😉 #نقل_است_که (قسمت پنجم)
♻️ احساس بیماری، بدتر از اصل بیماری
😳👈ناقلان اخبار و راویان شیرینسخن چنین گویند که در روزگاران قدیم ،دو همسایه بودند که همیشه با هم دعوا داشتند. روزی با هم قرار گذاشتند هر کدام داروی بسازند و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری در آسایش باشد.
😏👌یکی از همسایهها رفت به عطاری بازار، قویترین سم را خرید و به همسایه داد تا بخورد. همسایه سم را خورد و رفت به خانهاش او قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را پر از آب گرم کنند و یک ظرف دوغ پر نمک آماده سازند.
😁🔅همین که به خانه رسید ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و در آب حوض فرو رفت، کمی شنا کرد و پس از آن که معده اش تمیز شد، رفت خوابید. صبح روز بعد سالم بیدار شد. همسایهاش را که دید، گفت حالا نوبت من است که برایت سم درست کنم. رفت بازار نمد بزرگی خرید و دو کارگر آورد در زیر زمین به آنها گفت شما هر روز صبح تا شب فقط وظیفه دارید با چوب این نمدها را بکوبید.
😉🔸همسایهای که در انتظار سم بود، هر روز صدا را که میشنید، فکر میکرد طرف مقابلش در حال کوبیدن سم مخصوص اوست! برای همین، نگرانی بیشتری سراسر وجودش را میگرفت و میگفت: خدایا این چه سمی است که هر روز میکوبند، چه قدرتی دارد، چطور مقاومت کنم...
💥👈پس از چند روز، بدون اینکه سمی رد و بدل شود، همسایه از استرس و ترس مُرد./عقیق
#کرونا #عملیات_روانی_ترس #مدیریت_احساس #علوم_شناختی_رفتاری #ویروس_کرونا #کروناویروس #احساس_مریضی #جنگ_رسانهای_اقتصادی
💥تحلیلها و اخبار و داستانهای مدرسه اقتصاد را از دست ندهید:
eitaa.com/joinchat/3142254611C50a304a13b