eitaa logo
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
2.9هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.9هزار ویدیو
202 فایل
شهیدان راه درست روانتخاب کردند خدا هم برایِ رسیدن به مقصداونا رو انتخاب کرد:))✨ . "اومدیم تا درکناره هم مبارزه به سبک شهدا رو یادبگیریم:((😉🔥 . در صف لشکر علی منتظر اشاره ایم منتظر فدا شدن در حرم سه ساله ایم((❤️‍🩹 پشت خاکریز: @Sarbazharm
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『بسم‌اللھ‌ِ الذی‌خَلقَ‌الحُسَیۡن؏ :)!』
..‌👀✋🏻•• «اللّھُم‌صَل‌عَلۍ‌مُحمد‌وَ‌آل‌مُحمد🔗📓» ‹خدایـٰا‌درود‌فِرسـت‌بَر‌محمد‌و‌خاندان‌او🖤› ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
یه‌سلامم‌بدیم‌خدمت‌آقاجانمون؛ اَلسَلام‌ُعَلَیك‌یاصاحِب‌اَلعَصروَالزَمان..(: 💚 السَّلامُ‌علیک‌یابقیَّةَ‌اللّٰہ یااباصالحَ‌المَهدی‌یاخلیفةَالرَّحمن ویاشریکَ‌القرآن ایُّهاالاِمامَ‌الاِنسُ‌والجّانّ‌سیِّدی ومَولایالاَمان‌الاَمان . . . 🌱
امام آمد برف هم آورد جمهوری اسلامی که قرار بود برف رو نبینه برف هم آورد😂
‏یک نفر مانده از این قوم که برمیگردد❣️
میگفت‌: وقتۍ‌عاشق‌امام‌زمان‌(عج)‌میشۍ دیگہ‌هیچ‌گناھۍ‌بهت‌حال‌نمیده! راست‌میگفت:) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
_
مھدی‌جان..! بیراهه‌می‌رویم! شماماراسربه‌راه‌کن.." دوریِ‌شماست،عامل‌بیچارگیِ‌خلق..!💔
هر‌ڪسی‌،کسۍدارھ ماامـٰام‌ࢪضاداریم:)♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگه از سنگِ؟. چ کنم باز دلم تنگه مهربون ارباب یاحسین دلم رو دریاب❤️‍🩹 "@Sarbazeharamm _کَِاَِنَِالَِ ̨ڪــمۭــٻۧــڸ
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
هر‌ڪسی‌،کسۍدارھ ماامـٰام‌ࢪضاداریم:)♥️
- وقتی قلب ؛ خَسته است آن را به حالِ خود بُگذارید . - امام‌رِضا'ع'❤️
💠 سرخط اقدامات دولت سیزدهم ۱۲/بهمن/۱۴۰۲ 🔻به ۶۳۵۴ روستا و ۵۰ شهر در دولت سیزدهم گازرسانی شده است. 👌🏻 🔻 به دلیل خودکفایی نسبی ، واردات برنج ۴۶.۵۲٪ و گندم ۳۵.۶۱٪ کاهش یافت. 👌🏻 🔻ماهانه حدود ۱۶ میلیون عدد سرم در داخل کشور تولید می‌شود. 👌🏻 🔻لغو روادید یک جانبه با ۲۸ کشور از پانزدهم بهمن ماه اجرا می شود. 👌🏻 🔻ساخت ۸۰ درصد یک پالایشگاه‌ مهم فقط در دو سال. 👌🏻 🔻نرخ رشد نقدینگی درادامه روند نزولی به ۲۵.۲ درصد رسید/ کاهش ۶.۵ واحد درصدی نرخ رشد پایه پولی. 👌🏻 🔻افزایش تولید در ۲ هزار واحد تولیدی هرمزگان محقق شد. 👌🏻 🔻در ۹ هزار روستا خانه‌های ورزش روستایی تجهیز شده‌اند. 👌🏻 |
نسلی که ندیدت ولی عاشقت شد:)😍♥️" 🇮🇷:) "@Sarbazeharamm"  _کَِاَِنَِالَِ ̨ڪــمۭــٻۧــڸ
نتیجه اخلاقی : با آخوندا خصوصا از نوع سید در نیوفتید ..😎💪🏻 "@Sarbazeharamm"  _کَِاَِنَِالَِ ̨ڪــمۭــٻۧــڸ
پله پله پایین اومدی تا ما رو پله پله بالا ببری🇮🇷:)
فرج مولا صلوات:)
