eitaa logo
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
3هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
202 فایل
شهیدان راه درست روانتخاب کردند خدا هم برایِ رسیدن به مقصداونا رو انتخاب کرد:))✨ . "اومدیم تا درکناره هم مبارزه به سبک شهدا رو یادبگیریم:((😉🔥 . در صف لشکر علی منتظر اشاره ایم منتظر فدا شدن در حرم سه ساله ایم((❤️‍🩹 پشت خاکریز: @Sarbazharm
مشاهده در ایتا
دانلود
..‌👀✋🏻•• «اللّھُم‌صَل‌عَلۍ‌مُحمد‌وَ‌آل‌مُحمد🔗📓» ‹خدایـٰا‌درود‌فِرسـت‌بَر‌محمد‌و‌خاندان‌او🖤› ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
یه‌سلامم‌بدیم‌خدمت‌آقاجانمون؛ اَلسَلام‌ُعَلَیك‌یاصاحِب‌اَلعَصروَالزَمان..(: 💚 السَّلامُ‌علیک‌یابقیَّةَ‌اللّٰہ یااباصالحَ‌المَهدی‌یاخلیفةَالرَّحمن ویاشریکَ‌القرآن ایُّهاالاِمامَ‌الاِنسُ‌والجّانّ‌سیِّدی ومَولایالاَمان‌الاَمان . . . 🌱
- ومَاالجَنَّة‌غَیرُکَربلاء ؟ :)️
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
اربعین کربلا ... اربعین کربلا...
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
دلِ‌وا‌مونده‌م‌‌‌.. بی‌قراره‌از‌همون‌سالی‌که‌جا‌مونده‌م..
گفته بود برنمی‌گردم!! جنازه شهدا رو آورده بودن، خواب ديدمش؛ گفت: ميدانِ امام ميری؟ گفتم آره، گفت: نرو، جنازه من رو نميارن گفتم: ميخوای جنازت رو از من مضايقه کنی مادر؟! گفت: جسم مهم نيست؛ روح زنده است ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⎚| ‹ 🫀✨ › -ابی‌عبدالله؟ +جانم؟ -یه‌کنج‌ازحرم؟ :)))))♥️ ┈────•⊹ ⸼࣪ 🖤⊹ ⸼࣪ •────┈ ◗‌ ◖ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بعضیا فکر میکنن یکاریِ که توی دین اســلام بــده و خــارج از دین حــســاب کنی کــارِ اشتــبــاه و بــدی نیست و ضــرری نداره😐 مــثلا رابــطــه با جــنــس مــخــالف مذهبی باشی بده نباشی کارِ بدی نیــست و مشکلی نداره، یا حــــجــــاب داشتن بــرای بچه مذهبیاس و مذهبی نباشی حــــجــاب ضرورتی نداره و چیز مهمی نیست ❌ ولــی خــــب هــمــونطور که عــمــل کــردن به قوانین رانندگی ربطی به مــذهـبی بودن یا نبودن نداره و هرکسی برای سلامتی جون خودش و یه رانندگی خوب موظفِ رعایتش کنه، عمل کردن به دستوراتِ هم همینطوره و هرکسی زندگی خوب میخواد بایدبهش عمل کنه☺️حالا میخواد مذهبی باشه یا نباشه..فرقی نداره چون دستورات یک سری اعمال مذهبی نیست، یک سبکِ زندگی برای رسیدن به بی نهایت لذت و ارامش . . . بعله 😌🤞🏼 . 🌱 روزگاری خواهد آمد! که مردم به گناه افتخار میکنند؛ و از پاکدامنی تعجب میکنند....!! -خطبه۱۰۸- . هر شب قبل از خواب از خودت بپرس: امروز برای امام زمانت چیکار کردی؟؟💔 .- شخصی خدمت آیت‌الله میرزاعبدالعلی تهرانی رسید و عرض کرد مرا موعظه‌ای کنید. ایشان فرمودند: روزی سه دقیقه به یاد باش هنگامی که این شخص در حال خروج بود ایشان فرمودند: اگر یک دقیقه هم به یاد امام زمان باشید برای عاقبت به خیری کافی است..! •آیتﷲمجتهدی‌تهرانی• ..‌ 🥀 در تعجبم از کسایی که فکر میکنن اسلام دین غم و گریه اس .‌ . .حالا چون چند تا مذهبی دیــدی که از دیــنــداری شون لــذتی نبردن که دلیل نمیشه فکرکنی اسلام دین غمه 😑 تازه قبلا گفتیم اسلام به صــورت مطلق با اهــنــگ هم مخالف نیست، همه چــی تو اســلام باید و نبـاید داره چــون یک نــظــام قــانون مند هست، اصلا یک برنامه جامــع برای رسیدن به لــــــذت های بی نهایت هست😌🌱 .. 😍💳 اونایی که تصور غلطی از دین تو ذهنشون شکل گرفته ممکنه بگن چقدرشعاری داری دین رو تعریف میکنی😒 به این تصور غلط پاسخ بدین👇🏻 یعنی چرا میگیم دین یک برنامه جامع برای لــذت بی نــهــایته؟ چرا میگیم ایـن تعریف شعاری نیست. . .! ✔️ببینید انسان سه تا بُعد داره ! ۱_ جسم ۲_روح ۳_ روان دستورات اسلام یک برنامه جامع برای این ۳ تا بُعد ما هست، اگه میگیم بانگاهی که غرب به انسان داره نمیشــه به لــذت بــی نــهـایــت رسید به خــاطر این هســت کــه به ۲ بُعد دیگه‌ای داریم توجهی نمیشه در واقــع غــرب تــنها برای جــسم ما برنامه داره و حتی بــرنــامه هایی که ظاهرا بــرای روح ما در نــظــر گرفــتـه میشه با سیستم ما جور نیست ❌ زمانی ما میتونیم به لذت های عمیق و بینهایت برسیم که از رسیدگی به این ۳ تا بُعدی که داریم غافل نشیم😌 .‌ 🥀 نگاهت رو به دین تغییر بده تا بتونی دین رو نماد شادی ببینی🥰 👤استاد پناهیان . چرا نوجوون ها دین گریز شدن؟🤔 میخوام تو این پست در مورد یک قاعده کلی صحبت کنم و بهت بگم چرا بعضیا از دینداری فراری شدن؟ 🤨 ببین نه تنها دین بلکه هر چیزی که قانون مند بــاشــه مــورد تــوجــه هــمه عــمــوم قــرار نمیگیره، کلا ادمیزاد رو اگه ازاد بزاری میل به تنبلی داره و سختشه طبق چــهار چــوب رفتار کنه👍🏼 ادمی که تنبــل و راحت طلبه طبیعیه که از دین فراریه، اون دین رو زیر سوال میبره تا خودش زیر سوال نره 😉 میفهمی که چی میگم؟😅 . البته . . .🙃👇🏻 تو همین دنیایی که اغلب فکر میکنیم مردم شدن دسته دسته ادمایی میتونم بــهــــت مــعــرفی کنم که هفت نسل قبلشون کافر بودن و الان مسلمون شدن😎 اسلام در حال جهانی شدنه و ما فکــر میکنیم مردم دیگه تمایلی به دینداری ندارن😑❌ . مثلا فرض کن تا دیروز نمیدونستی چرا باید نماز بخونی یا میدونستی اما نخوندی و از امروز تصمیم میگیری که بخونی !🤲🏻 .. البته راهکار های زیادی برای ترک تنبلی وجود داره که ساده ترین روشش میشه شروع با کارهای معنوی کوچیک ☺️ .. خودسازی
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
_
میطلبه، نمیطلبه، میطلبه، نمیطلبه، میطلبه، نمیطلبه... درسته شاعر میگه : «لذتِ عشق به این حسِ بلاتکلیفی‌ست.» اما تو خوب میدونی ، اربعین نیام می‌میرم! :)💔✨ _دلتنگِ حرمتم _
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
حاج قاسم می‌گفت: اگر تمام علمای جهان یک طرف باشند و رهبرانقلاب یک طرف دیگر من مطمئنًا به طرف ایشان می روم :) _ مثلِ حاج قاسم ولایت مدار باشیم . .
178_62153186089501.mp3
3.03M
پریشونم یه جورایی من شبیه مجنونم رویاهااام گرفت همش رنگ کربلا🥲 ‹ 🌱🎙 ⇢ › ‹ 🎧❤️‍🩹⇢
وقتی‌حیارفت؛ایمان‌انسان‌هم‌میرود! چون‌حیا‌پوششی‌برای‌ایمان‌است. آن‌وقت‌هر‌چه‌شیطان‌میگوید‌انجام‌میدهی‌ همه‌رقم‌جنایت‌میکنی! _آیت‌الله‌مجهتدی
💙 💍💙 💙💍💙 💍💙💍💙💍 💙💍💙💍💙💍💙 💍💙💍💙💍💙💍💙💍 بس‌ـم‌ربّ‌الزهـرا﴿ﷺ﴾ عیدیِ ما را تو بده در دمشق، کُشته شدن در ره زینب به عشق! - -- --- ----‹آغ‌ـاز‌👇🏻⁩›---- --- -- - یادم مانده بود از اهل سنت است، باورم نمیشد برای دفاع از مقدسات شیعیان وارد میدان شده باشد و از تصور تعرض به حرم، حال رفیقش به هم ریخته بود که با کلماتش قد علم کرد :»درسته ما شیعه های داریا چارتا خونواده بیشتر نیستیم، اما مگه مرده باشیم که دستشون به حرم برسه!« و گمان کرده بود من هم از اهل سنت هستم که با شیرین زبانی ادامه داد :»خیال کردن میتونن با این کارا بین ما و شما سُنی ها اختلاف بندازن! از وقتی میبینن برادرای اهل سنت هم اومدن کمک ما شیعه ها، وحشی تر شدن!« این همه درد و وحشت جانم را گرفته بود و مصطفی تلخی حالم را با نگاهش میچشید که حرف رفیقش را نیمه گذاشت :»یه لحظه نگهدار سیدحسن!