیاور"، و او مرا برای رفتن قانع کرد
@sabkeShohada
⭕️ ناگفتههای همسر مدافع حرمی که به دست داعش تکهتکه شد
🔰شوهرم در سالروز ازدواجمان به شهادت رسید.💔
🔰«مریم امجدیان» از نحوه شهادت همسر شهید مدافع حرمش توسط داعش سخن گفت.
🔰 شهید #ابوذر_امجدیان از مدافعان حرم در سوریه بود که در صبح روز یکم آبان ماه سال ۱۳۹۴ که مصادف با تاسوعای حسینی (ع) و چهارمین سالروز ازدواجش بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.💔
🔰 با «مریم امجدیان» همسر این شهید به گفتگو نشستهایم که در ادامه میآید:
چطور با ابوذر آشنا شدید⁉️ و از ویژگیهای اخلاقی همسر شهیدتان بفرمایید.👇
🔰در رابطه با نحوه آشنایی من با این شهید باید بگویم، چون در یک روستا با هم زندگی میکردیم او در یکی از مسیرهای رفتوآمد من را میبیند و پس از طرح موضوع با خانواده به خواستگاری آمدند که بنده نیز، چون شناخت کافی از ایشان داشتم در زمان خواستگاری خیلی سریع جواب مثبت به او دادم.😍
🔰اخلاق بسیار خوب، تواضع، مهربانی و شوخطبعی او مرا شیفته خود کرده بود. از ویژگی بارز ابوذر #شوخطبعی بود و اینکه هر کسی به او بدی میکرد هیچگاه بهدل نمیگرفت و فرد بسیار رئوفی بود و علاقه ویژه من به او نیز بهدلیل همین خصوصیات اخلاقی بود.👌
🔰شما مخالفتی با حضور همسرتان در جبهههای نبرد با دشمن تکفیری نداشتید⁉️
🔰 ابوذر بسیار مطیع ولایت بود و در رابطه با اعزام به سوریه زمانی که من مخالفت کردم گفت "چون رهبر ما و، ولی امر ما امر کرده باید برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) بروم".
🔰ابوذر در سال ۹۴ خیلی به مأموریت میرفت و من بهدلیل وابستگی شدید به ایشان با اعزام او به مأموریتهای خارج از کشور مخالفت میکردم، زیرا به هیچ وجه تحمل دوری او را نداشتم
🔰و هر روزی که ابوذر را نمیدیدم مانند یک بچه که تحمل دوری مادرش را ندارد گریه و زاری بهراه میانداختم،
🔰 اما ابوذر روز خواستگاری یک شرط گذاشت و تأکید کرد که هر چند ماه یک بار به مأموریت اعزام میشود و من نیز با مأموریتهای داخلی او موافقت کردم و زمانی که مخالفتها و گریههای من را میدید میگفت "یادت هست زمان خواستگاری با من تعهد بستی که با مأموریتهایم مخالفت نکنی"،
🔰 و من دیگر سکوت میکردم و اجازه میدادم مأموریتهای داخل کشور را برود.
🔰ماجرای سوریه رفتنش را چطور با شما در میان گذاشت⁉️
🔰در روزهای اول بهشکل علنی نمیگفت که قصد رفتن به سوریه را دارد، ولی کاملاً مشخص بود و متوجه شده بودم که میخواهد برود، چون این اواخر مدام پیگیر کارهایش بود،
🔰 اما در اوایل و در زمان اعزام او به سوریه وقتی من مخالفت میکردم، میگفت "مقام معظم رهبری دستور فرمودند که حرم اهلبیت (ع) از وجود داعش باید پاک شود و من یک بچه شیعه کرمانشاهی باغیرت هستم💪 و زمانی که رهبر فرمان دهد نمیتوانم به این امر بیتفاوت باشم".
🔰اما من نیز به ایشان میگفتم که "روز خواستگاری فقط با مأموریتهای داخل کشور شما موافقت کردم" و بعد از اینکه چند بار مأموریت ایشان به سوریه کنسل شد دیگر در مورد اعزام به سوریه با من صحبت نمیکرد
🔰تا اینکه روزی برادر شوهرم با من تماس گرفت و گفت "ابوذر رفته مأموریت و به من سپرده که به شما بگویم که به شهرستان بروید"، و من نیز از شدت ناراحتی خانه ماندم و تا غروب گریه کردم
🔰 تا اینکه در موقع غروب صدای آیفون درآمد و فهمیدم که ابوذر است که برگشته، از یک طرف از دستش عصبانی و از طرفی از دیدنش خوشحال بودم،
🔰گفتم "چرا به من نگفتی که به سوریه میروی⁉️"، ایشان گفت "اینقدر تو ناراضی بودی تا فرودگاه رفتم، اما خانم حضرت زینب (س) من را نطلبید".👌
🔰چه شد که شما با اعزام ایشان به سوریه موافقت کردید؟
🔰چند بار مأموریت ابوذر کنسل شد، ایشان دیگر راستش را به من نمیگفت و در موقع اعزام نیز میگفت "دارم میروم مأموریت داخل شهر"، تا اینکه در روز عید قربان من را به شهرستان برد و گفت "میخواهم بروم مأموریت شمال کشور"، و من هم موافقت کردم.
