صدا می کنم،هی گریه کرد.. حسین
بابا،دخترت از دنیا بریده
بدون تو خوشی ندیده
ایشاءالله که زبون حاله،ایشاءالله که صحت نداره،ایشاءالله که دروغه
ببین همه موهام سفیده
بابا ،این دلم افروخته بابایی
چشام به در دوخته بابایی
خیلی دلم سوخته بابایی
بابا ، من و تو غم نشوندن
دل من و شکوندن
با آتیش تو خیمه
دامنم و سوزوندن
یه سئوال دارم ،اگه دامن بسوزه چی می شه؟ بچه وحشت می کنه،
عموم کجاست ببینه
دیدی بعضی وقت ها دختر به باباش بعضی حرفارو نمی زنه،اما به عموش می زنه،عمو خیلی وقت ها عاطفی بیشتر محرم دختره،
عموم کجاست ببینه
چی بر سرم آوردن
حق بده تا بمیرم
معجر و از سرم بردن
بابا مگه نگفتی بر می گردم
بیا می خوام دورت بگردم
عمه رو خیلی خسته کردم
بابا خوشی به قلبم دست رد زد
یه بی حیا بهم لگد زد
بدی نکردم ولی بد زد
بابا بد زد،یه جوری زد دو طرفم کبود شد،وای….
مقتل برات بخونم،وقتی سر رو گرفت تو بغلش،اول حرفی که زد، من الذی ایتمنی علی صغر سنی ترجمه کنم،بابا کی من و به این کودکی یتیم کرد،بعد، مَنْ ذَا الَّذی خَضَب شیبک بدمک ،صدا زد بابا کی محاسنت رو خاکی و خونی کرد،بعد محاسن رو کنار زد،نگاش به رگ های بریده افتاد، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْکَ، آی حسین….. یا لَیْتنی کَنت عمیاءَ ،خیلی با دل عمه بازی کرد با این جمله،گفت:بابا کاش کور بودم نمی دیدمت،کی تو رو به این روز انداخته،کی دندونات رو شکونده،دید آروم نمی شه،دید قرار نمی گیره، دیدن این خانم آروم آروم این سر رو آورد پایین،لباش رو گذاشت رو لب های ترک خورده،دیدن سر یه طرف رقیه یه طرف ،زینب بیا..حسین
بابا همیشه برا راهب دعا میکنم،بالاخره تو این سفر یه نفر پیدا شد. گرد و خاکی از صورتت پاک کرد.بعضی شهرها،بعضی جاها از روی نیزه سرت رو نشونه میگرفتند.
یا عقب رو سنگ باران سرت طفلان نبینند
یا جلو رو تا که سیلی خوردن طفلان نبینی
الهی اگه بابات زنده است،خدا سایه اش رو از رو سرت کم نکنه،دعای بابا یه چیز دیگه است. بابا دعا کن من هم زودتر به علی اصغر برسم.بابا به من نگو بر زن جهاد نیست.اگه قرار نیست زن ها شهید بشن،چرا مادرت هیجده سالگی شهید شد.
وای مادرم،مادرم،مادرم
یه وقت آدم تو یه حال معمولی سیلی میزنه،یه وقت یه راهی رفته، میگه اگه من بهش برسم من میدونم و این.اومد تو مسجد گفتند:نبودی قباله رو گرفت. رفت. گفت:این چه کاری بود کردی؟ علی پول تو دستش باشه ما شکست میخوریم. سریع اومد راه زهرا رو بست. حالا کینه داره: اَحْقادًا بَدْرِیَّهً وَ خَیْبَرِیَّهً وَ حُنَیْنِیَّهً. فاطمه کجا بودی؟ حقم رو گرفتم.قباله رو بده.نمی دم. قاپ زد. آب دهان ریخت رو قباله. پاره پاره کرد. بی بی فرمود:خدا شکمت رو پاره کنه. بعضی خیال میکنند ما میگیم سیلی. یه دونه زد. با دو دست از دو طرف…. علامه ی امینی رحمه الله علیه میگه: حورای ِ انسیه.یعنی اینقدر خداوند به این حورای انسیه لطافت داده، برگ گل به صورتش میخورد جا می نداخت.
