🍃🌹توبه نامه شهیدکمیل ایمانی🍃🌹
✍خدایا #توبه می کنم از اینکه :
🍃🌹از اینکه #حسد کردم
🍃🌹از اینکه #زیبائی_قلم را به رخ دیگران کشیدم
🍃🌹از اینکه #مرگ را فراموش کردم
🍃🌹از اینکه منتظر ماندم تا دیگری #ابتدا به من سلام کند
🍃🌹از اینکه ایمانم به بنده ات ، بیشتر از #ایمان به تو بود
🍃🌹از اینکه #حق_والدینم را ادا نکردم
🍃🌹از اینکه در جائی که لازم بود #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر نکردم
🍃🌹از اینکه واجبی را به خاطر مستحبی #رها کردم
🍃🌹از اینکه تعهد هائی که با خدای خویش بستم ، بشکستم
🍃🌹از اینکه #ایثار نکردم
🍃🌹از اینکه درنمازم به چیزی #جز_به_تو فکر کردم
🍃🌹از اینکه تعهد کردم #مواظب اعمالم باشم ولی نشدم
🍃🌹از اینکه درسختی ها به جای تو به #بنده ات رو آوردم
🍃🌹از اینکه از سر #کینه برای کسی ، دعا یانفرین کردم
🍃🌹از اینکه از اینکه #غیبت کردم واز دیگران بد گفتم وخود را نیک جلوه دادم
🍃🌹از اینکه کارهایم را برای #ریاست_طلبی وشهرت انجام دادم
🍃🌹از اینکه درکارها تنها #خود را محور قرار دادم نه خدا را
🍃🌹از اینکه #سنجیده و #حساب شده وبا #فکر سخن نگفتم
🍃🌹از اینکه #قول دادم ولی خلاف عمل کردم
#شهید_کمیل_ایمانی
@sabkeShohada
@sabkeShohada
#رمان_پسرک_فلافل_فروش 📖
🖇 #قسمت_نهم 🖇
✨ #امر_به_معروف 🍃
هادي پسري بود كه تك و تنها راه خودش را ادامه داد. او مسير دين را از آنچه بر روي منبرها مي شنيد انتخاب ميكرد و در اين راه ثابت قدم بود.
مدتي از حضور او در بسيج نگذشته بود كه گفت: بايد يكي از مسائل مهم دين را در محل خودمان عملي كنيم.
ميگفت: روايت از حضرت علي(ع) داريم كه همه اعمال نيک و حتی جهاد در راه خدا در مقايسه با امر به معروف و نهی از منکر، مثل قطره در مقابل درياست.
براي همين در برخي موارد خودش به تنهايي وارد عمل ميشد.
يك سي دي فروشي اطراف مسجد باز شده بود. بچه هاي نوجوان كه به مسجد رفت و آمد داشتند از اين مغازه خريد ميكردند.
اين فروشنده سي دي هاي بازي و فيلم كپي شده را به قيمت ارزان به بچه ها مي فروخت.
مشتري هاي زيادي براي خودش جمع كرد. تا اينكه يك روز خبر رسيد كه اين فروشنده فيلم هاي خارجي سانسورنشده هم پخش ميكند!
چند نفر از بچه ها خبر را به هادي رساندند. او هم به سراغ فروشنده ي اين
مغازه رفت.
خيلي مؤدب سلام كرد و از او پرسيد: بعضي از بچه ها ميگويند شما سي دي هاي غير مجاز پخش ميكنيد، درسته!؟
فروشنده تكذيب كرد و اين بحث ادامه پيدا نكرد.
بار ديگر بچه هاي نوجوان خبر آوردند كه نه تنها سي دي هاي فيلم، بلكه سي دي هاي مستهجن نيز از مغازه ي او پخش ميشود.
هادي تحقيق كرد و مطمئن شد. لذا بار ديگر به سراغ فروشنده رفت. با او صحبت كرد و شرايط امر به معروف را انجام داد.
بعد هم به او تذكر داد كه اگر به اين روند ادامه دهد با او با حكم ضابطان قضايي برخورد خواهد شد.
اما اين فروشنده به روند اشتباه خودش ادامه داد. هادي نيز در كمين فرصتي بود تا با او برخورد كند.
يك روز جواني وارد مغازه شد. هادي خبر داشت كه يك كيسه پر از سيدي هاي مستهجن براي اين شخص آورده اند.
لذا با هماهنگي بچه هاي بسيج وارد مغازه شد. درست زماني كه بار سي دي ها رسيد به سراغ اين شخص رفت. بعد فروشنده را با همان كيسه به مسجد آورد!