🔰 خلاصه یک روز که خانه خواهرم بودم ابوذر زنگ زد و گفت "برگهای برای یادداشت وصیتنامهام بیاور"، و او مرا برای رفتن قانع کرد
@sabkeShohada
⭕️ ناگفتههای همسر مدافع حرمی که به دست داعش تکهتکه شد
🔰شوهرم در سالروز ازدواجمان به شهادت رسید.💔
🔰«مریم امجدیان» از نحوه شهادت همسر شهید مدافع حرمش توسط داعش سخن گفت.
🔰 شهید #ابوذر_امجدیان از مدافعان حرم در سوریه بود که در صبح روز یکم آبان ماه سال ۱۳۹۴ که مصادف با تاسوعای حسینی (ع) و چهارمین سالروز ازدواجش بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.💔
🔰 با «مریم امجدیان» همسر این شهید به گفتگو نشستهایم که در ادامه میآید:
چطور با ابوذر آشنا شدید⁉️ و از ویژگیهای اخلاقی همسر شهیدتان بفرمایید.👇
🔰در رابطه با نحوه آشنایی من با این شهید باید بگویم، چون در یک روستا با هم زندگی میکردیم او در یکی از مسیرهای رفتوآمد من را میبیند و پس از طرح موضوع با خانواده به خواستگاری آمدند که بنده نیز، چون شناخت کافی از ایشان داشتم در زمان خواستگاری خیلی سریع جواب مثبت به او دادم.😍
🔰اخلاق بسیار خوب، تواضع، مهربانی و شوخطبعی او مرا شیفته خود کرده بود. از ویژگی بارز ابوذر #شوخطبعی بود و اینکه هر کسی به او بدی میکرد هیچگاه بهدل نمیگرفت و فرد بسیار رئوفی بود و علاقه ویژه من به او نیز بهدلیل همین خصوصیات اخلاقی بود.👌
🔰شما مخالفتی با حضور همسرتان در جبهههای نبرد با دشمن تکفیری نداشتید⁉️
🔰 ابوذر بسیار مطیع ولایت بود و در رابطه با اعزام به سوریه زمانی که من مخالفت کردم گفت "چون رهبر ما و، ولی امر ما امر کرده باید برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) بروم".
🔰ابوذر در سال ۹۴ خیلی به مأموریت میرفت و من بهدلیل وابستگی شدید به ایشان با اعزام او به مأموریتهای خارج از کشور مخالفت میکردم، زیرا به هیچ وجه تحمل دوری او را نداشتم
🔰و هر روزی که ابوذر را نمیدیدم مانند یک بچه که تحمل دوری مادرش را ندارد گریه و زاری بهراه میانداختم،
🔰 اما ابوذر روز خواستگاری یک شرط گذاشت و تأکید کرد که هر چند ماه یک بار به مأموریت اعزام میشود و من نیز با مأموریتهای داخلی او موافقت کردم و زمانی که مخالفتها و گریههای من را میدید میگفت "یادت هست زمان خواستگاری با من تعهد بستی که با مأموریتهایم مخالفت نکنی"،
🔰 و من دیگر سکوت میکردم و اجازه میدادم مأموریتهای داخل کشور را برود.
🔰ماجرای سوریه رفتنش را چطور با شما در میان گذاشت⁉️
🔰در روزهای اول بهشکل علنی نمیگفت که قصد رفتن به سوریه را دارد، ولی کاملاً مشخص بود و متوجه شده بودم که میخواهد برود، چون این اواخر مدام پیگیر کارهایش بود،
🔰 اما در اوایل و در زمان اعزام او به سوریه وقتی من مخالفت میکردم، میگفت "مقام معظم رهبری دستور فرمودند که حرم اهلبیت (ع) از وجود داعش باید پاک شود و من یک بچه شیعه کرمانشاهی باغیرت هستم💪 و زمانی که رهبر فرمان دهد نمیتوانم به این امر بیتفاوت باشم".
