Clip-Panahian-DeletKojast.mp3
1.63M
❣️با کی صفا میکنی؟
💞 دلت کجاست؟
#سبک_زندگی
#روانشناسی
•┈┈••••✾•🌾🦋🌾•✾•••┈┈•
❤️کانالِ نکات ناب اخلاقی ❤️
https://eitaa.com/joinchat/1741946909Cbfd4c48e58
🌺🌺🌺🌸🌸🌸🌼🌼🌼🌹🌹
تولد داریم چه تولدی ❤️بَححح بَححح😍
جشن داریم چه جشنی❤️بَححح بَححح😍
امشب یکی از بهترین شبای دنیاستااا
شب زمینی شدنِ حضرت زینب (سلام الله علیها)
#عیدتون_مبارکا😁
ان شاء الله به حق آقا امام زمان (عج) همین الان عیدیتون رو از بی بی جان بگیرید😍🌸
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ استورے ✨
جون جون جون زینب😍❤️
#روز_پرستار
#میلاد_حضرت_زینب_س_مباااااارک😍😍
▪️به جمع ما بپیوندید😉👇
❤️کانالِ نکات ناب اخلاقی ❤️
https://eitaa.com/joinchat/1741946909Cbfd4c48e58
🌺🌺🌺🌸🌸🌸🌼🌼🌼🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#میلاد_حضرت_زینب(س) و
#روز_پرستار گرامی بـاد 🎀
▪️به جمع ما بپیوندید😉👇
❤️کانالِ نکات ناب اخلاقی ❤️
https://eitaa.com/joinchat/1741946909Cbfd4c48e58
🌺🌺🌺🌸🌸🌸🌼🌼🌼🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•★•
#استوری
#حضرت_زینب
🌺ولادتت مبارک دختر حیدر🌺
═══✵☆✵═══
تکرار علی فرض محالی بود و
با زینب کرار علی احیا شد...
#انشاءالله_سال_آینده_تو_صحنِ_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها😍
#میلاد_حضرت_زینب_مباااارک🌸🌸😁🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یلدای_شما_مبارک😍
فقط آخرشو👌😁
❤️کانالِ نکات ناب اخلاقی ❤️
https://eitaa.com/joinchat/1741946909Cbfd4c48e58
🌺🌺🌺🌸🌸🌸🌼🌼🌼🌹🌹
خب خب😍
بنده بااجازه ی مدیر محترم ، برای امشب ی برنامه خییلی کوتاه درنظر گرفتم
ازجمله : مولودیهایِ بالا بود که تقدیم نگاهتون شد☺️
حالاکه همه حالمون خوبه 😁
البته ماشاء الله😉چشم نخوریم ان شاء الله😂
دیدید من گفتم ماشاء الله بعدا اگه چیزیتون شد نگید من بودمااا😅
ولی محض اطمینان من ی اسپندم دود میکنم😇
درواقع پیشنهاد و برنامه اصلی که به مناسبت میلاد حضرت زینب سلام الله علیها درنظر گفتیم اینه که 👇
یک داستانِ معنویِ خییییلی کوتاه میذاریم توی کانال بگید خب ؟؟😎
بعد شما سروران داستان رو میخونید و به ما میگید که چه برداشتی از این داستان کردید؟☺️
درست شد؟؟
حواستون باشه به بهترین برداشتها هدیه تعلق میگیره هاا😍
#خاطره_نوشت
#داستان
😳استاد اخلاقِ ضایعاتی☺️👌
سلام
سوار ماشین بودم و داشتم از سالاریه (محله ی پولدارهای قم) مییومدم سمت خونه ... تا از کوچه ی فرعی وارد خیابانِ اصلی شدم، دیدم مرد جوانی گوشه ی بولوار نشسته و یه گونیِ بزرگ پُر از ضایعات هم کنارشه . از ظاهر نامرتب و سیاهی گونیاش میشد فهمید که ضایعات رو از سطل زبالهها جمع کرده. هنوز بهش نزدیک نشده بودم که یه لحظه چشم تو چشم شدیم . همینطور که خیابون رو طی می کردم ، به محض اینکه بهش نزدیک شدم، پا شد و اشاره کرد تا نگه دارم... ترمز زدم و کمی جلوتر ایستادم. اومد کنار پنجره اتومبیل و گفت: «بار ضایعاتم سنگینه، نمی تونم ببرم؛ روم نشد به ماشینهای مدل بالا بگم منو ببرن؛ اگه میشه منو تا میدون برسون؛ سه هزار و پانصد تومن هم دارم که بهت میدم؛کاپشنم رو هم در میارم ، میندازم روی صندلی ماشینت که کثیف نشه.»
.
بهش گفتم: «مشکلی نیست، پول نمیخواد بدی؛ فقط فکر نکنم اون گونی بزرگ توی ماشین جا بشه. ( گونیاش مث گونیِ توی عکس بزرگ بود)
سریع گفت: جا میشه و دوید گونی رو آورد. میخواست کاپشنشو بندازه روی صندلی ، اما نذاشتم. گونی رو با زحمت چپوند توی ماشین و راه افتادیم ... کنارم که نشست هم لباساش بوی بد زباله میداد و هم گونی ضایعات. اما صورت نورانیاش پشتِ اون محاسن مشکی ،حال و هوای معنویاش رو فریاد میزد... ذکرِ یا امام رضا (ع) هم از زبونش نمی افتاد ... برگشت سمتم و کلی تشکر کرد که بارش رو سوار ماشینم کردم. بعدش شروع کرد به حرف زدن و گفت:
امروز از خدا خواستم کاری کنه پول کفش دخترم جور بشه ، که با فروش این ضایعات جور میشه ... اما بارم خیلی سنگین بود و نتونستم جا به جا کنم ... بعد گفت: البته تقصیر خودمه ... امروز ناشکری کردم و گفتم: خدایا! چرا مردم به بعضی ضایعاتی های دیگه پول نقد هم میدن ، ولی من همه اش باید ضایعات ببرم بفروشم ... فکر کنم برا همین ناشکری اینجا گیر کردم ... خدا منو ببخشه ...
.
من فقط مات حرفاش شده و سراپا گوش بودم...
پایان صحبتش هم، داستانش رو توی ذهنم مرور کردم:
صبح از خونه زده بود بیرون تا ضایعات جمع کنه برا پول کفش دخترش ... خدا ضایعات براش رسونده ، اما چون سنگین بوده نمی تونسته جابه جا کنه... توی بدترین شرایط مالی و اقتصادی بود اما نه تنها به خدا گلایه نمیکرد، بلکه داشت میگفت: خودم ناشکری کردم که امروز اسیر شدم...
من به یه نتیجه رسیدم از این اتفاق ، که فعلا بماند....
✅✅ شما با خوندن این داستان معنوی و خاطره به چه برداشتی رسیدی ⁉️