با همه ی شکستگی هاش بلند شد...
گفت فضه!!
اقامو کجا بردن؟؟💔🥺
گفت بردنش بی بی جان...😭😭
دید...خانوم داره بلند میشه....😭😭😭
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
با همه ی شکستگی هاش بلند شد... گفت فضه!! اقامو کجا بردن؟؟💔🥺 گفت بردنش بی بی جان...😭😭 دید...خانوم دار
گفت...بی بی جان داره ازت خون جاری میشه کجا میری...؟؟😭😭😭😭
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
گفت...بی بی جان داره ازت خون جاری میشه کجا میری...؟؟😭😭😭😭
کشان کشان اومد.....
دید توی کوچه علی رو دارن میکشن میبرن....😭😭😭
دستشو گرفت..نزاشت ببرن علی رو...
ی دفعه دیدن چهل تا نانجیب ریختن سرش تا مانع بردن علی نشه....یا صاحب الزمان😭😭😭
˒ سـٰاجدھ ִֶָ 🇵🇸 ˓
کشان کشان اومد..... دید توی کوچه علی رو دارن میکشن میبرن....😭😭😭 دستشو گرفت..نزاشت ببرن علی رو... ی د
او با قلاف و شمشیر....
اوبا تازیانه....
با نیزه....
اوبا لگد....
واییی مااااادر جانمممم💔😭😭😭😭
ببخش حسین اگ دارم از مادر میخونم....ولی اقا دلم بد هوای مادر کرده....😭😭😭
بریم سراغ علی اکبر....
دیگه این بدن نیست علی جان...
تورو تنها دیدن تو کوچه زدن....
کنار چشم تو؛باید ب داد من برسد...
تو این همه شده ای من هنوز یک نفرم....😭😭😭😭😭