🔷🔶 #تشرف_علامه_محمدتقی_مجلسی_و_صحیفه_کامله_سجادیه
👈🏼👈🏼 مرحوم #علامه_ملامحمدتقی_مجلسی در کتاب #روضة_المتقين مینویسد:
«من در اوائل بلوغ سخت در طلب رضاى خداوند بودم بهطورى كه آرامش نداشتم و همواره مشغول ذكر او بودم تا اینكه وقتى در میان خواب و بیدارى دیدم حضرت صاحب الزمان صلواتاللهعلیه در جامع قدیم اصفهان نزدیك درب طنبى كه اکنون مدرسه است ایستادهاند.
من سلام كردم و خواستم پاى او را ببوسم. حضرت مرا گرفته و مانع شدند. پس دستشان را بوسیدم.
➖ و مسائلى را كه بر من مشكل شده بود از وى پرسیدم.
از جمله اینكه چون من در نمازهایم دچار این وسوسه شده بودم كه این نمازها آنچنان كه از من خواسته شده نیست، لذا نمازهایم را قضا مىكردم و از اینرو به نماز شب نمىرسیدم و راجع بهاین موضوع از استادم #شیخ_بهائى رحمةالله پرسیده بودم و ایشان گفته بودند:
نماز ظهر و عصر و مغرب را كه قضا مىكنى بهقصد نماز قضا و نماز شب بجا بیاور.
و من همین كار را مىكردم.
خلاصه از حضرت حجّت علیهالسّلام پرسیدم: نماز شب بخوانم؟
فرمود: بخوان ولى نه آنچنان كه تاكنون مىكردى.
مسائل دیگرى نیز پرسش كردم كه در ذهنم نمانده.
➖ سپس عرض كردم:
اى مولاى من، در هر زمان براى من میسّر نیست كه بهحضور شما برسم پس كتابى بهمن مرحمت فرمائید كه دائما برطبق آن عمل كنم.
فرمود:
كتابى براى تو، به مولانا محمّد التاج دادهام برو و از او بگیر.
من كه در خواب، آن شخص را مىشناختم از در مسجد كه مقابل صورت مبارك آن حضرت بود بهسوى دار البطیخ - كه محلّهاى از اصفهان است - خارج شدم تا بهآن شخص رسیدم او تا مرا دید گفت: حضرت صاحب علیهالسّلام تو را بهسوى من فرستاده؟
گفتم: آرى، پس از جیب خود كتابى قدیمى بیرون آورد كه چون آن را گشودم دانستم كتاب دعاست.
پس آن را بوسیدم و بر چشمان خود گذاشتم و از آنجا بهسوى حضرت صاحب الامر علیهالسّلام رفتم.
در این هنگام از خواب بیدار شدم ولى آن كتاب با من نبود.
و تا صبح گریه و زارى مىكردم كه آن كتاب را از دست دادهام.
➖ نماز صبح را با تعقیبات خواندم و در ذهنم بود كه مقصود حضرت از (مولانا محمّد) شیخ بهائى است كه بهخاطر اشتهارش او را تاج نامیدند.
خلاصه بهمدرسه كه در مجاورت مسجد جامع بود رفتم دیدم شیخ، مشغول مقابله كردن #صحیفه_سجادیه است و سیّد صالح قرائت مىكرد، من ساعتى نشستم تا كار مقابله پایان یافت...
من با گریه به نزد شیخ رفتم و جریان خواب خود را با حال گریه براى ایشان نقل كردم و گفتم كه گریه من براى از دست دادن آن كتاب است.
فرمود:
بشارت باد تو را به علوم الهى و معارف یقین و آنچه كه دائما در طلب آن بودى از مقامات معنوى...،
ولى قلب من آرام نشد و گریان و اندیشناك بیرون رفتم.
➖ ناگهان بهقلبم افتاد كه بدان سو بروم كه در خواب بدانجا رفته بودم و خلاصه رفتم تا بهدارالبطیخ رسیدم در آنجا مرد صالحى را كه اسمش آقا حسن و لقب «تاج» بود دیدم و بر او سلام كردم.
او گفت: فلانى كتابهایى از وقف پیش من است كه هركدام از طلاّب مىگیرند بهشرائط وقف عمل نمىكنند و تو عمل مىكنى بیا این كتابها را ببین و هركدام را كه نیاز دارى بردار.
من با او بهمخزن كتابها رفتم پس اول كتابى كه بهمن داد همان كتابى بود كه در خواب دیده بودم لذا شروع بهگریه و زارى كردم و گفتم:
همین مرا بس است و یادم نیست كه آیا آن خواب را هم براى او نقل كردم یا نه.
و به نزد شیخ آمدم و شروع كردم بهمقابله با نسخهاى كه جدّ پدر او از نسخه شهید نوشته بود و شهید هم از نسخه عمید الرۆساء و ابن السكون نوشته بوده و با نسخه ابن ادریس مقابله كرده بود...
➖ و نسخهاى كه حضرت صاحبالامر بهمن عطا فرموده بود نیز بهخط شهید بود و خیلى موافقت باهم داشت و چون من از مقابله فراغت یافتم مردم در نزد من شروع بهمقابله كردند.
➖ و بهبركت عطاى حضرت حجّت صلواتاللهعلیه صحیفه كامله در همه بلاد مانند خورشید، طالع شد و در هر خانهاى راه یافت مخصوصا در اصفهان كه اكثر مردم، چند نسخه از صحیفه تهیه كردند و اكثر آنان از صلحاء و اهل دعا گردیدند. و بسیارى از آنان مستجاب الدعوه شدند.
و این آثار، همه معجزه حضرت صاحب علیهالسّلام است و من نمىتوانم علومى را كه خداوند به سبب صحیفه، بهمن عطا فرموده شماره كنم و این از فضل الهى بر ما مىباشد».
📚 روضة المتقين، علامهمجلسیاول، ج۱۴، ص۴۲۲-۴۱۹
#اَلَّلهُمعجِّللِوَلیِڪَالفرَج
#اللهم_بارک_لمولانا_صاحب_الزمان
#امام_سجاد_علیهالسلام
#صحیفه_سجادیه
#صحیفه_پژوهان
#علامه_مجلسی
#تشرف
----------🔷🔷🔷---------
🔰با ما همراه باشید ...
🌐#کانال_سجادیه
🆔@Sajjadie l سجادیه