گوشه ی چشم تو چرا شد کبود؟
فاطمه جان مگر علی مرده بود؟
این مال مادر. اما دختر چی؟
زخانه ها همه بوی طعام می آمد
ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم
سوء تغذیه یکی از بلاهایی که به سر بچه میاره اینه، میبینی گریه اش که میگیره، یه دفعه نفس بند میآد. میگن ریسه میره. دکتر می بری میگه این کلسیم بدنش کم شده،خوب بهش غذا ندادید. باید بهش برسید.بچه سر رو دید ریسه رفت. دیدید بچه وقتی ریسه میره، هی تکونش میدن،هی فوت میکنند تو صورتش اکسیژن برسه، اول گفتند : ان شاء الله مثل همیشه دوباره نفس میکشه، دیدند نه ، نفس بر نگشت. ناخن ها سیاه شد. چشم ها رفت.
چنان ضرب دست عدو سخت بود
که دندان شیری ِ دختر شکست
***************
سلام بر این سه ساله ای که وقتی می ری حرمش،سر در حرمش این یه بیت با دلت بازی می کنه:
آنکه در این مزار شریف آرمیده است
اُم البکاء رقیه ی محنت کشیده است
ان شاءالله بری حرمش،وقتی وارد حرمش می شی،آخ قربون این حرم برم،گفتم حرم،رفتی دیگه حرمش،از دم در باید کفشات رو در بیآری،چه خرابه ای شده،
آن که که در این مزار شریف آرمیده است
ام البکاء رقیه ی محنت کشیده است
چشم تو را چقدر بر این در گذاشتند
گفتی پدر مقابل تو سر گذاشتند
کاشکی همین جور که شاعر گفته بود،درست بود!
گفتی پدر مقابل تو سر گذاشتند
کاشکی می گذاشتند،دیگه نگم،نگم چه جوری سر رو انداخت،
تنها به این بسنده نکردند شامیان
پا را از این که بود فراتر گذاشتند
بگم چیکار کردند
یعنی حساب کوچکی پیکر تو را
یه بچه کوچیک رو مجسم کنید،یه بچه سه ساله مگه قد و بالاش چقده؟
قربون دستا کوچولوت برم،خیلی بی حیا بودن،خیلی سنگدل بودن.
یعنی حساب کوچکی پیکر تو را
با تازیانه های مکرر گذاشتند
یه جای سالم تو این بدن نمونده بود،وای……
اونایی که امشب مریض آوردید،واسه این دختر مریض آوردید؟خودش تو گوشه ی خرابه افتاده،می خوای واست چیکار کنه؟بلند شه دست بکشه رو زخمات؟راه نمی تونه بره،دستاش دیگه رمق نداره،
یکی از بچه های تفحص می گه اصفهان بهمون گفتند: برید در یه خونه،خوب گوش بده،دخترای شهید منو ببخشند،دخترایی که داغ دیدند منو ببخشند،اونایی که پارسال پدر داشتند،الان داغ دیده اند،هنوز سال باباشون نشده،امشب اومدن برا اون دختر گریه کنند ببخشند،می گفت: رفتیم در خونه ی این شهید خبر بدیم،که بییاید که استخونهای شهیدتون معراج شهداست،بیایید تحویل بگیرید،می گه رفتیم درو باز کرد،دختری اومد،گفتم تو با این شخص چه نسبتی داری؟گفت:بابامه،گفتم این شهیده باباته؟گفت:آره،چی شده؟گفتم:جنازه شو پیدا کردن،می خوان پنجشنبه ظهر بیارن،دیدم دختره گریه کرد،گفت:یه خواهش دارم،رد نکنید،گفتم چی می گی؟گفت:حالا که بعد این همه سال اومده ظهر نیاریدش شب جنازه رو بیارید،گفتم:نمی شه ما معذوریت داریم،باید ظهر برسونیم،گفت:خواهش می کنم به عنوان یه فرزند شهید ،قبول کردیم گفتیم حتماً سرّی داره،می گه شب شد،همون روز مد نظر تابوت رو با استخون ها برداشتیم ببریم به همون آدرس،تا رسیدیم دیدیم کوچه رو چراغ زدن،ریسه کشیدن،شلوغه،میان، می رن،گفتیم چه خبره؟