eitaa logo
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
2.9هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
202 فایل
شهیدان راه درست روانتخاب کردند خدا هم برایِ رسیدن به مقصداونا رو انتخاب کرد:))✨ . "اومدیم تا درکناره هم مبارزه به سبک شهدا رو یادبگیریم:((😉🔥 . در صف لشکر علی منتظر اشاره ایم منتظر فدا شدن در حرم سه ساله ایم((❤️‍🩹 پشت خاکریز: @Sarbazharm
مشاهده در ایتا
دانلود
من با اين جمله زندگی می‌کنم: زور خدا از همه بيشتره:)🦋✨
ببخشید‌خستتون‌کردیم🙂🖐🏻 •شبتون‌‌شهدایی🖇♥️•
ٻسمـِ‌ࢪَبِ‌النّۅرِو‌الذی‌خَلق‌اڶمَہـد؎.... .قبل.از.خواب 😴 ‼ ✅حضرت‌رسول‌اڪرم‌فرمودند‌هر‌شب‌پیش‌از ‌خواب↯ ¹قرآن‌را‌ختمـ ڪنید «³بار‌سورھ‌توحید» ²پبامبران‌را‌شفیع‌خود‌گࢪدانید «¹بار=اللھم‌صل‌علۍ‌محمد‌وآل‌محمد‌ و‌عجل‌فرجھم،اللھم‌صل‌علۍ‌جمیع‌ الـانبیاء‌و‌المرسلین» ³مومنین‌‌را‌از‌خود‌راضۍ‌ڪنید «¹‌بار=اللھم‌اغفر‌للمومنین‌و‌المومنات» ⁴یڪ‌حج‌و‌یڪ‌عمرھ‌بہ‌جا‌آورید «¹‌بار=سبحان‌اللہ‌والحمدللہ‌ولـا‌الہ‌الـاالله‌ والله‌اڪبر» ⁵اقامہ‌هزار‌رڪعت‌نماز «³‌بار=یَفْعَل‌ُالله‌ُما‌یَشاء‌ُبِقُدْرَتِہِ،وَیَحْڪُم‌ُ ما‌یُرید‌ُبِعِزَّتِہِ» آیا‌حیف‌نیست‌هرشب‌بہ‌این‌سادگۍ‌از‌چنین خیر پربرکتی محروم شویم؟(:" ⊱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بـِسمِ‌رَبِ‌خـورشید💛🌤!‌‌‌シ سَلآم‌وعَرضِ‌اِرآدَات👀🖐🏼!•• •🌻🌙•
..‌👀✋🏻•• «یـٰاقاضۍ‌الحـٰاجات'🖤🗞'» ‹اۍ‌بَرآورَنـدِه‌حـٰاجات‌ھا..'🔗📓'› ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
‹.❤️😌.› بهم‌گفت‌: با‌این‌اوضاع‌گرونی‌ هنوزم‌پای‌‌ آرمان‌ها‌ی‌رهبرت‌هستی؟!‌ گفتم‌: به‌ما‌یاد‌دادن‌ توی‌مکتب‌حسین‌↢(♥️) ممکنه‌، آب‌هم‌واسه‌خوردن‌نباشه...!✊🏼                                   ╭─── • ◆ • ───╮ 🛖 Sarbazeharam🛖   ╰─── • ◆ • ───╯
🕊 شهید شُدݩ یڪ اتِفــاق نیست.. بـایَد خـونِ دݪ بُخورۍ دَغدغه هاۍِ هیأت دَغدَغه هاۍِ کار جَهادۍ دَغدَغه هاۍِ تـَرڪِ گُناه دَغدَغه هاۍِ شهادت وَ تَفریحِ ساݪِم شَهیدانه زیستَن سَخت اَست 🕊🌷 ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ  ִֶָ
«🕊🌿» •‌+میدونۍچرٰامیگیم‌رِفیق‌شَھید..!؟ خیلۍکمَڪت‌میکُنِہ..؟!' +بَراۍاِینڪہ‌رِفیق‌روی‌رفیق‌ اثَرمیزارِھシ✋🏻!' مَعرِفَت‌بِھ‌خَرج‌میده‌وَ یہ‌ࢪوزبـِہ‌رَسـمِ‌رِفٰاقَت‌میبَرَتت پـیش‌خودش❤️! ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ ִֶָ
_ چگونه توفیق شهادت رو پیدا کردی؟! + از آنچه دلم میخواست گذشتم...! «اللهم الرزُقنا توفیق الـشــهـادت في سبیلک» ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ  ִֶָ
وقتےمجنون‌میشے؛ کہ‌هیچکس‌ غیراز‌لیلیونبینے ! -مجنونِ‌خداشیم(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برا؎ توی کوچہ رقصیدن ... ❤️‍🩹👩🏻‍🦯 - ـ ـ ـ ـــــ❁ـــــ ـ ـ ـ ִֶָ
