فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- از من سوال میکنی
از حالِ معجرم .. 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام حسن ♥️
کربلایی #امیر_برومند
واسه نزدیڪ شدن به خدا
بیخیال شدن لازمه
بیخیال شدن از خیلی چیزا ..
از گناه ڪردن
از آدما
از حرف شنیدنا
از قضاوت شدنا ؛
ڪارای بزرگ ،
دل بزرگ میخواد
بزرگ فڪر ڪن
و بزرگ هدف گذاری ڪن
و برو سمتش مشتی :)
از رسول خدا‹ص›
روایت شده است که :
هر کس بر او «حسن»
گریه کند، چشمش کور
نشود در روزی که چشم ها
کور می شود ؛ و هر کس بر
او محزون شود ، قلب او
محزون نشود در روزی که
قلب ها محزون می شود ؛
و هر کس او را در بقیع
زیارت کند قدمش بر
صراط نمی لرزد ، روزی که
قدم ها در آن روز می لرزد .
ولی امام حسن اینقدر بخشنده اس
که همه ی زائراشو،
بخشیده به برادرش امام حسین❤️🩹 ..
هر که میگوید حسن ، زهرا دعایش میکند
خیر ِدنیا و قیامت در دعای مادر است 💚:)
gerye-kardi-pesaram (1).mp3
7.27M
گریه کردی پسرم
من بمیرم تو دیگه مردی پسرم
حسنم گریه نکن
دنبال گوشواره نگردی پسرم😭💔
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
گریه کردی پسرم من بمیرم تو دیگه مردی پسرم حسنم گریه نکن دنبال گوشواره نگردی پسرم😭💔
شاید این برا شهادت حضرت فاطمه باشه
ولی امام حسن شهید کوچه هان😭💔
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
شاید این برا شهادت حضرت فاطمه باشه ولی امام حسن شهید کوچه هان😭💔
و اگه اشتباه نکنمخودشون گفتن هرجا خواستید روضه منو بخونید روضه مادرم رو بخونید😭
به دخترش گفته بود : اگه یه گره بزرگ به
کارت افتاد ببر در خونهی حضرت زهرا
سلاماللهعلیها تا ایشون گره رو وا کنه !🌱
اگه هم گرهها و مشکلات کوچیک داشتید،
دست به دامن شهدا بشید : )
#حاجحسینهمدانی | #یادشونباصلوات
.
آیت الله جاودان میگویند که: یکتجارتمیخوامبهشمایادبدم،
هرکسسهمرتبهبگوید:
″#صلیاللهُعَلَیکَیااَباعَبدالله"
یکزیارتامامحسینانجامدادهاست...
یکزیارتیعنییکبهشت...:)🌱
.
#ذِکـرروزسہشَنـبِہ..👀✋🏻••
«یـٰاارحَـمالراحِمیـن'🔗📓'»
‹اۍرَحـمکُنندهرَحمکنندگـٰان..'🖤🗞'›
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
رِفیق برایِ #شھید شدن ، هُنَر لازم است...
هُنَرِ رد شدن از سیم خاردارِ نَفس!
هُنَرِ بِه خُدا رسیدن
هُنَرِ تَهذیب...
تا هُنَرمَند نشی، شهید نِمیشی!!
برادر شهیدم
#شـهیدابـراهـیمهــادی...🕊
- آیتاللّٰهتقوایی«ره» :
اگربدترینحالراداشتهباشیدو
درهرکجایعالمباشید ؛
و ازتهقلب"امام رضا«ع»"راصدابزنید
بهسراغتانمیآیدوگرهگشاییمیکند ...🫀🫴
حضرت آقا :
من معتقدم امامحسنمجتبی شجاعترین چهره تاریخ است
ایشان حاضر شد خود را و نام خود را در میان دوستان نزدیکش فدای مصلحت واقعی کند و تن به صلح دهد❤️🩹🌱
شهید جانباز حاج سهراب قلیچ پور (قلیچ)
بر اثر جا به جا شدن ترکش دوران دفاع مقدس،در سال ۱۳۹۸/۱۲/۱ در بیمارستان نازی آباد تهران دار فانی را وداع گفت
به گفته پسرشون علی آقای قلیچ:
یه روزی به حاجی گفتم یه ذکر بهم یاد بده
گفت:
تسبیحت بیار
تسبیحم و آوردم گفت قول بده هر روز این ذکر و بگی
گفتم چشم ؛ حالا چه ذکری هست که روش تاکید داری حاجی؟🤔
گفت روزی ۱۰۰ مرتبه با تسبیح بگو من هیچی نیستم!
گفتم همین؟
گفت آره.
و من تا امروز دارم این ذکر و تکرار میکنم...
من هیچی نیستم..
من هیچی نیستم..
من هیچی نیستم..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قربون کبوترای حرمت امام حسن(ع)
عاقبت شیعه برات حرم میسازه
عاقبت شیعه برات حرم میسازه
عاقبت شیعه برات حرم میسازه
عاقبت شیعه برات حرم میسازه
#کریماهلبیت
💙
💍💙
💙💍💙
💍💙💍💙💍
💙💍💙💍💙💍💙
💍💙💍💙💍💙💍💙💍
بسـمربّالزهـرا﴿ﷺ﴾
#پارت_پنجاه_و_دوم
#دمشق_شهر_عشق
عیدیِ ما را تو بده در دمشق، کُشته شدن در ره زینب به عشق!
