🦄 داستان الاغی که اسیر شد؛ اما اصل خود را فراموش نکرد.
😳 #نقل_است_که (قسمت دوم)
🔰عباس رحیمی رزمنده دوران دفاع مقدس نقل میکند که:
👈در یک منطقه کوهستانی مستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر یگان الاغی اختصاص داده بودند.
😜 از قضا الاغ یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلا اهل تنبلی نبود.
یک روز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود، الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره به سمت دشمن رفت و اسیر شد.
😒 چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن مهمات و سلاح جابجا می کرد و کلی افسوس می خوردیم.
😳 اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها، الاغ با وفا، در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود، نعره زنان وارد یگان شد. الاغ زرنگ با کلی سوغاتی از دست دشمن فرار کرده بود...
😃 بازم دم الاغه گرم تا فهمید اشتباه رفته برگشت؛ اما بعضی از مسئولین و مردم چندین سال که اشتباهی رفتن داخل جبهه دشمن و هنوز هم نفهمیدن یا نمیخوان بفهمند که به کی سواری میدن!!
@jebheh
@SchoolOfEconomics
♦️💥آقایان! مردم عزیز! مصرف کالای داخلی و جلوگیری از واردات بیرویه و اتکای به توان مردم خودمان، تنها راه نجات از گردونه تورم و رکود و رکود عمیق است... لطفا در #انتخابات مجلس به کسی رأی دهیم که از عمق جان اعتقاد به اقتصاد مقاومتی داشته باشد نه از روی شعار. قطعا حامیان دولت و اصلاحاتیها، در راستای اقتصاد مقاومتی در هفت سال اخیر حرکت نکردهاند...
#انتخاب_اصلح #اقتصاد_مقاومتی_تنها_راه_نجات #داستان #طنز
👈به مدرسه اقتصاد بپیوندید:👇👇
eitaa.com/joinchat/3142254611C50a304a13b
#نقل_است_که (قسمت دوازدهم)
😊#داستان #طنز: تو که مهدی رو کشتی ...
آقا مهدی فرمانده گروهانمان درست و حسابی ما را روحیه داد،
و نسبت به عملیاتی که میرفتیم توجیهمان کرد.
همان شب زدیم به قلب دشمن و تخته گاز جلو رفتیم.
صبح کله سحر بود و من نزدیک سنگر آقا مهدی بودم
که ناغافل خمپاره ای سوتکشان و بدون اجازه آمد و زرتی خورد رو خاکریز!
زمین و زمان بهم ریخت و موج انفجار مرا بلند کرد و مثل هندوانه کوبید زمین.
نعره زدم: یا مهدی!
یک هو دیدم صدای خفه ای از زیر میگوید:
«خونه خراب، بلند شو، تو که مهدی را کشتی!»
از جا جستم.
خاک ها را زدم کنار.
آقا مهدی زیر آوار داشت می خندید. 😂😂
@schoolofEconomics