در جلوي چشمان خودش همه سي دي ها را شكست.
وقتي آخرين سي دي خُرد شد، رو كرد به آن فروشنده و گفت: اگر يك بار ديگر تكرار شد با تو برخورد قانوني ميكنيم.
همين برخورد هادي كافي بود تا آن شخص مغازه اش را جمع كند و از اين محل برود.
٭٭٭
شخصي در محل ما ساکن بود که هيکل درشتي داشت. چفيه مي انداخت و شلوار پلنگي بسيجي ميپوشيد. اخلاق درستي هم نداشت، اهل همه جور خلافی بود.
او به شدت با مردم بد برخورد ميکرد. به مردم گير ميداد و اين لباس او باعث مي شد که خيلي ها فکر کنند که او بسيجي است!
هادي يک بار او را ديد و تذکر داد که لباست را عوض کن. اما او توجهي نكرد.
دوباره او را ديد و به آن شخص گفت: شما با پوشيدن اين لباس و اين برخورد بدي که داريد، ديد مردم را نسبت به بسيج و نظام و رهبر انقلاب بد ميکنيد.
هادي ادامه داد: مردم رفتار شما را که ميبينند نسبت به نظام بد بين ميشوند.
بعد چفيه را از دوش او برداشت و به وي تذکر داد که ديگر با اين لباس و اين شلوار پلنگي نگردد.
بار ديگر با شدت عمل با اين شخص برخورد كرد. ديگر نديديم که اين شخص با اين لباس و پوشش ظاهر شود و مردم را اذيت كند.
البته بايد يادآور شويم که هادي در پايگاه بسيج، تحت تأثير برخي افراد، كمي تند برخورد ميكرد.
او در امر به معروف و نهي از منکر شدت عمل به خرج ميداد. مثل همان رفقايي كه داشت.
اما بعدها ديگر از او شدت عمل نديديم. امر به معروف او در حد تذکر زباني خلاصه ميشد.
#ادامــه_دارد.....
@sabkeShohada
✍نویسنده:
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
@sabkeShohada
خوب باش تا خوب شَن!
یکی از راههای امر به معروف، اینه که خودت «خوب» باشی! همین که تو رو یک مسلمانِ کاردرست میبینن، تشویق میشن به دین، ترغیب میشن به اسلام.
@sabkeShohada
#امر_به_معروف
@sabkeShohada
🍃🌹توبه نامه شهیدکمیل ایمانی🍃🌹
✍خدایا #توبه می کنم از اینکه :
🍃🌹از اینکه #حسد کردم
🍃🌹از اینکه #زیبائی_قلم را به رخ دیگران کشیدم
🍃🌹از اینکه #مرگ را فراموش کردم
🍃🌹از اینکه منتظر ماندم تا دیگری #ابتدا به من سلام کند
🍃🌹از اینکه ایمانم به بنده ات ، بیشتر از #ایمان به تو بود
🍃🌹از اینکه #حق_والدینم را ادا نکردم
🍃🌹از اینکه در جائی که لازم بود #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر نکردم
🍃🌹از اینکه واجبی را به خاطر مستحبی #رها کردم
🍃🌹از اینکه تعهد هائی که با خدای خویش بستم ، بشکستم
🍃🌹از اینکه #ایثار نکردم
🍃🌹از اینکه درنمازم به چیزی #جز_به_تو فکر کردم
🍃🌹از اینکه تعهد کردم #مواظب اعمالم باشم ولی نشدم
🍃🌹از اینکه درسختی ها به جای تو به #بنده ات رو آوردم
🍃🌹از اینکه از سر #کینه برای کسی ، دعا یانفرین کردم
🍃🌹از اینکه از اینکه #غیبت کردم واز دیگران بد گفتم وخود را نیک جلوه دادم
🍃🌹از اینکه کارهایم را برای #ریاست_طلبی وشهرت انجام دادم
🍃🌹از اینکه درکارها تنها #خود را محور قرار دادم نه خدا را
🍃🌹از اینکه #سنجیده و #حساب شده وبا #فکر سخن نگفتم
🍃🌹از اینکه #قول دادم ولی خلاف عمل کردم
#شهید_کمیل_ایمانی
@sabkeShohada
@sabkeShohada
یکی از رفقای ابراهيم گرفتار چشم چرانی بود. مرتب به دنبال اعمال و رفتار غير اخلاقی ميگشت. چند نفر از دوستانش با داد زدن و قهرکردن نتوانسته بودند رفتار او را تغيير دهند.