🔰اما من نیز به ایشان میگفتم که "روز خواستگاری فقط با مأموریتهای داخل کشور شما موافقت کردم" و بعد از اینکه چند بار مأموریت ایشان به سوریه کنسل شد دیگر در مورد اعزام به سوریه با من صحبت نمیکرد
🔰تا اینکه روزی برادر شوهرم با من تماس گرفت و گفت "ابوذر رفته مأموریت و به من سپرده که به شما بگویم که به شهرستان بروید"، و من نیز از شدت ناراحتی خانه ماندم و تا غروب گریه کردم
🔰 تا اینکه در موقع غروب صدای آیفون درآمد و فهمیدم که ابوذر است که برگشته، از یک طرف از دستش عصبانی و از طرفی از دیدنش خوشحال بودم،
🔰گفتم "چرا به من نگفتی که به سوریه میروی⁉️"، ایشان گفت "اینقدر تو ناراضی بودی تا فرودگاه رفتم، اما خانم حضرت زینب (س) من را نطلبید".👌
🔰چه شد که شما با اعزام ایشان به سوریه موافقت کردید؟
🔰چند بار مأموریت ابوذر کنسل شد، ایشان دیگر راستش را به من نمیگفت و در موقع اعزام نیز میگفت "دارم میروم مأموریت داخل شهر"، تا اینکه در روز عید قربان من را به شهرستان برد و گفت "میخواهم بروم مأموریت شمال کشور"، و من هم موافقت کردم.
🔰 خلاصه یک روز که خانه خواهرم بودم ابوذر زنگ زد و گفت "برگهای برای یادداشت وصیتنامهام بیاور"، و او مرا برای رفتن قانع کرد
@sabkeShohada
⭕️ ناگفتههای همسر مدافع حرمی که به دست داعش تکهتکه شد
🔰شوهرم در سالروز ازدواجمان به شهادت رسید.💔
🔰«مریم امجدیان» از نحوه شهادت همسر شهید مدافع حرمش توسط داعش سخن گفت.
🔰 شهید #ابوذر_امجدیان از مدافعان حرم در سوریه بود که در صبح روز یکم آبان ماه سال ۱۳۹۴ که مصادف با تاسوعای حسینی (ع) و چهارمین سالروز ازدواجش بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.💔
🔰 با «مریم امجدیان» همسر این شهید به گفتگو نشستهایم که در ادامه میآید:
چطور با ابوذر آشنا شدید⁉️ و از ویژگیهای اخلاقی همسر شهیدتان بفرمایید.👇
🔰در رابطه با نحوه آشنایی من با این شهید باید بگویم، چون در یک روستا با هم زندگی میکردیم او در یکی از مسیرهای رفتوآمد من را میبیند و پس از طرح موضوع با خانواده به خواستگاری آمدند که بنده نیز، چون شناخت کافی از ایشان داشتم در زمان خواستگاری خیلی سریع جواب مثبت به او دادم.😍
🔰اخلاق بسیار خوب، تواضع، مهربانی و شوخطبعی او مرا شیفته خود کرده بود. از ویژگی بارز ابوذر #شوخطبعی بود و اینکه هر کسی به او بدی میکرد هیچگاه بهدل نمیگرفت و فرد بسیار رئوفی بود و علاقه ویژه من به او نیز بهدلیل همین خصوصیات اخلاقی بود.👌
🔰شما مخالفتی با حضور همسرتان در جبهههای نبرد با دشمن تکفیری نداشتید⁉️
🔰 ابوذر بسیار مطیع ولایت بود و در رابطه با اعزام به سوریه زمانی که من مخالفت کردم گفت "چون رهبر ما و، ولی امر ما امر کرده باید برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) بروم".
🔰ابوذر در سال ۹۴ خیلی به مأموریت میرفت و من بهدلیل وابستگی شدید به ایشان با اعزام او به مأموریتهای خارج از کشور مخالفت میکردم، زیرا به هیچ وجه تحمل دوری او را نداشتم
🔰و هر روزی که ابوذر را نمیدیدم مانند یک بچه که تحمل دوری مادرش را ندارد گریه و زاری بهراه میانداختم،
🔰 اما ابوذر روز خواستگاری یک شرط گذاشت و تأکید کرد که هر چند ماه یک بار به مأموریت اعزام میشود و من نیز با مأموریتهای داخلی او موافقت کردم و زمانی که مخالفتها و گریههای من را میدید میگفت "یادت هست زمان خواستگاری با من تعهد بستی که با مأموریتهایم مخالفت نکنی"،
🔰 و من دیگر سکوت میکردم و اجازه میدادم مأموریتهای داخل کشور را برود.
🔰ماجرای سوریه رفتنش را چطور با شما در میان گذاشت⁉️
🔰در روزهای اول بهشکل علنی نمیگفت که قصد رفتن به سوریه را دارد، ولی کاملاً مشخص بود و متوجه شده بودم که میخواهد برود، چون این اواخر مدام پیگیر کارهایش بود،
🔰 اما در اوایل و در زمان اعزام او به سوریه وقتی من مخالفت میکردم، میگفت "مقام معظم رهبری دستور فرمودند که حرم اهلبیت (ع) از وجود داعش باید پاک شود و من یک بچه شیعه کرمانشاهی باغیرت هستم💪 و زمانی که رهبر فرمان دهد نمیتوانم به این امر بیتفاوت باشم".
🔰اما من نیز به ایشان میگفتم که "روز خواستگاری فقط با مأموریتهای داخل کشور شما موافقت کردم" و بعد از اینکه چند بار مأموریت ایشان به سوریه کنسل شد دیگر در مورد اعزام به سوریه با من صحبت نمیکرد
🔰تا اینکه روزی برادر شوهرم با من تماس گرفت و گفت "ابوذر رفته مأموریت و به من سپرده که به شما بگویم که به شهرستان بروید"، و من نیز از شدت ناراحتی خانه ماندم و تا غروب گریه کردم
🔰 تا اینکه در موقع غروب صدای آیفون درآمد و فهمیدم که ابوذر است که برگشته، از یک طرف از دستش عصبانی و از طرفی از دیدنش خوشحال بودم،
🔰گفتم "چرا به من نگفتی که به سوریه میروی⁉️"، ایشان گفت "اینقدر تو ناراضی بودی تا فرودگاه رفتم، اما خانم حضرت زینب (س) من را نطلبید".👌
🔰چه شد که شما با اعزام ایشان به سوریه موافقت کردید؟
🔰چند بار مأموریت ابوذر کنسل شد، ایشان دیگر راستش را به من نمیگفت و در موقع اعزام نیز میگفت "دارم میروم مأموریت داخل شهر"، تا اینکه در روز عید قربان من را به شهرستان برد و گفت "میخواهم بروم مأموریت شمال کشور"، و من هم موافقت کردم.
🔰 خلاصه یک روز که خانه خواهرم بودم ابوذر زنگ زد و گفت "برگهای برای یادداشت وصیتنامهام بیاور"، و او مرا برای رفتن قانع کرد
@sabkeShohada
⭕️ ناگفتههای همسر مدافع حرمی که به دست داعش تکهتکه شد
🔰شوهرم در سالروز ازدواجمان به شهادت رسید.💔
🔰«مریم امجدیان» از نحوه شهادت همسر شهید مدافع حرمش توسط داعش سخن گفت.
🔰 شهید #ابوذر_امجدیان از مدافعان حرم در سوریه بود که در صبح روز یکم آبان ماه سال ۱۳۹۴ که مصادف با تاسوعای حسینی (ع) و چهارمین سالروز ازدواجش بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.💔
🔰 با «مریم امجدیان» همسر این شهید به گفتگو نشستهایم که در ادامه میآید:
چطور با ابوذر آشنا شدید⁉️ و از ویژگیهای اخلاقی همسر شهیدتان بفرمایید.👇
🔰در رابطه با نحوه آشنایی من با این شهید باید بگویم، چون در یک روستا با هم زندگی میکردیم او در یکی از مسیرهای رفتوآمد من را میبیند و پس از طرح موضوع با خانواده به خواستگاری آمدند که بنده نیز، چون شناخت کافی از ایشان داشتم در زمان خواستگاری خیلی سریع جواب مثبت به او دادم.😍
🔰اخلاق بسیار خوب، تواضع، مهربانی و شوخطبعی او مرا شیفته خود کرده بود. از ویژگی بارز ابوذر #شوخطبعی بود و اینکه هر کسی به او بدی میکرد هیچگاه بهدل نمیگرفت و فرد بسیار رئوفی بود و علاقه ویژه من به او نیز بهدلیل همین خصوصیات اخلاقی بود.👌
🔰شما مخالفتی با حضور همسرتان در جبهههای نبرد با دشمن تکفیری نداشتید⁉️
🔰 ابوذر بسیار مطیع ولایت بود و در رابطه با اعزام به سوریه زمانی که من مخالفت کردم گفت "چون رهبر ما و، ولی امر ما امر کرده باید برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) بروم".
🔰ابوذر در سال ۹۴ خیلی به مأموریت میرفت و من بهدلیل وابستگی شدید به ایشان با اعزام او به مأموریتهای خارج از کشور مخالفت میکردم، زیرا به هیچ وجه تحمل دوری او را نداشتم
🔰و هر روزی که ابوذر را نمیدیدم مانند یک بچه که تحمل دوری مادرش را ندارد گریه و زاری بهراه میانداختم،
🔰 اما ابوذر روز خواستگاری یک شرط گذاشت و تأکید کرد که هر چند ماه یک بار به مأموریت اعزام میشود و من نیز با مأموریتهای داخلی او موافقت کردم و زمانی که مخالفتها و گریههای من را میدید میگفت "یادت هست زمان خواستگاری با من تعهد بستی که با مأموریتهایم مخالفت نکنی"،
🔰 و من دیگر سکوت میکردم و اجازه میدادم مأموریتهای داخل کشور را برود.
🔰ماجرای سوریه رفتنش را چطور با شما در میان گذاشت⁉️
🔰در روزهای اول بهشکل علنی نمیگفت که قصد رفتن به سوریه را دارد، ولی کاملاً مشخص بود و متوجه شده بودم که میخواهد برود، چون این اواخر مدام پیگیر کارهایش بود،
🔰 اما در اوایل و در زمان اعزام او به سوریه وقتی من مخالفت میکردم، میگفت "مقام معظم رهبری دستور فرمودند که حرم اهلبیت (ع) از وجود داعش باید پاک شود و من یک بچه شیعه کرمانشاهی باغیرت هستم💪 و زمانی که رهبر فرمان دهد نمیتوانم به این امر بیتفاوت باشم".
