eitaa logo
محصولات ارگانیک سرای بانو🍃
858 دنبال‌کننده
2هزار عکس
172 ویدیو
35 فایل
•• ﷽ •• 🍃 عرضه محصولات گیاهی و دارویی طب اسلامی و طب سنتی و محصولات طبیعی 🍃 ✅ مشاوره رایگان ✅ برای پاسخگویی و ثبت سفارش به آیدی زیر مراجعه کنید👇🏻 @fatemme_asadi
مشاهده در ایتا
دانلود
[🖤.🌚] . استادپناهیاݩ :🎤 تا‌مےتوانیدعڪس‌آقاࢪا‌درفضاےمجازےمنتشرڪنید...! تابہ‌دسٺ‌همہ‌عالم‌بࢪسد، انساݩ‌هاےپاڪ‌طینٺ‌گاهے‌با‌دیدݩ‌چہࢪھ اولیاء‌خدامنقلݕ‌مے‌شوند.♡ «🎧•🖤»⇦ «🎧•🖤»⇦ °□|@galeri_rahbari313|□°
شـهدا همیشہ‌آنـــــلاین هستند😉 ڪافیـــــہ دلتـــــ رو بروزرسـانے کـنے☺️ اون مـــــوقع مےبینے کـه در تڪ تڪ✨ لحظاتـــــ در ڪنـارت بودند هسـتند وخواهند بــود...🙃 |🙃💛| 💔🌿 🙂🌱 ↳⸽🌸✨•@galeri_rahbari313
موافق هستین که چالش داشته باشیم فردا؟!🤔🤗😅
جایزه چالشمون هم شارژ هست🙄😁
محصولات ارگانیک سرای بانو🍃
••||🖤🌗||•• دࢪ پـایاݩ فعاݪێٺ امࢪوز .. یادے میکنێم از ( اسدالله لاجوردی): 🔰پیشینه : •°| رئیس پیشین زندان اوین و دادستان انقلاب تهران در دههٔ شصت بود. برخی مخالفان جمهوری اسلامی، وی را از چهره‌های تندرو و از عوامل مهم سرکوب‌ها و اعدام‌های اوایل انقلاب ۱۳۵۷ می‌دانند. او از اعضای شورای مرکزی جمعیت مؤتلفه اسلامی بود پدرش هیزم‌فروش بود. او در دومین سال تحصیلی در دبیرستان، ترک تحصیل کرد و در کنار پدر به کار، مشغول شد. با این همه، درس را در منزل به صورت فراگیری علوم قدیمه ادامه داد و در این دوره، از سید علی شاهچراغی، استفاده کرد. علاوه بر این، ادبیات عرب و علوم حوزوی را در حد کفایه فراگرفت و جلسات تفسیر قرآن در منزلش تشکیل داد. اسدالله لاجوردی از شاگردان بهشتی و مطهری بود. وی در زمانی که بعد از ترک تحصیل، در بازار تهران مشغول کار بود، با جمعیت مؤتلفه اسلامی آشنا شده و به عضویت شورای مرکزی آن درآمد. لاجوردی در کنار مهدی عراقی و اسلامی از مسئولان انتظامات کمیته استقبال از امام خمینی بودند. در جریان رسیدگی به پرونده گروه فرقان او از ۲۰ شهریور ۱۳۵۹ با نظر سید محمد بهشتی دادستان انقلاب تهران شد. پس از مدتی او به چهره اصلی برخورد با گروه‌های مخالف تبدیل شد. وی در زمان زندان خود، با گروه‌های چپ کمونیست و سازمان مجاهدین خلق اختلاف داشت و در ایام آخر زندان مشکلاتش با مجاهدین تشدید شده و به درگیری کشیده شده بود. در دی ۱۳۶۳ او توسط شورای عالی قضایی از تمامی مناصب برکنار شد و تا زمان وفات امام خمینی هیچ پست دولتی نداشت. در سال ۱۳۶۸ لاجوردی دوباره به مدیریت زندان‌ها برگشت و ریاست سازمان زندان‌ها را تا اسفند ۱۳۷۶ بر عهده داشت . در عملیات ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ که به کشته شدن موسی خیابانی و تعدادی از اعضای یکی از خانه‌های تیمی مرکزی سازمان منجر شد، اسدالله لاجوردی که برای اعلام خبر پیروزی عملیات در تلویزیون ظاهر شده بود، مصطفی رجوی فرزند خردسال مسعود رجوی را در آغوش گرفته بود. لاجوردی در پایان این فیلم از پدربزرگ مصطفی رجوی درخواست می‌کند که مراجعه کند و بچه را تحویل بگیرد و همچنین دعا می‌کند که این بچه در اثر تربیت سالم، یکی از افراد حزب‌اللهی ایران بشود. 