8 قسمت هشتم : "خرید عروسی" 🔹 مادرم پشت گوشی با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا ... می خواستیم برای خرید جهیزیه بریم بیرون ... 😥 امکان داره تشریف بیارید؟ 💢 شرمنده مادرجان، کاش زودتر اطلاع می دادید.😊 من الان بدجور درگیرم و نمی تونم بیام هر چند، ماشاء الله خود هانیه خانم خوش سلیقه هست، فکر می کنم موارد اصلی رو با نظر خودش بخرید.👌🏼 بالاخره خونه در اختیار ایشونه و... اگر کمک هم خواستید بگید، هر کاری که مردونه بود، به روی چشم.☺ فقط لطفا طلبگی باشه!😊 اشرافیش نکنید!!! 🔹 مادرم با چشم های گرد و متعجب بهم نگاه می کرد 😳 اشاره کردم چی میگه؟ 🔸 از شوک که در اومد، جلوی دهنی گوشی رو گرفت و گفت: میگه با سلیقه خودت بخر، هر چی می خوای! 🔹 دوباره خودش رو کنترل کرد، این بار با شجاعت بیشتری گفت: علی آقا، پس اگر اجازه بدید من و هانیه با هم میریم البته زنگ زدم به چند تا آقا که همراه مون بیان ولی هیچ کدوم وقت نداشتن تا عروسی هم وقت کمه و ... بعد از کلی تشکر، گوشی رو قطع کرد. هنگ کرده بود!😦 چند بار تکانش دادم ... مامان چی شد؟ ... چی گفت؟ بالاخره به خودش اومد! 🙄 گفت خودتون برید، دو تا خانم عاقل و بزرگ که لازم نیست برای هر چیز ساده ای اجازه بگیرن و.... برای اولین بار واقعا ازش خوشم اومد!☺️ 📊 تمام خریدها رو خودمون تنها رفتیم، فقط توی خریدهای بزرگ همراه مون بود؛ برعکس پدرم، نظر می داد و نظرش رو تحمیل نمی کرد... حتی اگر از چیزی خوشش نمی اومد اصرار نمی کرد و می گفت: شما باید راحت باشی😊 باورم نمی شد یه روز یه نفر به راحتی من فکر کنه! یه مراسم ساده ... یه جهیزیه ساده ... یه شام ساده ... حدود 60 نفر مهمون ...🎊 🎉 💢 پدرم بعد از خونده شدن خطبه عقد و دادن امضاش رفت! برای عروسی نموند. ولی من برای اولین بار توی زندگیم خوشحال بودم...🙃 🔹 علی جوان آرام، شوخ طبع و مهربانی بود... 📝نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی . . ⊰᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽⊱
9 قسمت نهم : غذای مشترک 🔹اولین روز زندگی مشترک، بلند شدم تا غذا درست کنم. من همیشه از ازدواج کردن می ترسیدم و فراری بودم برای همین هر وقت اسم آموزش آشپزی وسط میومد از زیرش در می رفتم 😢 🔺 بالاخره یکی از معیارهای سنجش دخترها در اون زمان، بلد بودن آشپزی و هنر بود. هر چند، روزهای آخر، چند نوع غذا از مادرم یاد گرفته بودم اما از هر انگشتم، انگیزه و اعتماد به نفس می ریخت!😎 👌🏼 غذا تفریبا آماده شده بود که علی از مسجد برگشت. بوی غذا کل خونه رو برداشته بود. از در که اومد تو، یه نفس عمیق کشید؛ - به به، دستت درد نکنه 😊 عجب بویی راه انداختی ... 🔹با شنیدن این جمله، ژست هنرمندانه ای به خودم گرفتم! انگار فتح الفتوح کرده بودم ...😎 رفتم سر خورشت و درش رو برداشتم. آبش خوب جوشیده بود و حسابی جا افتاده بود.😋 قاشق رو کردم توش بچشم که؛ نفسم بند اومد...😰 نه به اون ژست گرفتن هام ،نه به این مزه غذا! 🔹 اولش نمکش اندازه بود اما حالا که جوشیده بود و جا افتاده بود ...شور شده بود! 🔹گریه م گرفت!😭 خاک بر سرت هانیه! مامان صد دفعه گفت بیا غذا پختن یاد بگیر... و بعد ترس شدیدی به دلم افتاد😢 خدایا! حالا جواب علی رو چی بدم؟ پدرم هر دفعه اگه طعم غذا حتی یه کم ایراد داشت بیچاره بودیم! - کمک می خوای هانیه خانم؟ با شنیدن صداش رشته افکارم پاره شد و بدجور ترسیدم! قاشق توی یه دست، درب قابلمه توی دست دیگه! همون طور غرق فکر و خیال خشکم زده بود!