🔰اما من نیز به ایشان میگفتم که "روز خواستگاری فقط با مأموریتهای داخل کشور شما موافقت کردم" و بعد از اینکه چند بار مأموریت ایشان به سوریه کنسل شد دیگر در مورد اعزام به سوریه با من صحبت نمیکرد
🔰تا اینکه روزی برادر شوهرم با من تماس گرفت و گفت "ابوذر رفته مأموریت و به من سپرده که به شما بگویم که به شهرستان بروید"، و من نیز از شدت ناراحتی خانه ماندم و تا غروب گریه کردم
🔰 تا اینکه در موقع غروب صدای آیفون درآمد و فهمیدم که ابوذر است که برگشته، از یک طرف از دستش عصبانی و از طرفی از دیدنش خوشحال بودم،
🔰گفتم "چرا به من نگفتی که به سوریه میروی⁉️"، ایشان گفت "اینقدر تو ناراضی بودی تا فرودگاه رفتم، اما خانم حضرت زینب (س) من را نطلبید".👌
🔰چه شد که شما با اعزام ایشان به سوریه موافقت کردید؟
🔰چند بار مأموریت ابوذر کنسل شد، ایشان دیگر راستش را به من نمیگفت و در موقع اعزام نیز میگفت "دارم میروم مأموریت داخل شهر"، تا اینکه در روز عید قربان من را به شهرستان برد و گفت "میخواهم بروم مأموریت شمال کشور"، و من هم موافقت کردم.
🔰 خلاصه یک روز که خانه خواهرم بودم ابوذر زنگ زد و گفت "برگهای برای یادداشت وصیتنامهام بیاور"، و او مرا برای رفتن قانع کرد
@sabkeShohada
⭕️ ناگفتههای همسر مدافع حرمی که به دست داعش تکهتکه شد
🔰شوهرم در سالروز ازدواجمان به شهادت رسید.💔
🔰«مریم امجدیان» از نحوه شهادت همسر شهید مدافع حرمش توسط داعش سخن گفت.
🔰 شهید #ابوذر_امجدیان از مدافعان حرم در سوریه بود که در صبح روز یکم آبان ماه سال ۱۳۹۴ که مصادف با تاسوعای حسینی (ع) و چهارمین سالروز ازدواجش بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.💔
🔰 با «مریم امجدیان» همسر این شهید به گفتگو نشستهایم که در ادامه میآید:
چطور با ابوذر آشنا شدید⁉️ و از ویژگیهای اخلاقی همسر شهیدتان بفرمایید.👇
🔰در رابطه با نحوه آشنایی من با این شهید باید بگویم، چون در یک روستا با هم زندگی میکردیم او در یکی از مسیرهای رفتوآمد من را میبیند و پس از طرح موضوع با خانواده به خواستگاری آمدند که بنده نیز، چون شناخت کافی از ایشان داشتم در زمان خواستگاری خیلی سریع جواب مثبت به او دادم.😍
🔰اخلاق بسیار خوب، تواضع، مهربانی و شوخطبعی او مرا شیفته خود کرده بود. از ویژگی بارز ابوذر #شوخطبعی بود و اینکه هر کسی به او بدی میکرد هیچگاه بهدل نمیگرفت و فرد بسیار رئوفی بود و علاقه ویژه من به او نیز بهدلیل همین خصوصیات اخلاقی بود.👌
🔰شما مخالفتی با حضور همسرتان در جبهههای نبرد با دشمن تکفیری نداشتید⁉️
🔰 ابوذر بسیار مطیع ولایت بود و در رابطه با اعزام به سوریه زمانی که من مخالفت کردم گفت "چون رهبر ما و، ولی امر ما امر کرده باید برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) بروم".
🔰ابوذر در سال ۹۴ خیلی به مأموریت میرفت و من بهدلیل وابستگی شدید به ایشان با اعزام او به مأموریتهای خارج از کشور مخالفت میکردم، زیرا به هیچ وجه تحمل دوری او را نداشتم
🔰و هر روزی که ابوذر را نمیدیدم مانند یک بچه که تحمل دوری مادرش را ندارد گریه و زاری بهراه میانداختم،
🔰 اما ابوذر روز خواستگاری یک شرط گذاشت و تأکید کرد که هر چند ماه یک بار به مأموریت اعزام میشود و من نیز با مأموریتهای داخلی او موافقت کردم و زمانی که مخالفتها و گریههای من را میدید میگفت "یادت هست زمان خواستگاری با من تعهد بستی که با مأموریتهایم مخالفت نکنی"،
🔰 و من دیگر سکوت میکردم و اجازه میدادم مأموریتهای داخل کشور را برود.