✨ میخوام اونقدر این متنو کپی کنید که همه بدونن چرا انقلاب کردیم؟ 🔰 از پدرم پرسیدم برای چی انقلاب کردید؟ گفت:👇🏻👇🏻👇🏻 1. انقلاب کردیم اول برای . برای اینکه پهلوی به هویت شیعی ما حمله ور شده بود، اول با زور و چکمه بعد با تبلیغات و رسانه به جان دین مان افتاده بودند. از حجاب تا روضه عاشورا. در عصری بودیم که بردن نام (ع) در این کشور قدغن بود. میخواستیم به عصری برسیم که میلیونها نفر در به زیارت سمبل انسانیت و آزادگی بروند. میخواستیم به مقام انسانیت برسیم.💚 2. انقلاب کردیم برای . برای استقلال ایران. کشورمان زیر لگد انگلیسیها و امریکاییها له شده بود. 50 هزار مستشار امریکایی از ما کاپیتولاسیون و حق توحش میگرفتند و شاه مملکت بدون اجازه آنها آب نمیخورد! 3. انقلاب کردیم برای ایران. برای خاک ایران. شاه، سرزمین و 32 جزیره زیبای آن را به انگلیسیها و وهابی ها بخشید و گفتند دخترمان بود شوهرش دادیم. انقلاب کردیم تا بقیه خاک وطن را شوهر ندهند.👌🏻 4. انقلاب کردیم برای عزت و حیثیت مان. در عصری که بر سر در باشگاههای انگلیس در ایران در وطن خودمان مینوشتند: ورود سگ و ایرانی ممنوع. 5. انقلاب کردیم برای نجات و فکرمان. در عصری که تعداد کاباره ها و قمارخانه ها و فاحشه خانه ها از تعداد کتابخانه ها و دانشگاهها بیشتر بود، انقلاب کردیم تا فکر و فرهنگ ایرانی لگدمال نشود. حقیری داشتیم که صریحا میگفت: شما هرگز میکل آنژ یا باخ نداشتید. شما حتی یک آشپز بزرگ نداشته اید.. شما هیچ چیز بزرگ و فوق العاده عرضه نکرده اید. هیچ چیز." 6. انقلاب کردیم برای حفظ دختران و پسران مان. از چنگ حکومتی که دستاوردش برای زنان ایران «شهر نو» بود و 50 هزار رسمی. از شر حکومتی که از خود شاه تا برادران و خواهرش اشرف، مافیای بین المللی مواد مخدر بودند و درخت نحس اعتیاد را در ایران کاشتند. 7. انقلاب کردیم برای نجات از عقب ماندگی مان. از کشوری که 57 سال تحت سلطنت پهلوی بود و 68 درصد مردمش بیسواد نگه داشته بودند، در حالیکه آمریکا ناسا داشت، هند ماهواره به فضا فرستاده بود، ترکیه متروی 50 ساله داشت ولی ما هیچ نداشتیم. تا برسیم به کشوری که طی 40 سال 93 درصد مردمش باسواد شوند. و رتبه علمی 16 ام جهان باشیم. 8. انقلاب کردیم برای . از عصری که نیمی از جمعیت ایران سوءتغذیه داشتند و بجای خانه، در یک "اتاق" زندگی میکردند. (فیلمفارسیها شاهد است)، از عصری که نیازهای اولیه زندگی (آب و برق و گاز و یخچال و کولر) یک آرزو بود. تنها 45 شهر ایران آب لوله کشی داشت، 96 درصد روستاها برق نداشت، تنها 9 شهر گاز لوله کشی داشت. از عصری که 46 درصد مردم ایران زیر خط فقر زندگی میکردند، مترو و سیستم فاضلاب و موشک و زیردریایی و.. رویا بود! تا برسیم به عصری که همه 1100 شهر ایران و 34 هزار روستا آب دارند، همه شهرها و تمام روستاهای بالای 40 خانوار برق دارند. 95 درصد جمعیت ایران گاز دارند. و برای رفع فقر، از کمیته امداد تا بهزیستی و صدها خیریه ساختیم. 9. انقلاب کردیم برای حتی و بهداشت مان. از عصری که مردم ما درگیر شپش بودند، حتی همسر شاه را پشه سالک گزید، و برایمان از هند و بنگلادش و پاکستان پزشک و پرستار می آوردند. از عصری که سن امید به زندگیمان فقط 54 سال بود! تا برسیم به عصری که سن امید به زندگی مان به بالای 75 سال رسیده. و جزء 10 کشور دارای بهترین سیستم پزشکی هستیم. 10. انقلاب کردیم برای . تا از شر چنگال آهنین نجات یابیم. یک سازمان تروریستی وحشی که به اذعان شخص شاه 3000 زندانی سیاسی داشت. از حکومت وحشت شاهنشاهی که فالاچی، خبرنگار آمریکایی متعجبانه به شاه میگوید: «مردم ایران با شنیدن اسم شاه در خیابانها میکنند. میترسند کلمه ای بر زبان آورند.» 