« طوری کلاف کلام از دستش پرید که نگاهش میخ صورت مصطفی ماند و بلافاصله ماشین را متوقف کرد، از نگاه سنگین مصطفی فهمید باید تنهایمان بگذارد که در ماشین را باز کرد و با مهربانی بهانه چید :»من میرم یه چیزی بگیرم بخوریم!« دیگر منتظر پاسخ ما نماند و به سرعت از ماشین پیاده شد. حالا در این خلوت با بلایی که سعد سرش آورده بود بیشتر از حضورش شرم میکردم که ساکت در خودم فرو رفتم. از درد سر و پهلو چشمانم را در هم کشیده بودم و دندان هایم را به هم فشار میدادم تا ناله ام بلند نشود که لطافت لحنش پلکم را گشود :»خواهرم!« چشمم را باز کردم و دیدم کمی به سمت عقب چرخیده است، چشمانش همچنان سر به زیر و نگاهش به نرمی میلرزید. شالم نامرتب به سرم پیچیده بود، چادر روی شانهام افتاده و لباسم همه غرق گِل بود که از اینهمه درماندگی ام خجالت کشیدم. خون پیشانی ام بند آمده و همین خط خشک خون روی گونه ام برای آتش زدن دلش کافی بود که حرارت نفسش را حس کردم :»خواهرم به من بگید چی شده! والله کمکتون میکنم!« در برابر محبت بی ریا و پاکش، دست و پایم را گم کرده و او بیکسی ام را حس میکرد که بی پرده پرسید :»امشب جایی رو دارید برید؟« و من امشب از جهنم مرگ و کنیزی آن پیرمرد وهابی فرار کرده بودم و دیگر از در و دیوار این شهر میترسیدم که مقابل چشمانش به گریه افتادم. چانه- ام از شدت گریه به لرزه افتاده و او از دیدن این حالم طاقتش تمام شده بود که در ماشین را به ضرب باز کرد و پیاده شد. دور خودش میچرخید و آتش غیرتش در خنکای این شب پاییزی خاموش نمیشد که کتش را درآورد نویسنده✍🏻 : "فاطمه ولی نژاد💙" 💙 💍💙 💙💍💙 💍💙💍💙💍 💙💍💙💍💙💍💙 💍💙💍💙💍💙💍💙💍
💙 💍💙 💙💍💙 💍💙💍💙💍 💙💍💙💍💙💍💙 💍💙💍💙💍💙💍💙💍 بس‌ـم‌ربّ‌الزهـرا﴿ﷺ﴾ عیدیِ ما را تو بده در دمشق، کُشته شدن در ره زینب به عشق! - -- --- ----‹آغ‌ـاز‌👇🏻⁩›---- --- -- - و دوباره به سمت ماشین برگشت. روی صندلی نشست و اینبار کامل به سمتم چرخید، صورت سفیدش از ناراحتی گل انداخته بود، رگ پیشانی اش از خون پُرشده و میخواست حرف دلش را بزند که به جای چشمانم به دستان لرزانم خیره ماند و با صدایی گرفته گواهی داد :»وقتی داشتن منو میرسوندن بیمارستان، تو همون حالی که حس میکردم دارم میمیرم، فقط به شما فکر می- کردم! شب پیشش خنجر رو از رو گلوتون برداشته بودم و میترسیدم همسرتون...« و نشد حرفش را تمام کند، یک لحظه نگاهش به سمت چشمانم آمد و دوباره نجیبانه قدم پس کشید، به اندازه یک نفس ساکت ماند و زیر لب زمزمه کرد :»خدا رو شکر میکنم هر بلایی سرتون اورده، هنوز زنده اید!« هجوم گریه گلویم را پُر کرده و به جای هر جوابی مظلومانه نگاهش میکردم که جگرش بیشتر آتش گرفت و صورتش خیس عرق شد. رفیقش به سمت ماشین برگشته و دلش میخواست پای دردهای مانده بر دلم بنشیند که با دست اشاره کرد منتظر بماند و رو به صورتم اصرار کرد :»امشب تو حرم چی کار داشتید خواهرم؟ همسرتون خواست بیاید اونجا؟« اشکم تمام نمیشد و با نفس هایی که از گریه بند آمده بود، ناله زدم :»سعد شش ماه تو خونه زندانیم کرده بود! امشب گفت میخواد بره ترکیه، هرچی التماسش کردم بذاره برگردم ایران، قبول نکرد! منو گذاشت پیش ابوجعده و خودش رفت ترکیه!« حرفم به آخر نرسیده، انگار دوباره خنجر سعد در قلبش نشست که بی اختیار فریاد کشید :»شما رو داد دست این مرتیکه؟« و سد صبرش شکسته بود که نویسنده✍🏻 : "فاطمه ولی نژاد💙" 💙 💍💙 💙💍💙 💍💙💍💙💍 💙💍💙💍💙💍💙 💍💙💍💙💍💙💍💙💍
²پارت تقدیم نگاهتون🌷
گذرم تا به در خانه ات افتاد حسین؛ خانه آباد شدم خانه ات آباد حسین ❤️‍🩹🤌🏻 .