🔰ماجرای سوریه رفتنش را چطور با شما در میان گذاشت⁉️
🔰در روزهای اول بهشکل علنی نمیگفت که قصد رفتن به سوریه را دارد، ولی کاملاً مشخص بود و متوجه شده بودم که میخواهد برود، چون این اواخر مدام پیگیر کارهایش بود،
🔰 اما در اوایل و در زمان اعزام او به سوریه وقتی من مخالفت میکردم، میگفت "مقام معظم رهبری دستور فرمودند که حرم اهلبیت (ع) از وجود داعش باید پاک شود و من یک بچه شیعه کرمانشاهی باغیرت هستم💪 و زمانی که رهبر فرمان دهد نمیتوانم به این امر بیتفاوت باشم".
🔰اما من نیز به ایشان میگفتم که "روز خواستگاری فقط با مأموریتهای داخل کشور شما موافقت کردم" و بعد از اینکه چند بار مأموریت ایشان به سوریه کنسل شد دیگر در مورد اعزام به سوریه با من صحبت نمیکرد
🔰تا اینکه روزی برادر شوهرم با من تماس گرفت و گفت "ابوذر رفته مأموریت و به من سپرده که به شما بگویم که به شهرستان بروید"، و من نیز از شدت ناراحتی خانه ماندم و تا غروب گریه کردم
🔰 تا اینکه در موقع غروب صدای آیفون درآمد و فهمیدم که ابوذر است که برگشته، از یک طرف از دستش عصبانی و از طرفی از دیدنش خوشحال بودم،
🔰گفتم "چرا به من نگفتی که به سوریه میروی⁉️"، ایشان گفت "اینقدر تو ناراضی بودی تا فرودگاه رفتم، اما خانم حضرت زینب (س) من را نطلبید".👌
🔰چه شد که شما با اعزام ایشان به سوریه موافقت کردید؟
🔰چند بار مأموریت ابوذر کنسل شد، ایشان دیگر راستش را به من نمیگفت و در موقع اعزام نیز میگفت "دارم میروم مأموریت داخل شهر"، تا اینکه در روز عید قربان من را به شهرستان برد و گفت "میخواهم بروم مأموریت شمال کشور"، و من هم موافقت کردم.
🔰 خلاصه یک روز که خانه خواهرم بودم ابوذر زنگ زد و گفت "برگهای برای یادداشت وصیتنامهام بیاور"، و او مرا برای رفتن قانع کرد
@sabkeShohada
⭕️ ناگفتههای همسر مدافع حرمی که به دست داعش تکهتکه شد
🔰شوهرم در سالروز ازدواجمان به شهادت رسید.💔
🔰«مریم امجدیان» از نحوه شهادت همسر شهید مدافع حرمش توسط داعش سخن گفت.
🔰 شهید #ابوذر_امجدیان از مدافعان حرم در سوریه بود که در صبح روز یکم آبان ماه سال ۱۳۹۴ که مصادف با تاسوعای حسینی (ع) و چهارمین سالروز ازدواجش بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.💔
🔰 با «مریم امجدیان» همسر این شهید به گفتگو نشستهایم که در ادامه میآید:
چطور با ابوذر آشنا شدید⁉️ و از ویژگیهای اخلاقی همسر شهیدتان بفرمایید.👇
🔰در رابطه با نحوه آشنایی من با این شهید باید بگویم، چون در یک روستا با هم زندگی میکردیم او در یکی از مسیرهای رفتوآمد من را میبیند و پس از طرح موضوع با خانواده به خواستگاری آمدند که بنده نیز، چون شناخت کافی از ایشان داشتم در زمان خواستگاری خیلی سریع جواب مثبت به او دادم.😍
🔰اخلاق بسیار خوب، تواضع، مهربانی و شوخطبعی او مرا شیفته خود کرده بود. از ویژگی بارز ابوذر #شوخطبعی بود و اینکه هر کسی به او بدی میکرد هیچگاه بهدل نمیگرفت و فرد بسیار رئوفی بود و علاقه ویژه من به او نیز بهدلیل همین خصوصیات اخلاقی بود.👌
🔰شما مخالفتی با حضور همسرتان در جبهههای نبرد با دشمن تکفیری نداشتید⁉️
🔰 ابوذر بسیار مطیع ولایت بود و در رابطه با اعزام به سوریه زمانی که من مخالفت کردم گفت "چون رهبر ما و، ولی امر ما امر کرده باید برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) بروم".
