نتایج کنکور آمد.رتبه چهارم پزشکی دانشگاه شیراز قبول شد.
دعوتنامهای هم از فرانسه برایش آمد.
لیاقتش را داشت.میتوانست یک دانشجوی موفق در دانشگاههای پاریس باشد.
مشورت کرد. گفتند:
«نظر امام این است که بچههای انقلاب در ایران بمانند؛ احتیاج میشود.»
ماند و نرفت.
#شهید_مهدی_زینالدین
#شهیدانه 🕊
🕊
💔
یک شب خواب شهید زینالدّین را دیدم و هیجانزده پرسیدم:
آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟
همین چند وقت پیش، توی جاده سردشت؟
حرفم را نیمهتمام گذاشت.
اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانیاش افتاد. بعد باخنده گفت: من توی جلسههاتون میام.
مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زنده اند؟
عجله داشت.
میخواست برود.
یک بار دیگر چهره درخشانش را كاویدم.
حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: پس حالا كه میخوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمندهها برسونم.
رویم را زمین نزد.
گفت:
قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی میگم زود بنویس. هولهولكی گشتم دنبال كاغذ. یک برگه كوچک پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: بفرما برادر!
بگو تا بنویسم.
گفت: بنویس:
"سلام، من در جمع شما هستم!"
همین چند كلمه را بیشتر نگفت.
موقع خداحافظی، با لحنی كه چاشنیِ التماس داشت، گفتم:
بیزحمت زیر نوشته رو امضا كن. برگه را گرفت و امضا كرد. كنارش نوشت: سید مهدی زینالدین.
نگاهی بهتزده به امضا و نوشته زیرش كردم.
با تعجب پرسیدم:
❓چی نوشتی آقامهدی؟
تو كه سید نبودی!
گفت: اینجا بهم مقام سیادت دادند!
از خواب پریدم.
موج صدای آقا مهدی هنوز توی گوشم بود؛ سلام، من در جمع شما هستم!✓
📚تنها زیر باران
راوی: #شهید_قاسم_سلیمانی
#شهید_مهدی_زینالدین
.
ازش گله کردم که چرا دیر به دیر سر میزند!
گفت پیش زن های دیگرم هستم..
گفتم: چی ؟!؟! گفت: مگه نمیدونستی؟
من چهار تا زن دارم..دیدم شوخی میکند
چیزی نگفتم؛ گفت جدی میگم.
من اول با سپاه ازدواج کردم، دوم با جبهه
ازدواج کردم؛ و بعد با شهادت ازدواج کردم..
و آخرش هم با تو ازدواج کردم..
#شهید_مهدی_زینالدین
®🌸🍃
نتایج کنکور آمد.
رتبه چهارم پزشکی دانشگاه شیراز قبول شد.
دعوتنامهای هم از فرانسه برایش آمد.
لیاقتش را داشت.
میتوانست یک دانشجوی موفق در دانشگاههای پاریس باشد.
مشورت کرد
گفتند:
«نظر امام این است که بچههای انقلاب در ایران بمانند؛ احتیاج میشود.»
ماند و نرفت.
#شهید_مهدی_زینالدین
#شهیدانه 🕊
🕊