- -- --- ----‹آغـاز👇🏻›---- --- -- -
محرومیت از محبت پدر و مادر و برادر روی شیشه
احساسم ناخن میکشید و خجالت میکشیدم بگویم به
هوای همین همسر از همه خانواده ام بریدم که پشت پرده
اشک پنهان شدم و او نگفته حرفم را شنید و مردانه پناهم
داد :»تا هر وقت خواستید اینجا بمونید!« انگار از نگاهم
نغمه احساسم را شنیده بود، با چشمانش روی زمین دنبال
جوابی میگشت و این همه احساسم در دلش جا نمیشد که
قطرهای از لب هایش چکید :»فعلا خودم مراقبتونم، بعدش
هر طور شما بخواید.« و همین مدت فرصت فراخی به
دلم داده بود تا هر آنچه از سعد زخم خورده بودم از محبت
مصطفی و مادرش مرهم بگیرم که در خنکای خانه آرام-
شان دردهای دلم کمتر میشد و قلبم به حمایت مصطفی
گرمتر در هم صحبتی با مادرش لهجه عربی ام هر روز بهتر
میشد و او به رخم نمیکشید به هوای حضور من و به
دستور مصطفی، چقدر اوضاع زندگی اش به هم ریخته که
دیگر هیچکدام از اقوامشان حق ورود به این خانه را
نداشتند و هر کدام را به بهانه ای رد میکرد مبادا کسی از
حضور این دختر شیعه ایرانی باخبر شود. مصطفی روزها
در مغازه پارچه فروشی و شبها به همراه سیدحسن و
دیگر جوانان شیعه و سُنی در محافظت از حرم حضرت
سکینه بود و معمولا وقتی به خانه میرسید، ما خوابیده
بودیم و فرصت دیدارمان تنها هنگام نماز صبح بود.
لحظاتی که من با چشمانی خواب از اتاق برای وضو بیرون
میرفتم و چشمان مصطفی خمار از خستگی به رویم
سلام میکرد و لحن گرم کلامش برایم عادی نمیشد
نویسنده✍🏻 : "فاطمه ولی نژاد💙"
💙
💍💙
💙💍💙
💍💙💍💙💍
💙💍💙💍💙💍💙
💍💙💍💙💍💙💍💙💍
💙
💍💙
💙💍💙
💍💙💍💙💍
💙💍💙💍💙💍💙
💍💙💍💙💍💙💍💙💍
بسـمربّالزهـرا﴿ﷺ﴾
#پارت_پنجاه_و_سوم
#دمشق_شهر_عشق
عیدیِ ما را تو بده در دمشق، کُشته شدن در ره زینب به عشق!
- -- --- ----‹آغـاز👇🏻›---- --- -- -
که هر سحر دست دلم میلرزید و خواب از سرم میپرید.
مادرش به هوای زانو درد معمولا از خانه بیرون نمیرفت
و هر هفته دست به کار میشد تا با پارچه جدیدی برایم
پیراهنی چیندار و بلند بدوزد و هر بار با خنده دست
مصطفی را رو میکرد :»دیشب این پارچه رو از مغازه اورد
که برات لباس بدوزم، میگه چون خودت از خونه بیرون
نمیری، یه وقت احساس غریبی نکنی! ولی چون خجالت
میکشید گفت بهت نگم اون اورده!« رنگهای انتخابی-
اش همه یاسی و سرخابی و صورتی با گلهای ریز سفید
بود و هر سحری که میدید پارچه پیشکشی اش را
پوشیده ام کمتر نگاهم میکرد و از سرخی گوش و گونه-
هایش خجالت میچکید. پس از حدود سه ماه دیگر درد
پهلویم فروکش کرده و در آخرین عکسی که گرفتیم خبری از شکستگی نبود و میدانستم باید زحمتم را کم
کنم که یک روز پس از نماز صبح، کنج اتاق نشیمن به
انتظار پایان نمازش چمباته زدم. سحر زمستانی سردی بود
و من بیشتر از حس سرد رفتن از این خانه یخ کرده بودم
که روی پیراهن بلندم، ژاکتی سفید پوشیده و از پشت،
قامت بلندش را میپاییدم تا نمازش تمام شد و ظاهراً
حضورم را حس کرده بود که بلافاصله به سمتم چرخید و
پرسید :»چیزی شده خواهرم؟« انقدر با گوشه شالم بازی
کرده بودم که زیر انگشتانم فِر خورده و نمیدانستم از کجا
بگویم که خودش پیشنهاد داد :»چیزی لازم دارید امروز
براتون بگیرم؟« صدای تلاوت قرآن مادرش از اتاق
کناری به جانم آرامش میداد و نگاه او دوباره دلم را به
هم ریخته بود که بغضم را فرو خوردم و یک جمله گفتم
نویسنده✍🏻 : "فاطمه ولی نژاد💙"
💙
💍💙
💙💍💙
💍💙💍💙💍
💙💍💙💍💙💍💙
💍💙💍💙💍💙💍💙💍