🔰ابوذر در سال ۹۴ خیلی به مأموریت میرفت و من بهدلیل وابستگی شدید به ایشان با اعزام او به مأموریتهای خارج از کشور مخالفت میکردم، زیرا به هیچ وجه تحمل دوری او را نداشتم
🔰و هر روزی که ابوذر را نمیدیدم مانند یک بچه که تحمل دوری مادرش را ندارد گریه و زاری بهراه میانداختم،
🔰 اما ابوذر روز خواستگاری یک شرط گذاشت و تأکید کرد که هر چند ماه یک بار به مأموریت اعزام میشود و من نیز با مأموریتهای داخلی او موافقت کردم و زمانی که مخالفتها و گریههای من را میدید میگفت "یادت هست زمان خواستگاری با من تعهد بستی که با مأموریتهایم مخالفت نکنی"،
🔰 و من دیگر سکوت میکردم و اجازه میدادم مأموریتهای داخل کشور را برود.
🔰ماجرای سوریه رفتنش را چطور با شما در میان گذاشت⁉️
🔰در روزهای اول بهشکل علنی نمیگفت که قصد رفتن به سوریه را دارد، ولی کاملاً مشخص بود و متوجه شده بودم که میخواهد برود، چون این اواخر مدام پیگیر کارهایش بود،
🔰 اما در اوایل و در زمان اعزام او به سوریه وقتی من مخالفت میکردم، میگفت "مقام معظم رهبری دستور فرمودند که حرم اهلبیت (ع) از وجود داعش باید پاک شود و من یک بچه شیعه کرمانشاهی باغیرت هستم💪 و زمانی که رهبر فرمان دهد نمیتوانم به این امر بیتفاوت باشم".
🔰اما من نیز به ایشان میگفتم که "روز خواستگاری فقط با مأموریتهای داخل کشور شما موافقت کردم" و بعد از اینکه چند بار مأموریت ایشان به سوریه کنسل شد دیگر در مورد اعزام به سوریه با من صحبت نمیکرد
🔰تا اینکه روزی برادر شوهرم با من تماس گرفت و گفت "ابوذر رفته مأموریت و به من سپرده که به شما بگویم که به شهرستان بروید"، و من نیز از شدت ناراحتی خانه ماندم و تا غروب گریه کردم
🔰 تا اینکه در موقع غروب صدای آیفون درآمد و فهمیدم که ابوذر است که برگشته، از یک طرف از دستش عصبانی و از طرفی از دیدنش خوشحال بودم،
🔰گفتم "چرا به من نگفتی که به سوریه میروی⁉️"، ایشان گفت "اینقدر تو ناراضی بودی تا فرودگاه رفتم، اما خانم حضرت زینب (س) من را نطلبید".👌
🔰چه شد که شما با اعزام ایشان به سوریه موافقت کردید؟
🔰چند بار مأموریت ابوذر کنسل شد، ایشان دیگر راستش را به من نمیگفت و در موقع اعزام نیز میگفت "دارم میروم مأموریت داخل شهر"، تا اینکه در روز عید قربان من را به شهرستان برد و گفت "میخواهم بروم مأموریت شمال کشور"، و من هم موافقت کردم.
🔰 خلاصه یک روز که خانه خواهرم بودم ابوذر زنگ زد و گفت "برگهای برای یادداشت وصیتنامهام بیاور"، و او مرا برای رفتن قانع کرد
@sabkeShohada
⭕️ ناگفتههای همسر مدافع حرمی که به دست داعش تکهتکه شد
🔰شوهرم در سالروز ازدواجمان به شهادت رسید.💔
🔰«مریم امجدیان» از نحوه شهادت همسر شهید مدافع حرمش توسط داعش سخن گفت.
🔰 شهید #ابوذر_امجدیان از مدافعان حرم در سوریه بود که در صبح روز یکم آبان ماه سال ۱۳۹۴ که مصادف با تاسوعای حسینی (ع) و چهارمین سالروز ازدواجش بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.💔
🔰 با «مریم امجدیان» همسر این شهید به گفتگو نشستهایم که در ادامه میآید:
چطور با ابوذر آشنا شدید⁉️ و از ویژگیهای اخلاقی همسر شهیدتان بفرمایید.👇
🔰در رابطه با نحوه آشنایی من با این شهید باید بگویم، چون در یک روستا با هم زندگی میکردیم او در یکی از مسیرهای رفتوآمد من را میبیند و پس از طرح موضوع با خانواده به خواستگاری آمدند که بنده نیز، چون شناخت کافی از ایشان داشتم در زمان خواستگاری خیلی سریع جواب مثبت به او دادم.😍
🔰اخلاق بسیار خوب، تواضع، مهربانی و شوخطبعی او مرا شیفته خود کرده بود. از ویژگی بارز ابوذر #شوخطبعی بود و اینکه هر کسی به او بدی میکرد هیچگاه بهدل نمیگرفت و فرد بسیار رئوفی بود و علاقه ویژه من به او نیز بهدلیل همین خصوصیات اخلاقی بود.👌
🔰شما مخالفتی با حضور همسرتان در جبهههای نبرد با دشمن تکفیری نداشتید⁉️
🔰 ابوذر بسیار مطیع ولایت بود و در رابطه با اعزام به سوریه زمانی که من مخالفت کردم گفت "چون رهبر ما و، ولی امر ما امر کرده باید برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) بروم".