11. انقلاب کردیم برای اینکه باشیم، نه رعیت. برای نجات از 2500 سال شاهنشاهی که مردم در آمد و شد این شاه و آن شاه، هیچ کاره بودند تا حکومت در دست ما مردم باشد. برای اینکه شاه مان با کودتا و دستور اجنبی نیاید. برای اینکه از رئیس جمهور تا خبرگان از مجلس تا شورای شهر و شورای مدرسه کودکان مان، خودمان انتخاب کنیم. 12. انقلاب کردیم برای تشکیل حکومتی که ثمره 1400 سال صبر و خون دل خوردن و مسلمانان راستین است. تا به جرم مسلمان بودن و شیعه بودن کشته نشویم. انقلاب کردیم تا نام خدا و پیامبر و امیرمومنان را بر ماذنه ها بشنویم. تا طعم حکومت عدل و مرحمت را بچشیم. تا با در هر جای جهان بجنگیم و پناه مظلومان باشیم. تا کانون انسانیت و مهربانی و مبارزه با شیاطین بزرگ و کوچک باشیم. 🔶(متن برگرفته از کتاب "شایعات رایج فضای مجازی"، نوشته دکتر الهه خانی) "@Sarbazeharamm"  _کَِاَِنَِالَِ ̨ڪــمۭــٻۧــڸ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 تصاویری از حضور رهبر بر مزار شهدای حمله اخیر رژیم صهیونیستی به دمشق 🔹از جمله شهدایی که رهبر انقلاب برسر مزار آن‌ها حاضر شدند، شهید «محمد امین صمدی» بود.
چی تون کم بود انقلاب کردید ؟ وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم ایران ، فقر و بی عدالتی و شکاف طبقاتی در سالهای پایانی رژیم پهلوی چگونه بود که منجر به وقوع انقلاب و سقوط آن رژیم شد؟؟ بررسی تحلیلی وضع درآمدها در ۲۰ سال اخیر نشان می‌دهد فقرا فقیرتر و اغنیا غنی‌تر شده‌اند. در ۲۰ سال اخیر به طور مداوم از درآمد طبقه متوسط و کم درآمد به نفع پردرآمد ها کاسته شده است. ۲۰ درصد جمعیت شهری ایران ۵۶ درصد از درآمد ملی را تصاحب می‌کند. روزنامه کیهان ۳۰ مهر ۱۳۵۷ (سه مانده به سقوط رژیم ستمشاهی) "@Sarbazeharamm _کَِاَِنَِالَِ ̨ڪــمۭــٻۧــڸ
💚🌱💚🌱💚🌱💚🌱 🌱💚🌱💚🌱💚 💚🌱💚🌱 🌱💚 💚 #𝙿𝙰𝚁𝚃_48 🧡 🎻 حاج‌خانم: گریه کن، گریه کن که آروم میشی. زیر بارون داشتم قدم می‌زدم و به برگ‌هایی که قطرات باران روشون جا خوش کرده بود نگاه می‌کردم. کتابم رو در دستم گرفتم و نفس عمیقی کشیدم که عطر دلنشین باران به مشامم خورد. با صدای حامد که از خیابون می‌اومد به سمت خیابون نگاه کردم. حامد: هدیه؟ حامد داخل ماشینش نشسته بود و منتظر من بود. به سمتش رفتم و کنار ماشین ایستادم و کمی سرم رو خم کردم. _سلام، اینجا چیکار می‌کنی؟ حامد: دارم میرم خونه، تو اینجا چیکار می‌کنی؟ _منم دارم می‌خونه، می‌خواستم یکم قدم بزنم. حامد: چه رمانتیک، خب باشه مزاحم قدم زدنت نمیشم خدانگهدار. دستم رو روی ماشین حامد گذاشتم و گفتم: _نمی‌خوای برسونیم؟ حامد لبخندی زد و گفت: -چرا، سوار شو. در جلوی ماشین رو باز کردم و سوار شدم. حامد: فقط من یه سر میرم شرکت یکم کار دارم، یکم باید داخل شرکت منتظر بمونی. _اشکالی نداره. حامد ماشین رو روشن کرد و پاش رو روی پدال گاز گذاشت. بعد از چند دقیقه جلوی محل کار حامد جفتمون از ماشین پیاده شدیم. پشت سر حامد سوار آسانسور شدم و طبقه پنجم از آسانسور پیاده شدم. حامد: تو همینجا بمون من برمی‌گردم. روی صندلی های کنار راهرو نشستم که حامد وارد یکی از اتاق ها شد. نگاه سنگین دختری که داشت اونطرف راهرو قدم می‌زد رو حس کردم و لحظه‌ای نگاهش کردم. نگاهم رو به سرعت ازش گرفتم و به زمین دوختم. لحظه‌ای گذشت که فهمیدم کسی کنارم نشسته، با دستی که روی شونه‌ام نشست سرم رو بلند کردم و به همون دختر نگاه کردم. دختره: شما خواهر آقای مقدمید؟ نگاهم محو لبخندش شده بود و یادم رفت که جوابش رو بدم. دختره: خانم؟ _ها؟ بله. دختره: آهان، اسمتون چیه؟ _هدیه. دختره: چه اسم قشنگی، منم نازنینم.! نازنین؟ با دستم دستش رو گرفتم و گفتم: _خوشبختم. یعنی این همون دختره؟ با صدای باز شدن در، آقایی از یکی از اتاق ها بیرون اومد و رو به نازنین گفت: -بلند شو بریم نازنین.! نازنین: خب دیگه من میرم، خدانگهدار. _خداحافظ. چند دقیقه بعد از رفتن نازنین حامد از اتاق بیرون اومد و بهم اشاره کرد که دنبالش برم. ادامـه‌دارد . . . بھ‌قلـم⁦✍🏻⁩"محمد‌محمدۍ🧡" 💚 🌱💚 💚🌱💚🌱 🌱💚🌱💚🌱💚 💚🌱💚🌱💚🌱💚🌱
💚🌱💚🌱💚🌱💚🌱 🌱💚🌱💚🌱💚 💚🌱💚🌱 🌱💚 💚 #𝙿𝙰𝚁𝚃_49 🧡 🎻 دنبال حامد از پله ها پایین رفتم و سوار ماشینش شدم. حامد: خسته که نشدی؟ لبخند مرموزی زدم که حامد گفت: -چیه؟ _نازنین خانم رو دیدم. حامد لحظه‌ای خشکش زد اما سریع خودشو جمع کرد و گفت: -خب؟ _هیچی می‌خواستم بدونم کی قراره بریم خواستگاریشون؟ حامد ماشین رو روشن کرد و گفت: -فعلا این قضیه عشق و خواستگاری منتفیه، کلی کار ریخته سرم که اصلا به این چیزا فکر نمی‌کنم. _اگه ببینم تو نمی‌خوای کاری بکنی مجبورم به مامان یا بابا مراجعه کنم. با حرکت کردن ماشین حامد گفت: -شما خیلی بیجا می‌کنی، اولا که بهم قول دادی، دوما این قضیه به خودم مربوطه و حالا تصمیم گرفتم منتفی بشه، مشکل؟ _هزار تا مشکل داره، چطور که حرف از شوهر کردن من میشه شما دو متر زبون داری و سریع می‌خوای ردم کنی برم ولی نوبت خودت که میرسه به خودت مربوطه؟ حامد: ساکت باش موقع رانندگی حواسم رو پرت نکن. _بذار برسیم خونه.! حامد نگاه معنا داری کرد و گفت: -خدا هیچوقت هیچکس رو گیر یه آدم دهن لق نندازه. _الهی آمین! نگاهم رو از شیشه به بیرون انداختم که موتور سواری رو دیدم که چرخ به چرخ ماشینمون داره میاد. موتورسوار از ماشین جلو زد و دستش رو به نشانه ایست بالا برد و تکون می‌داد. _این دیگه کیه؟ حامد لحظه‌ای مکث کرد و گفت: -محمدرضاست. حامد زد بغل و ماشین رو متوقف کرد. حامد: تو داخل ماشین بمون ببینم چی‌ شده؟ حامد از ماشین پیاده شد و به سمت محمدرضا قدم برداشت. داشتند باهم حرف می‌زدند، اونقدری آروم صحبت می‌کردند که من نمی‌شنیدم. با اومدن حامد به سمت ماشین از ماشین پیاده شدم. حامد: رانندگی بلدی؟ _آره. حامد: من باید برم، تو بشین پشت فرمون برو خونه. _چی‌شده؟ حامد: چیزی نیست، برو خونه منم میام. حامد سوار موتور شد که گفتم: _حامد من گواهینامه ندارم. حامد: اشکالی نداره، فقط نگاه کن گیر پلیس نیفتی. لحظه‌ای نگاهم به نگاه محمدرضا گره خورد. محمدرضا سریع نگاهش رو ازم گرفت و با حامد از من دور شد. نگاهی به ماشین کردم و پشت فرمون نشستم. بسم‌الله گفتم و ماشین رو حرکت دادم. ‹محمدرضا⁦👇🏻⁩› حامد رو جلوی مسجد پیاده کردم و خودم روی موتور نشستم. ادامـه‌دارد . . . بھ‌قلـم⁦✍🏻⁩"محمد‌محمدۍ🧡" 💚 🌱💚 💚🌱💚🌱 🌱💚🌱💚🌱💚 💚🌱💚🌱💚🌱💚🌱