درآن شرايط کمتر کسی آن شخص را تحويل ميگرفت. اما ابراهيم خيلی با او گرم گرفته بود! حتی او را با خودش به زورخانه مياورد و جلوی ديگران خيلی به او احترام ميگذاشت.
مدتی بعد ابراهيم با او صحبت کرد. ابتدا او را غيرتی کرد و گفت: اگر کسی به دنبال مادر و خواهر تو باشد و آنها را اذيت کند چه میکنی؟
آن پسر با عصبانيت گفت: چشماش رو در ميارم.
ابراهيم خيلي با آرامش گفت: خب پسر، تو که برای ناموس خودت اينقدر غيرت داری، چرا همان کار اشتباه را انجام ميدی؟!
بعد ادامه داد: ببين اگر هرکسی به دنبال ناموس ديگری باشد جامعه از هم ميپاشد و سنگ روی سنگ بند نميشود.
بعد ابراهيم از حرام بودن نگاه به نامحرم حرف زد. حديث پيامبر اکرم را گفت كه فرمودند:«چشمان خود را از نامحرم ببنديد تا عجايب را ببينيد.»
بعد هم دلایل ديگر آورد. آن پسر هم تأييد ميکرد. بعدگفت: تصميم خودت را بگير، اگه ميخواهی با ما رفيق باشی بايد اين كارها را ترک کنی.
برخورد خوب و دلایلی که ابراهيم آورد باعث تغيير کلی در رفتارش شد.
او به يکی از بچه های خوب محل تبديل شد. همه خلافکاری های گذشته را كنار گذاشت. اين پسر نمونه ای از افرادی بود که ابراهيم با برخورد خوب و استدلال و صحبت کردن های به موقع، آنها را متحول کرده بود.
نام اين پسر هم اكنون بر روی يكی از كوچه های محله ما نقش بسته است!...
@sabKeshohada
#سلام_بر_ابراهیم
#امر_به_معروف
#نهی_از_منکر
@Sabkeshohada
سبک شهدا
[ختم #صلوات به نیت شهید محمد محمدی] هدیه به شهید امر به معروف و نهی از منکر "شهیدمحمد محمدی"و برای
🔰در روضه ی مادر حرف از کوچه و #سیلی که می شود، از #در_سوخته و غلاف شمشیر، نوکرها بی تاب می شوند و دست هایشان مشت در روضه ی ارباب، وقتی روضه خوان از حمله به خیمه ها، #معجر_سوخته و #گوش بی گوشواره می گوید ناله ها بیشتر می شود ...
🔰خادم #الحسین هایی که در روضه #حضرت_زهرا بی تاب می شوند، نبض غیرتشان می زند اگر به خانمیبی_حرمتی شودمحمد محمدی، نوکری بود که درس #روضه را از بر بود. رگ غیرتش جوشید وقتی دید به ناموس مردم بی حرمتی می شود . نتوانست مثل رهگذرها کلاه بی تفاوتی بر سر بکشد و راه خودش را برود.ایستاد و به #وظیفه اش عمل کرد.وظیفه ای که خیلی از ما فراموشش کرده ایم.
🔰برای #دفاع از ناموس کشورش، جانش را داد.دلم شکست وقتی فهمیدم از #پهلو به او چاقو زده اند.گویی سرنوشت #مادر قسمت فرزندان است...آمر به معروف قصه ما شهید شد اما #ایثارش در تاریخ می درخشد وقتی اعضا بدنش به چند نفر جانِ دوباره بخشید .خوش به حال آن کس که #قلب شهید در سینه اش می تپد.قلبی که محبِّ #اهل_بیت است و با ذکر #حسین بی تاب می شود
🔰 قلم در دست میگیرم اما ذهنم سوی #شهید_خلیلی می رود. اویی که در راه #امر_به_معروف جان داد اما حرف ها و #زخم_زبان ها دلش را بیشتر از جسمش زخم کردخلیلی ها و محمدی ها جان دادند تا قصه #چادر_خاکی و بازار تکرار نشود. به بانویی #اهانت نشود، پیش چشم مردی ناموسش.
🔰چشم می بندم بر دنیای اطرافم.بر آن هایی که شاید با #حجاب غریبه شده اند .بی خیال تمام #طعنه ها و #کنایه ها، به یاد چادر خاکی مادرم و به حرمت خون #محمدها، چادرم را محکم تر می گیرم . زینبی می مانم پای حسین های زمان......
🕊به مناسب شهادت #شهید_محمد_محمدی
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم