eitaa logo
سبک شهدا
1.3هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
کپی بدون لینک همراه دعای عاقبت بخیری = حلال☆ <تاریخ تاسیس : <۱۳۹۸/۹/۲۴ تقدیم به ساحت مقدس حضرت مادر(س) ارتباط: @majaz57
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹در عملیات بیت المقدس آقا مجید فرمانده یک لشکر بود و در عملیات های بعد همچنان رشد کرد تا در عملیات محرم وبعد از آن ایشان را فرمانده قوای اول کربلا گذاشتیم رشد آقامجید واستعداد بزرگی که این برادر داشت از جمله افراد نادرسپاه بود فرد سوم ما برادر #حسن_باقری بود و فرد چهارم در سراسر سپاه در بعد عملیات و نظامی، #مجید_بقایی دانشجوی سال آخر پزشکی بود که آن زمان ۲۳ سال سن داشت 🌹 روای:سرلشکر محسن رضایی
🔰 | 🔅 شهادت سرداران رشید اسلام «غلامحسین افشردی» مشهور به «حسن باقری» و «مجید بقایی» فرمانده قرارگاه کربلا ( ۱۳۶۱ ش) 📍قرار بود فرماندهان سپاه اسلام به دیدار امام بروند. نرفت؛ گفت اول شناسایی را تمام کنیم. گفتند حداقل به دیدار خانواده برو. بهبهان نزدیک بود؛ اما چهل کیلومتر که رفت. طاقت نیاورد و برگشت. فردا با حسن باقری برای شناسایی رفت. همان‌جا شهید شدند. @sabkeshohada @sabkeshohada
نزدیڪ ظهر بود . از شناسایی بر می‌گشتیم . از دیشب تا حالا چشم روی هم نگذاشته بودیم . آن قدر خسته بودیم ڪه نمی‌تونستیم پا از پا برداریم، ڪاسه زانوهامون خیلی درد می‌ڪرد . حسن طرف شنی جاده شروع ڪرد به نماز خوندن. صبر ڪردم تا نمازش تموم شد . گفتم : « زمین این طرف چمنیه ، بیا این جا نماز بخون » گفت : « اون جا زمین ڪسیه ، شاید راضی نباشه . شادی روح و
3.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😫 هروقت جایی خسته شدی ، کم آوردی ، این فیلم رو ببین؛ 👈 شبیه یه تلنگره... انگار بهت میگه ببین! خسته شدی؟ مشکل اینجاست ، برو حلش کن 🎙 شهید غلامحسین افشردی معروف به https://eitaa.com/joinchat/2197618720C6e328081dc
🕊🌹 خودمان را برای عملیات والفجر مقدماتی آماده می‌کردیم. حسن باقری به من گفت: بیا بریم از اسرا بازجویی کنیم. در بین اسرایی که چند شب پیش گرفته بودیم، سه نفر از فرماندهان عراقی به چشم می‌خوردند و حسن می‌خواست بداند عراق در مورد منطقه‌ای که ما برای عملیات انتخاب کرده‌ایم، چگونه فکر می‌کند. او حتی در انتخاب اسیر نیز دقت می‌کرد. به هر حال، بازجویی را آغاز کردیم. آن شب بازجویی به درازا کشید و تا ساعت یک بامداد به طول انجامید. من خسته شده بودم. به او گفتم: حسن! چقدر از این‌ها سوال می‌کنی؟ مگه می‌خوای آموزش ببینی؟ گفت: چه اشکالی داره؟ ما باید از این‌ها اطلاعات بگیریم. خستگی شدیدا بر من غلبه کرده بود. جالب این‌که در آن لحظات، من به علت خستگی در ترجمه‌ی سوالی که او گفته بود، اشتباه کردم و او با این‌که هنوز به زبان عربی تسلط نداشت، به من گفت: شما در سوال کردن اشتباه کردی؟ سوالت رو درست بپرس. آن‌قدر دقیق و نکته‌سنج بود که حتی اشتباهات سوالات عربی را نیز می‌فهمید. وقتی دید که من دیگر نمی‌توانم ادامه دهم، گفت: شما برو استراحت کن. من هم رفتم و از خستگی نفهمیدم که کی خوابم برد. در یک لحظه از خواب پریدم. نگاهی به دور و برم انداختم و با کمال تعجب دیدم که حسن هنوز مشغول بازجویی از اسراست و دست و پا شکسته، از آن‌‌ها سوال می‌کرد و جواب می‌گرفت. 📚