😓 با بغض گفتم ... نه علی آقا برو بشین الان سفره رو می اندازم ... 🔹 یه کم چپ چپ و با تعجب بهم نگاه کرد ... منم با چشم های لرزان منتظر بودم از آشپزخونه بره بیرون ... کاری داری علی جان؟ چیزی می خوای برات بیارم؟ با خودم گفتم نرم و مهربون برخورد کن، شاید بهت کمتر سخت گرفت... - حالت خوبه؟😊 - آره، چطور مگه؟😢 - چرا شبیه آدمی هستی که می خواد گریه کنه ؟!🤔 🔹به زحمت خودم رو کنترل می کردم و با همون اعتماد به نفس فوق معرکه گفتم ... نه اصلا ... من و گریه؟😏 🔹 تازه متوجه حالت من شد ... هنوز قاشق و در قابلمه توی دستم بود ... اومد سمت گاز و یه نگاه به خورشت کرد ... چیزی شده؟ به زحمت بغضم رو قورت دادم ... قاشق رو از دستم گرفت ... خورشت رو که چشید، رنگ صورتم پرید ... با خودم گفتم: مردی هانیه ... کارت تمومه ...😭 📝نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی . . ⊰᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽⊱
²پارت تقدیم نگاهتون🌷
کتابخوانی‌جزو‌کارهای‌اصلی‌زندگی‌است و اگر‌به‌این‌باور‌برسیم‌هیچ‌کاری‌مانع‌ کتابخوانی‌نخواهد‌شد📚☕️ «حضرت‌اقا»♥️
. رفیق شهید داری؟! میدونی فلسفه‌ی رفیق شهید چیه؟! اصلا رفیق شهید یعنی چی؟🚶🏻‍♀️
وقتی یِ رفیق شهید داشته باشی سعی میکنی خودتو شبیھ دوست شهیدت کنی ، ازش عکس و فیلم و صوت جمع می‌کنی .. وصیت نامشو میخونی ؛ خاطراتشو میخونی ..
همین باعث میشه کامل بشناسیش وقتی شناختیش زمان تقلید میرسه! میبینی دوست شهیدت نمازاشو سر وقت میخوند ، تو هم سعی میکنی نمازاتو اول وقت بخونی ، قرآن بخونی، خوش‌اخلاقی‌رو تمرین کنی ، حجابت رو کامل کنی و مراقب چشمات باشی كِ هر چیزی‌رو نبیبنه .
چون میفهمی شهدا بخاطرِتو از جوونی و زن و بچه‌هاشون گذشتن و رفتن ؛ حالا نوبت توعه کھ به حرفاشون عمل کنی ..! سعی میکنی با چشمات به هر کسی نگاه نکنی،این چشما لایق نگاه به ِ پس پاک نگهش میداری (:
خیلی‌ ها زندگیشون غرق پوچی شده غرق روزمرگی‌ِ های مختلف ، چشم که بهم میزنن می‌بینن عمرشون رفت و زندگیشون همش دویدن برای دنیا بود . شیعه نباید زندگیش اینجوری بگذره شیعه باید زندگیش غرق دویدن برای خدا باشه ، غرق دویدن برای آخرت شیعه باید زندگیش پر از دغدغه باشه دغدغه‌ی ظهور ، دغدغه‌ی اسلام و مسلمین شیعه آفریده نشدی که یه گوشه بشینی شیعه اهل نشستن نیست ؛ اهل حرکته حرکت !
「إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا」 سلام بر کسانی که گمان می‌کنند دنیا به آخر رسیده، و دیگر راهی برای آنها باقی نمانده، و نمی‌دانند که خدا بعد از هر سختی راه راحتی را برای آنها فراخ نموده..♥️🌱
خـُـــدا از دردهاے مابـزرگترھ رفیق تُـو بھ آرامــــشت فڪرڪن( : ❥❥❥                                   ╭─── • ◆ • ───╮ 🛖 Sarbazeharam🛖   ╰─── • ◆ • ───╯
♡ نسبت‌ِ؏شق بہ من نسبت جان است بہ تن تُوبگو من بہ تُو مشتاق‌ترمـ یا تُو بہ من..!؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌                                  ╭─── • ◆ • ───╮ 🛖 Sarbazeharam🛖   ╰─── • ◆ • ───╯