🔰ایشوݩ دࢪ تاࢪێخ سال ۱۳۱۴ خورشیدی در جنوب شهر تهران متولد شدند . و در تاریخ ۱ شهریور ۱۳۷۷ در محل کسب خود در بازار تهران، توسط دو نفر از اعضای سازمان مجاهدین خلق به نام‌های علی‌اکبر اکبری ده‌بالایی و علی‌اصغر غضنفرنژاد جلودار ترور شدند و به شهادت رسیدند . 📓⃟🖤¦⇢ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ‹🕯🔗› ✨|•°@galeri_rahbari313°•|✨
✨❤️✨ تقدیࢪتون ختم بشہ بہ صلاحٺون... صلاحٺون ختم بشہ بہ آࢪزو هاتون😌 شبتون علوی و زهرایی☺️ تا فردا یا علی مدد👋🏻😊 یادتون نره نظرتونو درباره برگزاری چالش پیوی بانوی زهرایی بگین🌺🙏🏻 @bano_ye_zahraei313
✨❤️✨ یادتون نره نظرتونو درباره برگزاری چالش پیوی بانوی زهرایی بگین🌻🙏🏻 @bano_ye_zahraei313
به نام الله آرامش دهنده قلــــ♡ـــب ها🌿
«دعاے‌عھد» (بسم الله الرحمٰنِ‌ الرحیم🌱) اللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِيمِ وَ رَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفِيعِ وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ وَ مُنْزِلَ التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الزَّبُورِ وَ رَبَّ الظِّلِّ وَ الْحَرُورِ وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْفُرْقَانِ‏ الْعَظِيمِ وَ رَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ بِاسْمِكَ‏ الْكَرِيمِ وَ بِنُورِ وَجْهِكَ الْمُنِيرِ وَ مُلْكِكَ الْقَدِيمِ يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ وَ بِاسْمِكَ الَّذِي يَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ يَا حَيّا قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ وَ يَا حَيّا بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ وَ يَا حَيّا حِينَ لا حَيَّ يَا مُحْيِيَ الْمَوْتَى وَ مُمِيتَ الْأَحْيَاءِ يَا حَيُّ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ، اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمَامَ الْهَادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِينَ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ عَنِّي وَ عَنْ وَالِدَيَّ مِنَ الصَّلَوَاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ وَ مَا أَحْصَاهُ عِلْمُهُ كِتَابُهُ‏ وَ أَحَاطَ بِهِ كِتَابُهُ عِلْمُهُ‏ اللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْدا وَ عَقْدا وَ بَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِي لا أَحُولُ عَنْهَا وَ لا أَزُولُ أَبَدا اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِينَ إِلَيْهِ فِي قَضَاءِ حَوَائِجِهِ وَ الْمُمْتَثِلِينَ لِأَوَامِرِهِ‏ وَ الْمُحَامِينَ عَنْهُ وَ السَّابِقِينَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَلْتَهُ عَلَى عِبَادِكَ حَتْما مَقْضِيّا، فَأَخْرِجْنِي مِنْ قَبْرِي