واقعا کی فکرش رو میکرد
ادامه راهتان
اینقدر سخت باشد😓
بعد از شما
غرق شدیم
در روزمرگی هایمان😔
و گیر کردیم
به سیم خاردار نفس
دعایمانکنید🤲
🌷حاج قاسم یک مکتب است🌷
#سردار_دلها
#حاج_قاسم
https://eitaa.com/SardardelhaQ@
🗾گالری ماه و آفتاب 🌙☀️
عکسهای شهید سردار #سلیمانی در کنار مقام معظم #رهبری
🌷حاج قاسم یک مکتب است🌷
#سردار_دلها
#حاج_قاسم
https://eitaa.com/SardardelhaQ@
💠شهید سلیمانی، دیپلماتی تمام عیار و مرد میدان واقعی بود/ حاج قاسم، پدرم را شهید زنده خطاب کرد
🔰#علی_ایرلو فرزند شهید حاج #حسن_ایرلو در گفت و گو با ایرنا:
🔸پدرم و شهید سلیمانی رفاقت خیلی نزدیکی داشتند بواسطه اینکه هر دو در جبهه مقاومت فعالیت می کردند و هر دو به نوعی صدای مظلومیت کشورهای مقاومت برای رساندن به گوش جهانیان بودند.
🔸به یاد دارم در اربعین مادر بزرگم یعنی مادر شهیدان ایرلو، که حاج قاسم تشریف آوردند پدرم را شهید زنده خطاب کردند.
🔸 سال 92 بود و تقریباً 6 سال بعد وقتی ما در جلسه ای بودیم و حاج قاسم هم حضور داشتند به مادر بنده گفتند حاج آقای شما به یمن بروند شهید می شوند. شاید حاج قاسم به هر کسی این حرف را نمی گفت یا به هر کسی شهید زنده نمی گفتند ولی بواسطه رفاقت و شناخت نزدیکی که از ایشان داشتند این حرف ها بیان می شد.
🔸شهید سلیمانی، هم یک دیپلمات تمام عیار بود و هم یک مرد میدان واقعی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 سکانس متفاوتی از فیلم سینمایی «موقعیت مهدی» با حضور حاج قاسم سلیمانی در جلسه فرماندهان جنگ
در فاصله چند روز مانده به آغاز چهلمین جشنواره فیلم فجر، لحظاتی از فیلم سینمایی «موقعیت مهدی» اولین ساخته سینمایی #هادی_حجازی_فر منتشر شد.
📌در سکانس متفاوتی که از فیلم منتشر شده، حاج قاسم سلیمانی نیز در جلسه فرماندهان جنگ حضور دارد.
#حاج_قاسم
تاظهور؛:
🌷حاج قاسم یک مکتب است🌷
#سردار_دلها
#حاج_قاسم
https://eitaa.com/SardardelhaQ@
🌹🕊 ﷽ 🕊🌹
🌺 برای #شهید شدن ..
هنر لازم استــ !
هنر بہ ← خدا رسیدن ...
هنر ڪشتن ← نَفس ...
هنر ← تَهذیبــــ ...
◈ تا هنرمند نشویم ...
◈ شهيد نمـےشویم ...
«شهیدانہ زندگے ڪنیم تا شهید شویم »
17.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حاج_قاسم
🎞شهید کربلا برگشتی ...
🎙مداحی کربلایی علی کلهر در رثای سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
🔔
⚠️ #تـــݪنگـــرامـــروز
💠 گاهی آدم هنگام گرسنگی با یک نان مشکل را حل میکند.
💠 حالا با چهار تا «نون» میشود جلوی خیلی از مشکلات را گرفت و به آرامش رسید.
این چهار نون راهگشا:
👈 نبین
👈 نگو
👈 نشنو
👈 نپرس
✅ اول: نَبین
📛 عیب مردم را نَبین
📛 مسائل جزئی در زندگیِ خانوادگی را نَبین
📛 کارهای خوب خودت را که برای دیگران انجام می دهی نَبین
📛 گاهی باید وانمود کنی که ندیدی (اصل تغافل)
✅ دوم: نگو
📛 هرچه شنیدی نَگو
📛 به کسی که حرفت در او تأثیر ندارد کلمه ای نگو
📛 سخنی که دلی بیازارد نگو
📛 هر سخن ِراست را هرجا نَگو
📛 هر خیری که در حق دیگران کردی، نَگو
📛 راز را نَگو حتی به نزدیکترین افراد
✅ سوم: نَشنو
📛 هر سخنی ارزش شنیدن ندارد، نَشنو
📛 وقتی دو نفر آهسته سخن می گویند، سعی کن نَشنوی
📛 غیبت را نَشنو
📛 گاهی وانمود کن که نشنیدی. «اصل تغافل» (خود را به نشنیدن بزن)
✅ چهارم: نَپرس
📛 آنچه را که به تو مربوط نیست نپرس
📛 آنچه که میدانی شخص از گفتنش شرم دارد نپرس
📛 آنچه باعث آزار شخص می شود نپرس
📛 آن پرسشی که در آن فایده ای نیست، نپرس
📛 آنچه که موجب اختلاف و نزاع می شود نپرس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری 🌱
هر عشقی میمیرد
خاموشی میگیرد
عشــق تـو نمی میرد..
#حاج_قاسم
✨ #ماجرا | #از_چیزی_نمیترسیدم
💌 برشهایی از زندگینامه خودنوشت حاجقاسم سلیمانی
3️⃣ خودساخته
🌙شب، در خانه عبدالله، تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم. عبدالله معتقد بود من نمیتوانم این کار را ادامه بدهم. باید به دنبال کار دیگری باشم. یک بار پول هایم را شمردم. تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادرم افتادم و خواهران و برادرانم. سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم. در حالت گریه به خواب رفتم. صدای اذان بلند شد. از دوران کودکی نماز می خواندم؛ اگرچه خیلی از قواعد آن را درست نمیدانستم. صدای نماز پدرم یادم است، همراه با دعای پس از سجده که پیوسته زمزمه می کرد:
الهی به عزتت و جلالت، خوارم مکن
به جرم گُنَـه شرمسارم مکن
مرا شرمساری به روی تو هست
مکن شرمسارم مرا پیشِ کس
🤲 نماز خواندم. به ياد زیارت «سید خوشنام، پیر خوشنام» دهمان افتادم. از او طلب کردم و نذر کردم: اگر کار خوبی گیرم آمد، یک کله قند داخل زیارت بگذارم. صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر در بازی میرسیدیم سرک می کشیدیم: «آقا، کارگر نمیخوای؟» همه یک نگاهی به ما دو تا میکردند: مثل دو تا کَره شیرنخورده، ضعیف و بدون ریخت! میگفتند: «نه!» یک کبابی گفت: «یک نفرتان را میخواهم، با روزی چهار تومان.» تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود، هر دویمان مثل طفلان مسلم به هم نگاه کردیم. گریهام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید. راه افتادم. تا آخر خیابان به عقب سرم نگاه میکردم.
#
4_6030669189264444667.mp3
13.02M
🎤•|کربلایۍامیربرومند|•
🔊شور_دُختَرِزَهراوتوییخانُمعقیلهثانی
وعَلمداری..؛💔✋🏿•~
↓
#یاامکلثوممددبیبیجان
#صوت_الشهدا
………‹🌹🍃࿐›………
4_6028417389450759086.mp3
3.28M
🎤•|حاجحسینسیبسرخۍ|•
🔊شور_اسوهپایداریوغیرَتعمهجانِ
صاحبَالزَمان..؛✋🏿🥀•~