اون روز که اومدیم خبری نبود،رفتیم جلو گفتیم اینجا چه خبره؟گفتند:عروسی دختر این خونه است،می گه تا اومدیم برگردیم،دیدیم دختره با چادر دوید تو کوچه،گفت:بابامو نبرید،من آرزو داشتم بابام سر سفره ی عقد بیاد،من مهمونی گرفتم،هرکی از در میآد می گه بابات کجاست؟ بابامو بیارید،می گه باباشو بردیم،چهار تا استخون گذاشت کنار سفره ی عقد ، قربون این دختر سه ساله برم،تو خرابه یه مهمونی گرفت،دید جای باباش خالیه،گفت:الان بابامو
سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد
حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد
آخه راوی میگه وقتی سر رو آوردند، اول سئوال کرد این چیه؟ هذا رأس أبیک الحسین. این سر باباته، فرفعته من الطّشت حاضنه له با این دستای کوچیک سر رو بلند کرد،مواظبه سر از دستش نیوفته،دستاش میلرزه،چند روزه غذا نخورده،اینقدر به دست و بازوش تازیانه زدند،مواظبه سر بابا از دستش رها نشه
سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد
حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد
حالا تصور کن که آن سر، ماهِ خون رنگی
در هالهای از گیسویی خاکستری باشد
دختر دلش پر میکشد، بابا که میآید
موهای شانه کردهاش در معجری باشد
بابا ببین روسریم رو،بابا بابا،کاش به من خبر میدادی، خاک لباسم رو میتکاندم،خرابه رو آب و جارو میکردم.
ای کاش میشد بر تنش پیراهنی زیبا
یا لااقل پیراهن سالمتری باشد
سخت است هم شیرین زبان باشی و هم فکرت
پیش عموی تشنهی آب آوری باشد
با آنهمه چشم انتظاری باورش سخت است
سهمت از آغوش پدر تنها سری باشد
آخه دختر همش جاش آغوش گرم باباست،تا حالا کسی ندیده سر بریده ی بابا رو روی پای دختر بذارند. ای حسین…..
شلاق را گاهی تحمل میکند شانه
اما نه وقتی شانههای لاغری باشد
اما نه وقتی تازیانه دست ده نامرد
دور و بَرِ گُم گشتهی بییاوری باشد
خواهرتر از او کیست؟ او که، هر که آب آورد
چشمش به دنبال علی ِ اصغری باشد
بابا
نه جای من ،نه جای تو، نه جای عمه است اینجا
مرا با خود ببر بابا و هم بازی اصغر کن
خواهرتر از او کیست؟ او که، هر که آب آورد
چشمش به دنبال علی اصغری باشد
وای از دل زینب که باید روز و شب انگار
در پیش چشمش روضههای مادری باشد
رقیه شبیه مادرم شدی،وقتی سر رو بلند کرد،شروع کرد حرف زدن: یا أباه ! مَن ذا الذی خضّبک بدمائک؟ یا أبتاه! مَن ذا الذی قطع وریدک؟ رگ های گردنت رو کی بریده؟ راوی میگه گفت،گفت.. ثمّ إنّها وضعت فمها على فمه الشّریف لب به لب های بابا گذاشت. وبکت بُکاءاً شدیداً شروع کرد های های گریه کردن حتّى غشی علیها بچه از حال رفت فلمّا حرّکوها وقتی تکونش دادند فإذا بها قد فارقت روحها الدُنیا ،دیدند بچه از دنیا رفته .آی حسین…
بابا ! مرا با خود ببر ، میترسم آن بدمست
در فکر مهمانی و تشت دیگری باشد
قرآن کجا و تشت زر و خیزران کجا
چوب جفا کجا و لب میهمان کجا
بزم شراب و رأس امام زمان کجا
زینب کجا و مجلس نامحرمان کجا
بابا
باید بیایم با تو، در برگشت میترسم