مُؤْتَزِرا كَفَنِي شَاهِرا سَيْفِي مُجَرِّدا قَنَاتِي مُلَبِّيا دَعْوَةَ الدَّاعِي فِي الْحَاضِرِ وَ الْبَادِي اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ وَ اكْحُلْ نَاظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ وَ اعْمُرِ اللَّهُمَّ بِهِ بِلادَكَ وَ أَحْيِ بِهِ عِبَادَكَ فَإِنَّكَ قُلْتَ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ فَأَظْهِرِ اللَّهُمَّ لَنَا وَلِيَّكَ وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمَّى بِاسْمِ رَسُولِكَ، حَتَّى لا يَظْفَرَ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْبَاطِلِ إِلا مَزَّقَهُ وَ يُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُحَقِّقَهُ وَ اجْعَلْهُ اللَّهُمَّ مَفْزَعا لِمَظْلُومِ عِبَادِكَ وَ نَاصِرا لِمَنْ لا يَجِدُ لَهُ نَاصِرا غَيْرَكَ وَ مُجَدِّدا لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْكَامِ كِتَابِكَ وَ مُشَيِّدا لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِينِكَ وَ سُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْهُ اللَّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِينَ اللَّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلَى دَعْوَتِهِ وَ ارْحَمِ اسْتِكَانَتَنَا بَعْدَهُ اللَّهُمَّ اكْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَ عَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدا وَ نَرَاهُ قَرِيبا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ، 🌱آنگاه سه بار‌ ... بر‌ران‌خود‌دست‌میزنے؛‌و‌در‌هرمرتبہ‌می‏گویـے' ( الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا مَوْلايَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ )
فَقَط دوتا رِفیق صَمیمي میتونَن ، هَردو حالِشون بَد باشهِ ، وَلي با کِنار هَم بودَن حال هَم دیگهِ رو خوب کُنَن !♥️🍀 @galeri_rahbari313
- - - - - - - - - - - - - - - - - - -‹🍓🚗› . • ‏ـیـڪیـ ـاز ـبدونـ ـشرحـ ـتـرینـ . . . ـحرفـ ـهایـ ـدنیـا :🥀) . • . ¦•🌺•¦↞ ¦•🎒•¦↞ ‹🚗🍓›- - - - - - - - - - - - - - - - - - - ⟨ـالـخـآمِنِـہ اے⟩ ❮ @galeri_rahbari313
ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند ✌️. • . ¦•🌺•¦↞ ¦•🎒•¦↞ ‹🚗🍓›- - - - - - - - - - - - - - - - - - - ⟨ـالـخـآمِنِـہ اے⟩ ❮ @galeri_rahbari313
[🌿📻] . •‌{‏شهادت‌شوق‌وصول‌یاراَست؛ نه‌شوق‌حصول‌جنت! مادرپی‌شراب‌حضوریم نه‌درپی‌بهشت‌حصولیم...}• . 🌿↯ 💚↯ °|‌@galeri_rahbari313