🔰ابوذر در سال ۹۴ خیلی به مأموریت میرفت و من بهدلیل وابستگی شدید به ایشان با اعزام او به مأموریتهای خارج از کشور مخالفت میکردم، زیرا به هیچ وجه تحمل دوری او را نداشتم
🔰و هر روزی که ابوذر را نمیدیدم مانند یک بچه که تحمل دوری مادرش را ندارد گریه و زاری بهراه میانداختم،
🔰 اما ابوذر روز خواستگاری یک شرط گذاشت و تأکید کرد که هر چند ماه یک بار به مأموریت اعزام میشود و من نیز با مأموریتهای داخلی او موافقت کردم و زمانی که مخالفتها و گریههای من را میدید میگفت "یادت هست زمان خواستگاری با من تعهد بستی که با مأموریتهایم مخالفت نکنی"،
🔰 و من دیگر سکوت میکردم و اجازه میدادم مأموریتهای داخل کشور را برود.
🔰ماجرای سوریه رفتنش را چطور با شما در میان گذاشت⁉️
🔰در روزهای اول بهشکل علنی نمیگفت که قصد رفتن به سوریه را دارد، ولی کاملاً مشخص بود و متوجه شده بودم که میخواهد برود، چون این اواخر مدام پیگیر کارهایش بود،
🔰 اما در اوایل و در زمان اعزام او به سوریه وقتی من مخالفت میکردم، میگفت "مقام معظم رهبری دستور فرمودند که حرم اهلبیت (ع) از وجود داعش باید پاک شود و من یک بچه شیعه کرمانشاهی باغیرت هستم💪 و زمانی که رهبر فرمان دهد نمیتوانم به این امر بیتفاوت باشم".
🔰اما من نیز به ایشان میگفتم که "روز خواستگاری فقط با مأموریتهای داخل کشور شما موافقت کردم" و بعد از اینکه چند بار مأموریت ایشان به سوریه کنسل شد دیگر در مورد اعزام به سوریه با من صحبت نمیکرد
🔰تا اینکه روزی برادر شوهرم با من تماس گرفت و گفت "ابوذر رفته مأموریت و به من سپرده که به شما بگویم که به شهرستان بروید"، و من نیز از شدت ناراحتی خانه ماندم و تا غروب گریه کردم
🔰 تا اینکه در موقع غروب صدای آیفون درآمد و فهمیدم که ابوذر است که برگشته، از یک طرف از دستش عصبانی و از طرفی از دیدنش خوشحال بودم،
🔰گفتم "چرا به من نگفتی که به سوریه میروی⁉️"، ایشان گفت "اینقدر تو ناراضی بودی تا فرودگاه رفتم، اما خانم حضرت زینب (س) من را نطلبید".👌
🔰چه شد که شما با اعزام ایشان به سوریه موافقت کردید؟
🔰چند بار مأموریت ابوذر کنسل شد، ایشان دیگر راستش را به من نمیگفت و در موقع اعزام نیز میگفت "دارم میروم مأموریت داخل شهر"، تا اینکه در روز عید قربان من را به شهرستان برد و گفت "میخواهم بروم مأموریت شمال کشور"، و من هم موافقت کردم.
🔰 خلاصه یک روز که خانه خواهرم بودم ابوذر زنگ زد و گفت "برگهای برای یادداشت وصیتنامهام بیاور"، و او مرا برای رفتن قانع کرد
@sabkeShohada
شهید
#ابوذر_امجدیان 🕊
💠همیشه سعی میکرد تا حد امکان گره گشای مشکلات همنوعان دوستان آشنایان باشد وآنچه برایش مطرح نبود خواب و خوراک و استراحت بود. ابوذر از یاد همنوعان غافل نمیشد با اینکه سن زیادی نداشت،
💠هر زمانی که برای دیدار خانواده اش به روستا می آمد در آنجا لحظه ای از گره گشایی مشکلات خانواده اش باز نمی ایستاد و به آنها خدمت میکرد.ابوذر از لحاظ خوش خلقی زبان زد همسایگان و اقوام بود وهمه را دوست داشتند.
💠 ابوذر در رابطه با پدرومادرش احترام خاصی برای آنها قائل بود و به آنها محبت میکرد و تحمل گرفتاری آنها را نداشت.فرزند نیکی برای پدرو مادرش بود ،حتی با کارو تلاش فراوان مخارج شخصی خودشو برای تحصیل به دست میاورد.
واز این راه به خانواده خود کمک قابل توجهی میکرد.همسر عزیزم با شورو نشاط ومهر ومحبتی که داشت به محیط گرم خانواده ،صفا و صمیمیت دیگری میبخشید.و پدر ابوذر میگفتند با اینکه خسته از سر کار می آومدم با دیدن ابوذر تمام خستگی ها و مرارتها از وجودم پاک شد
https://eitaa.com/joinchat/2197618720C6e328081dc #سَبـکِشـُهـَدا