eitaa logo
🇵🇸🇮🇷"کانال کمیل"
2.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.5هزار ویدیو
209 فایل
شهیدان راه درست روانتخاب کردند خدا هم برایِ رسیدن به مقصداونا رو انتخاب کرد:))✨ . در صف لشکر علی منتظر اشاره ایم منتظر فدا شدن در حرم سه ساله ایم((❤️‍🩹 . پشت خاکریز: @Sarbazharm مطالب مهمه کانال: https://eitaa.com/Sarbazeharamm/3789
مشاهده در ایتا
دانلود
💙 ❄💙 💙❄💙❄ ❄💙❄💙❄💙 💙❄💙❄💙❄💙❄ _منظوری نداشتم خانم رضایی آروم زیر لب گفتم _بله اصلا ڪاملا معلوم بود رو به مریم گفت _مریم جان من خستم اگه کاری نداری من برم _نه عزیزم زحمت ڪشیدی بعد از خداحافظی به طرف خونه رفت تد راه به این فڪر می کرد که چطور می تونست اینقدر راحت با این جماعت صحبت ڪنه با اینڪه همیشه از اونا دوری مے ڪرد به خانه رسید... خانه غرق تو سڪوت بود به اتاقش رفت ا‌ز خستگی خودش و روی تخت انداخت زندگی براش خسته ڪننده شده بود هر چی فڪر می کرد هدفی برای خودش پیدا نمی ڪرد اصلا نمی دونسا مقصدش ڪجاست دوست داشت از این پریشونی خلاص شه روزها می گذشت و مهیا جز دانشگاه رفتن و طراحی پوستر ڪار دیگه ای نمی ڪرد... امروز هم از همان روزهای خسته ڪننده ای بود ڪه از صبح تا غروب ڪلاس داشت و مهیا رو از نفس انداخته بود مهیا خسته و بی حال وارد کوچه شد نگاهی به درمشکی رنگ خونه ی مریم انداخت با شنیدن صدای داد مردی و گریه زنی قدم هایش را تندتر کرد به اونا که نزدیک شد.... اونا رو شناخت همسایه شان بود عطیه ومحمود محمود دست بزن داشت و همیشه مهیا از ڪتڪ خوردن عطیه عصبی می شد با دو به طرفشان رفت _هوووووی داری چیکار میڪنی محمود سرش و بلند کرد با دیدن مهیا پوزخندی زد. مهیا دست عطیه و گرفت و به طرف خودش کشید _خجالت نمی کشی تو خیابون سر زنت داد می زنی _آخه به تو چه جوجه زنمه دوست دارم مهیا فریاد زد _غلط ڪردی دوس داشتی مگه شهر هرته هاا عطیه برای اینکه می دونست همسرِ معتادش اگه عصبی بشه روی مهیا هم دست بلند می کنه سعی تو آروم کردن مهیا کرد _مهیا جان بیخیال عزیزم چیزی نیست مهیا چشم غره ای به عطیه رفت _تو ساڪت باش همین حرفارو میزنی که این از اینی که هست گستاختر میشه محمود جلو رفت _زبونت هم که درازه نزار برات ببرمش بزارم کف دستت ـــ برو ببینم خر کی باشی محمود تا می خواست به مهیا حمله کند با صدایی ڪه آمد متوقف شد... _اینجا چه خبره... 🌝نویسنده : فاطمه امیری🌝 💙 ❄💙 💙❄💙❄ ❄💙❄💙❄💙 💙❄💙❄💙❄💙❄