‼ یک ماجرای خاص! امروز سوار يه تاكسى شدم🚕 صد متر جلو تر يه خانمى كنار خيابون ايستاده بود راننده ى تاكسى بوق زد و خانم رو سوار كرد چند ثانيه گذشت راننده تاكسى : چقدر رنگِ رژتون قشنگه💄 خانم مسافر: ممنون🙏 راننده تاكسى : لباتون رو برجسته كرده👄 خانم مسافر سايه بون جلوىِ صندلى راننده رو داد پايينُ لباشو رو به آينه غنچه كرد. خانم مسافر: واقعاً؟؟!😌 راننده تاكسى خنديد با دستِ راست دستِ چپِ خانم مسافر رو گرفتُ نگاه كرد.👀 راننده تاكسى : با رنگِ لاكتون سِت كردين؟! واقعاً كه با سليقه اين تبريك ميگم💅 خانم مسافر:واى ممنونم..چه دقتى معلومه كه آدمِ خوش ذوقى هستين😊 تلفنِ همراه من زنگ خورد و اون دو نفر گرمِ حرف زدن بودن..👥 موقع پياده شدن راننده ى تاكسى كارتش رو داد به خانم مسافرُ گفت هرجا خواستى برى،اگه ماشين خواستى زنگ بزن به من..☎️ خانم مسافر كارت رو گرفت يه چشمكِ ريزى هم زد و رفت.😉 اينُ تعريف نكردم كه بخوام بگم خانم مسافر مشكل اخلاقى داشت يا راننده تاكسى...🙃 فقط ميخواستم بگم.. تويه اين چند دقيقه ممکنه کمتر کسی از ما به ذهنش رسيده باشه كه راننده ى تاكسى هم يك خانم بود..😔 🙃''ما با تصوراتی كه تو ذهنِ خودمونِ قضاوت ميكنيم.''🙃
دوستان بابت اینکه پارت ظهر رو نذاشتم شرمنده ام واقعا😔 قول میدم شب دوتا پارت بزارم😍
رفیـــق ڳوش ڪن🙃♥️ خـــدا میخاد صداٺ بزنه☺️😍🗣 نزدیک اذانه🍃🕌 بلند شو مؤمݩ😇📿 اصلا زشتھ بچھ مسلمۅݩ مۅقع نماز تۅ فضاے مجازے باشھ!!🙄😶🙊 اللّٰہ🌙💌 نٺ گوشے←"OFF"❎ نٺ الهے←"ON"✅ وقٺ عاشقیہ😍 ببینم جا نـــماز هاٺون بازه؟🤨🧐 وضـــو گرفٺید؟🤔😎 اگ جواب بݪہ هسٺ ڪہ چقد عالے😉👏💯 اݪٺمآس دعــــآ...🤲📿 اَݪݪہُمَ عَجݪ ݪِوَݪیڪَ اݪـفَرج🦋🌿 پآشـــو دیگہ 😑🏃‍♂🔪😅
دو تا پارت جدید داریم😁🚶🏼‍♀
ࢪمان 🌙 مہدخت: نشسته بودم تو حیاطو با گلای حیاط الکی ور میرفتم که یهو ی صدایی شنیدم ... انگار کسی پرید تو حیاط😥 وای خدا نکنه دزده😨 ن بابا گربه ای چیزیه😬 سرمو بر گردوندم سمت صدا. اینکه مهیار بود😶 ابن چرا همیشه عینه جن ظاهر میشه همه جا😑 اون از نمایشگاه که یهویی اومد... اون از کتابخونه😬 اون از امروز صب😒 اینم از الان😖 سعی کردم بهش محل نزارم... این بشر چرا در نزد😕 عین دزدا از دیوار پرید🙁 _ببخشید نمیخواستم بترسونمتون... در نزدم که یوقت مزاحمتون نشم. این فکره منو میخونه؟🤭 +ببخشید قیافه من به کسایی میخوره که ترسیدن؟😒 _آم... ن اصلا😕 پاشدم برم که صدای کلید تو در اومد. در باز شد و پری دوید تو.انقدر هول بود که حتی متوجه حضوره مهیار نشد. پری: عمه کجاس؟؟؟ گیج جواب دادم:چیشده؟ ×میگم عمه کجاس؟؟؟؟؟؟ +داخله ×خیله خب من میرم پیشه عمه تو ام زود حاضر شو بریم +کجا😧 ×بیمارستانننننن. دیگه صبر نکرد و رفت تو. منم گیج و مات دویدم پشتش... پالتومو پوشیدم و چادر سر کردم. شنیدم که پری به مامانم گف پدر جون (پدر بزرگم) باز حالش خراب شده😰 پارسا رسونده بودش بیمارستان و پریسا اومده بود مارو ببره. زنگ زدم آژانسو تا مامان حاضر شد اونم رسید. خیلی شوک شده بودم. دیروز که از پریسا سراغشو گرفتم گفت حالش خوبه که.چیشد باز؟😩 مامان داشت گریه میکرد.به بابام خبر ندادم که بیخودی نگران نشه. پارسا پیشش بود حالا هم که ما داشتیم میرفتیم. وقتی رسیدیم پیشش دکتر گفت که حالش خیلی خوب نیست.😰 +پارسا چیشده؟؟؟ ×باز لجبازی کرد قرصاشو نخورد حالش بد شد... +ینی چی؟مگه شما پیشش نبودید؟ ×مهدخت حوصله بحث ندارم.شد دیگه... این بار سوم بود که بخاطر نخوردن دارو هاش حالش بد شده بود. خدایا خودت کمک کن به خیر بگذره😰 مهیار چیشد؟