در راه خار و سنگهای بدتری باشد
باید بیایم با تو، آخر خسته شد عمه
شاید برای او شب راحت تری باشد؟
بابا عمه ام خسته و ناتوان شده
سپرم بس که شده کمان شده
بابا بابا
زبان را نیست نیرویی که گویم عمه ممنونم
تو بگشا لعل لب از او تشکر جای دختر کن
زینبم یه وقت شرمنده نباشی من ممنونتم
منبع: المنتخب فی جمع المراثی و الخطب، طریحی، ص ۱۳۶-۱۳۷
متن عربی : … فقالت: ما هذا الرّأس ؟ قالوا لها: رأسُ أبیک. فرفعته من الطّشت حاضنه له وهی تقول: یا أباه ! مَن ذا الذی خضّبک بدمائک؟ یا أبتاه! مَن ذا الذی قطع وریدک؟ یا أبتاه ! مَن ذا الذی أیتمنی على صغر سنّی ؟ یا أبتاه ! مَن بقی بعدک نرجوه ؟ یا أبتاه ! مَن للیتیمه حتّى تکبر ؟ یا أبتاه ! مَن للنساء الحاسرات ؟ یا أبتاه ! مَن للأرامل المسبیّات ؟ یا أبتاه ! مَن للعیون الباکیات ؟ یا أبتاه ! مَن للضائعات الغریبات ؟ یا أبتاه ! مَن للشعور المنشرات ؟ یا أبتاه ! مَن بعدک ؟ واخیبتنا ! یا أبتاه ! مَن بعدک ؟ واغربتنا ! یا أبتاه ! لیتنی کنت الفدى ، یا أبتاه ! لیتنی کنت قبل هذا الیوم عمیا . یا أبتاه ! لیتنی وسدت الثّرى ولا أرى شیبک مخضّباً بالدّماء .ثمّ إنّها وضعت فمها على فمه الشّریف , وبکت بُکاءاً شدیداً حتّى غشی علیها ، فلمّا حرّکوها , فإذا بها قد فارقت روحها الدُنیا
⚫️ شهادت حضرت رقیه علیها السلام بر امام زمان عج الله فرجه و همه محبین ایشان تسلیت باد.
🔺 @nasery_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قبولداری
"یداللهفَوقَأیدیهِم "
خداوقتیبخواهدغیرممکن،ممکنمیشود
@bynolharamyn
#شستندستها
🔅پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:
#وضو و #شستن دست و صورت پیش از غذا باعث از بین رفتن #فقر و بعد از آن سبب از بین رفتن #غم و #غصه می شود.
📚 فروع کافی/ج6/ص290
🔅 امام صادق علیه السلام:
زمانى که دستان خود را قبل از تناول غذا مى شویى آنها را با حوله خشک نکن؛ زیرا تا هنگامى که #رطوبت آب در دستان تو از بین نرفته است #برکتغذا از بین نمى رود.
📚 فروع کافی/ج8/ص47
@bynlharamyn
16.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
ادخلوها بسلام آمنین
نامٺ بُوَد جواز عبور از پل صراط
جانم فداے نام تو ارباب، یاحسین
گفتم حسین و توبہے من هم قبول شد
اے بهترین وسیلہ و اسباب، یاحسین
#اللهم_ارزقنا_کربلا
@bynolharamyn
نميشه راحت از كنار كربلا بگذرم_۲۰۲۳_۰۸_۱۵_۲۳_۰۵_۴۳_۴۰۴.mp3
8.98M
🏴نميشه راحت از كنار كربلا بگذرم حسین
سایه ی سرم #حسین
💠سید محمد رضا #نوشهور
#اللهم_ارزقنا_کربلا
#اربعین
@bynolharamyn
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴فرارسیدن ایام #شهادتحضرترقیه(سلام الله علیها) بنت الحسین(علیه السلام) تسلیت باد.
حالا که اومدی پیشم
بازم آغوشتو واکن
بغل کن بغضمو بازم
غریبیمو تماشا کن...
#اللهم_ارزقنا_کربلا
@bynolharamyn
مداحی آنلاین - خواب آخر - مجتبی رمضانی.mp3
5.32M
🔳 #شهادت_حضرت_رقیه(س)
خواب نمیرم بی لالایی
اصلا معلومه کجایی؟
💠کربلایی #مجتبی_رمضانی
#اللهم_ارزقنا_کربلا
@bynolharamyn