😶 پریسا انقدر یهویی اومد تو اصلا نفهمیدم مهیار کجا رفت... به جهنم.به من چ کجا رفت؟ لابد رفتع خونه ما دیگه🙁که البته الان خونه خودشون محسوب میشه😕 مغز منم وقت گیر آورده ها😤 چند روز گذشت و حال پدر جون بهتر نشده بود😔تو این چند روز هر چند ساعت یکبار دو نفر میموندن پیشش و بقیع خونه استراحت میکردن . حال بابا داغون بود😢خدا کنه بابا بزرگ زودتر حالش خوب شه😞 مامان بخاطر اون شب کلی از خانم پروین عذر خواهی کرد.دو بار هم با مهیار اومدن بیمارستان ملاقات... قلبم خیلی واسه بودن کنارش بی تابی میکرد ولی عقلم همیشه پیروز میشد و به محض اینکه میفهمید مهیار نزدیکه دستور صادر میکرد یجوری خودمو گم و گور کنم😓 🌕پایان پارت سیزدهم✨ این داستان ادامه دارد... {کپی رمان بدون لینک کانال جایز نیست} @galeri_rahbari313🌟
ࢪمان 🌙 مہیاࢪ: پنج روز بود اومده بودیم اینجا... ولی تو این چند روز خیلی کم مهدختو دیدم😔 منو باش... وقتی فهمیدم دختره همسایمون شده بال درآوردم از خوشحالی که ایول هرروز میبینمش😒 اینهمه دختر دور و برم بود.چرا باید از بینه همه اینا این دله منو میبرد؟🤭 چرا وقتی میبینمش قلبم میاد تو دهنم.... چرا وقتی بهش فکر میکنم ضربانه قلبم زیاد میشه؟؟ چرا انقدر بهش دلبستگی پیدا کردم؟ اگه یه روزی برسه که واسه همیشه ازش جدا بشم.... وای خدایا😩 چرا با من اینجوری میکنی؟😭 حتی نمیتونم به نبودش فکر کنم😖 واقعا چیشد؟ از کجا شروع شد؟ پاشدم رفتم لبه پنجره و زل زدم به ماه🌔 یاد تابلوی خودم افتادم... عشقـــــے از جنس ماھ🌙 واقعا هم همین شد.از همونجا شروع شد. حالا چی میشه؟😔 تو افکار خودم غرق بودم که مهدخت هم اومد تو حیاط.زل زد به آسمون. شایدم عین من به ماه خیره شده بود... نمیدونم چرا احساس میکردم همش داره از من فرار میکنه!! انگار از دیدنم معذب میشه.... شاید کلا از من خوشش نمیاد😢 مگه من چمه که خوشش نمیاد؟؟؟ اصلا اونکه منو کامل نمیشناسه.ینی از تیپ و قیافم خوشش نمیاد؟😕 یکم مثبت اندیش باش مهیارررر😬 از کجا معلوم که تو درست فکر میکنی؟؟ اخه مگه شاخ و دم داری که دختره ازت فرار کنه؟؟؟؟ نمیدونم چقدر بود که داشتم با خودم کل کل میکردم😅 با صدای در به خودم اومدم.. +من باز میکنم مامان... درو که باز کردم دیدم پارساس.راستش یکم جا خوردم😐این وقته شب؟ _سلام +سلام.خوش اومدی پارسا جان... بفرما داخل چرا دم در وایسادی؟؟ _ن خیلی مزاحم نمیشم.راستش یه خواهشی داشتم ازت... در کمال تعجب گفتم:چه خواهشی؟؟ _راستش میدونم درخواستم درست نیست.یعنی اصلا معقول نیست.ولی خب چاره دیگه ای ندارم +چیزی شده؟ _همونجور که میدونی فردا اوله محرمه🖤 +واقعا؟؟😳😳😳😳 _😐نمیدونستی؟؟؟؟؟!!!! خاک تو سرم🤦🏻‍♂آبروم رفت +چرا... فراموش کردم ی لحظه _فردا شب نوبته من و داییه که بمونیم بیمارستان... +راستی حالشون چطوره؟ _خیلی تعریفی نیست😔 +امید وارم زودتر خوب شن _ممنون.میخواستم ببینم تو واسه هیئت همین مسجده خودمون میری یا جای دیگه ای؟ حالا کی خواست بره هیئت😕 +معلوم نیست.چرا؟؟ _گفتم اگه همینجا میری.لطف کنی خواهر و دختر عمه منم برسونی مسجد.چون من و دایی که نیستیم.عمه هم خیلی از لحاظ روحی مساعد نیست.البتع اگه واست زحمتی نیست.... وای خدایا درست شنیدم؟؟؟؟ من قراره مهدختو ببرم بیرون؟😍 حالا یه جوری ذوق کردم انگار میخوایم بریم پارک😂مسجد سر کوچست که... ولی همینشم قنیمته🤩 سعی کردم ذوقمو پنهون کنم😄 +آره حتما.چرا که نه؟ _واقعا؟؟ینی مشکلی نداری؟ +ن داداش چ مشکلی؟ _ممنونم مهیار جان.جبران میکنم واست.اخه ممکنه دیر وقت بشه واسه برگشتن؛محله ماهم که...... +خیالت راحت باشه😄 _نمیدونم چطوری تشکر کنم ازت... +تشکر واسه چی؟منکه میخوام برم خب حالا تو مسیر دو نفر دیگرم همراهی میکنم... انگار خیلی از حرفم خوشش نیومد😢 _اصلا بی خیال.تهش خودشون میرن من فقط واسه برگشتن میام دنبالشون.ببخشید وقته تورم گرفتم ای حنــــــــــــــــــــاق😑 پسره ی روانی اول قند تو دله ادم آب میکنی بعدش میگی بیخیال؟😑 +پارسا جان شما به کارت برس.میگم من میبرمشون دیگه. یکم با تردید نگاه کرد و تهش گفت: باشه پس زحمتش با شما... بازم ممنونم اینو گفت و خبرش رفت😒 شاید باورتون نشه ولی من بیشتر از اینکه فکرم درگیره فردا شب و هیئت باشه در گیر این بود که چرا پارسا و خواهرش همش خونه مهدخت اینان🤨 یا چرا پارسا به مامانه مهدخت میگه عمه ولی به باباش نمیگه شوهر عمه میگه دایی🧐 جواب اولیو که نیافتم😕 ولی دومی...😁به این نتیجه رسیدم که پدره پارسا با خواهره پدره مهدخت ازدواج کرده؛پدره مهدخت هم با خواهره پدره پارسا🤓 فکر من درگیر چیاست خدایی😂✋ 🌕پایان پارت چهاردهم✨ این داستان ادامه دارد... {کپی رمان بدون لینک کانال جایز نیست} @galeri_rahbari313 🌟
پارت جدید رمان🌙تقدیم نگاهتون☺️✨
『📖💡』 📝 ༺بـدان و آگاھ باش ڪھ ...(꧇༻ . 📻📞 @galeri_rahbari313
|•🌼•| آسمانـےشدن‌ازخاڪ‌بریدن‌میخواستـ ! بۍسبب‌نیستـ‌کهـ‌فوارھ‌فروریختنـےستـ🌿(: . ⸤ - ♥️!' |😌| |🌱| |✨|⇢‹@galeri_rahbari313
•{🤓💕}• ما ڪاخ نداریم بدان فخر بفروشیم🙂✌️🏻 اموال نداریم کہ بر فقر بپوشیم💶 داریم گرانمایہ ترین ثروت عالم👀 یڪ رهبر و او را به جهانے نفروشیم💙🌍 |🙃💛| 😻✨ 🙂🌱 ↳⸽🌸✨•@galeri_rahbari313
[🎬🎲] . . خوی‌من‌که‌ای‌خوش‌شود، بی‌روی‌خوبت‌ای‌نگار ‌‌‌‌‌ «🎧•🎤»⇦ «🎧•🎤»⇦ °□|@galeri_rahbari313|□°
[🎬🎲] . . میےنویسم : چُنان‌زیبایے‌کہ‌صخره‌ها سرراهت‌آب‌مےشوند! تاباتوࢪاهے‌دریاشوند.|♡ ‌‌‌‌‌ «🎧•🎤»⇦ «🎧•🎤»⇦ °□|@galeri_rahbari313|□°
✖اگه چادر بپوشی فلانیا خوششون نمیاد😐 ✖اگه چادر بپوشی میگن عقب مونده است😶 میگن امروزی نیستی😒 همه تیپ زدن، تو میخوای با چادر بیای؟! دیگه کسی بهت توجه نمیکنه ها!👋🏻! حالا هی خودتو از چشم بنداز.👀! از فلان دختر یاد بگیر.🙁! مثلا تحصیل کرده ای؟! همه جا آبروی ما رو ببر میخوای چیو ثابت کنی؟!؟ مردم چه قدر دنیا رو جدی گرفتن!!!! به حرف های بقیه توجه نکن !!! حواست باشه دل امام زمانت نشکنه رفیق🙂😉 |🙃💛| 🤒 😌 🙂🌱 ↳⸽🌸✨•@galeri_rahbari313
^^💔🌿^^ آمدم بهر گدایی به در خانه ی تو بده‌در راه‌ خدا هرچه‌صلاح‌است |😌| |🌱| |✨|⇢‹@galeri_rahbari313